عباس جان سلام !
خبر زلزله در آلبانی را شنیدم. من نگران شما هستم نمی دانم زلزله ای که در آلبانی رُخ داد آسیبی به شما رسانده یا خیر! امیدوارم که سالم باشی و در آینده نزدیک شما را در آغوش بگیرم . عباس جان اگر می خواهی از وضعیت من با خبر شوی من دیگر پیر شدم. بیشتر قصه دوری شما مرا پیر کرد. از خدا می خواهم تا زمانی که در قید حیات هستم شما را در آغوش بگیرم . عباس جان تمام اهل خانواده نگران شما هستند از من و خواهرت سراغ شما را می گیرند. من جوابی ندارم به آنها بدهم فقط می گویم خداوند عباس را به ما پس می دهد . برای چی خودت را داری از بین می بری؟! دنبال چی هستی؟! چی رو می خواهی بدست بیاوری؟ این همه خودشان را نجات دادند من با یکی دو تا از دوستانت ملاقات کردم شما را هم می شناختند. مشغول زندگی خودشان هستند من نمی دانم چرا خودت را نجات نمی دهی. من و خانواده ات می توانیم بهترین زندگی را برای شما مهیا کنیم. تو فقط خودت را نجات بده و دل ما را شاد کن … باور کن دیگه تحمل دوریت را نداریم . من فقط همین چند خط را برای شما می نویسم و می خواهم به شما بگویم هر چه زودتر خودت را نجات بده و ما بقی عمرت را آزاد زندگی کن .
دوستدار شما … ولی ا… گل ریزان