اعتراف گیری در سازمان مجاهدین

در سلسله نشستهای تشکیلاتی و ایدئولوژیکی که در سازمان برگزار میشد، مسئولین سازمان همواره تلاش میکردند که نیروها را از  خویشتن تهی کنند و آنها را همانند یک عنصر بدون اراده، سست، کوچک و بدون حتی هویت نشان دهند! برای مثال جمله ای که هرگز از ذهن من پاک نخواهد شد این بود که مسئولین میگفتند که مجاهد واقعی یا در زندانهای رژیم اعدام شده است و یا در عملیاتهای گذشته شهید!
یعنی که هرکس که توانسته از زندان آزاد شود و یا اینکه در عملیاتهای نظامی گذشته شهید نشده است، با بدر بردن جان خود از مرگ، به رهبری و سازمان خیانت کرده است و مستحق سخت ترین برخوردهای تشکیلاتی است.
برای نمونه میتوان به کشته شدن موسی خیابانی اشاره کرد. در نشستهای تشکیلاتی نیروها را تحت فشار قرار داده بودند که اقرار بگیرند چه کسانی در زندان بعد از کشته شدن موسی، هنگامی که شیرینی توسط زندان بانان توزیع شده، شیرینی خورده اند و بنوعی با رژیم در این رابطه همسو شده اند! هرچند موضوع به سالیان گذشته بر میگشت اما توسط مسئولین سازمان بعنوان موضوعی برای تحت فشار قرار دادن نیروها استفاده میشد. یا مثلا حتی بچه هایی که ده ها عملیات نظامی برای سازمان انجام داده بودند را مجبور میکردند که اعتراف کنند که در عملیاتها میترسیدند و بدنبال بدر بردن جان خود از خطر و دوری از شهادت بوده اند؟!
این شیوه در تمامی فرقه استفاده میشود. از هر موضوعی برای تحقیر و بی هویت کردن نیروها و برای تسلط هرچه بیشتر بروی آنها استفاده میشود.
اساسا هر از چندماه یکبار یک موضوع جدید مطرح و نیروها را مجبور میکردند که حول آن موضوع گزارش بنویسند و اصطلاحا بحث را از خود عبور دهند. اسمش راهم گذاشته بودند انقلاب و عبور از بحث های تشکیلاتی و هرکس هم خودش را درگیر موضوع نمیکرد و یا تمایلی به نوشتن گزارش در این خصوص نداشت تحت شدیدترین برخوردهای تشکیلاتی قرار میگرفت.
عباسی

خروج از نسخه موبایل