جامعه آلبانی در مواجهه با فرقه رجوی دچار دوگانگی شده است
چنانکه می دانیم پس از تحولات گسترده در صحنه سیاسی عراق و ناممکن شدن تحمل تشکیلات رجوی در خاک این کشور، با تلاش هیلاری کلینتون و همکاری انگلستان بین سال های ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۶ اعضای فرقه رجوی به کشور آلبانی منتقل شدند. موضوع حضور این فرقه در آلبانی و نیز جایگاه و تاثیرات چنین حضوری در خاک کشوری با مختصات آلبانی خود می تواند موضوع سلسله نوشتارهایی باشد که شاید به ترسیم چهره ای واقعی تر از این فرقه ضدانسانی و آینده آن یاری رساند.
قبل از هر چیز مختصرا یادآوری می گردد که کشور آلبانی قریب به ۵ دهه از تاریخ معاصر خود را تحت حاکمیت اندیشه چپگرایانه و یا به تعبیری بهتر استالینیستی انور خوجه و رامیز الیا گذرانده است.
پایان جنگ جهانی دوم، آلبانی را که پیش از آن شهری ناشناخته از امپراطوری عثمانی بود به کشوری مستقل بدل ساخت که حدود ۴ دهه (تا سال ۱۹۸۴) تحت دیکتاتوری مطلق انور خوجه رهبر حزب کمونیست این کشور قرار گرفت. دورانی سیاه توام با کشتار مخالفان، اردوگاه های کار اجباری، سرکوب شدید مخالفان و مقابله جدی و علنی با نهاد دین و نمادهای دینداری.
توتالیتاریسمِ انور خوجه وی را به یکی از بدنام ترین دیکتاتورهای قرن بیستم مبدل ساخت و از آنجا که خوجه کشورهای بلوک شرق و حتی خود اتحاد شوری پس از استالین را به انحراف از مشی سوسیالیستی متهم می ساخت، به مرور آلبانی به منزوی ترین کشور جهان بدل گشته و در رده فقیرترین کشورهای جهان سوم قرار گرفت. [جالب آنجاست که برخی جریانات چپ داخل کشور منجمله حزب کار ایران (توفان) و حزب شفق سرخ و سازمان پیکار (که پس از انقلاب از سازمان مجاهدین خلق جدا شد) خود را خوجه ایست و شیفته اندیشه های رهبر آلبانی می دانستند.]
نهایتا شرایط ملالت بار و تنگناهای موجود درسال ۱۹۹۰ به سقوط کمونیسم حاکم دراین کشور و آغاز دوران جدیدی از حیات سیاسی این کشور منتج شد.
حال باتوجه به این مقدمه و باوجود چنین ذهنیت تاریخی در جامعه آلبانی شاید بهتر بتوان دیدگاه جامعه آلبانی و آینده فرقه رجوی در این کشور را متصور شد.
مریم رجوی در آلبانی کمتر در محافل عمومی حضور پیدا می کند و لذا اخبار چندانی از اقامت یا مدت حضور او در آلبانی وجود ندارد. به نظر می رسد عمده فعالیت وی در این کشور معطوف به ارتباط با سران فرقه خود برای مدیریت اقدامات براندازانه علیه کشور خود است.
البته هر از گاهی تصاویری از ملاقات های رسمی وی با مقامات آلبانی منتشر می شود که ظاهرا بیشتر، در راستای جلب حمایت مقامات این کشور و درخواست جهت کنترل بیشتر فضای رسانه ای آلبانی است تا مبادا گزارش هایی از موارد نقض حقوق بشر و وضعیت ضدانسانی حاکم علیه اعضا و دیکتاتوری مطلق وی در سطح رسانه ای منتشر گردد.
رجوی در طول مدت حضور خود در آلبانی تلاش کرده تا با توجه به شناخت کمتر افکار عمومی آلبانی از جامعه ایران فرقه خود را به عنوان یک گروه اپوزیسیون دمکراسی خواه نمایش داده که مردم ایران شدیدا خواهان آن هستند و از سویی نیز در تلاش است تا با ارائه چهره ای مظلومانه از فرقه خود اینگونه القا کند که ایران از هیچ فرصتی برای انجام اقدامات تروریستی و کشتار اعضای این گروه آزادیخواه! دریغ نمی کند.
اما به نظر می رسد که جامعه آلبانی و مقامات سیاسی این کشور در مواجهه با این گروه دچار یک دوگانگی فکری و عملی گردیده است. چنانکه فی المثل آقای بسفورت لامالاری«Basfirt Lamallari» معاون وزیر داخله آلبانی در یک برنامه تلویزیونی اذعان می کند که «سازمان مجاهدین خلق_ با نقض قوانین آلبانی_ فعالیتهای سرویس مخفی خود را تداوم بخشیده و از آنها به عنوان ابزاری مهم برای هدایت سیاستهای آلبانی علیه ایران استفاده می کند». در واقع می توان این گونه گفت که فرقه رجوی بر امور سیاست خارجی آلبانی در ارتباط با ایران تسلط کامل یافته و به اذعان خود مقامات آلبانی، فعالیت های مخفیانه این فرقه در داخل آلبانی علیه شهروندان آلبانیایی و نیز شهروندان خارجی در حال انجام است.
مساله دیگر بریز و بپاش و هزینه های هنگفتی است که این فرقه در آلبانی انجام می دهد. مجاهدین خلق با ولخرجی و با صرف هزینه های فراوان در تلاش است تا افرادی از جامعه میزبان خود را به عضویت فرقه درآورد. گزارش هایی متعددی وجود دارد که این فرقه، پول های هنگفتی را حتی به روستایی هایی که در اطراف مانزا (محل استقرار فرقه) زندگی می کنند پرداخت کرده اند. به همین صورت طبق گزارش ها فرقه رجوی در حال آموزش ایدئولوژی شیطانی خود به کودکان کم سن و سال در روستای مانزا هست. فارغ از هزینه های گزافی که این فرقه برای دعوت و جلب نظر سیاستمداران و رسانه های آلبانیایی به حضور در نشست های آن در آلبانی و فرانسه می کند.
اما با وجود همه این تقلاها، این فرقه تاکنون در افکار عمومی آلبانی با اقبال چندانی روبرو نشده است. چرایی آن را می توان در همان تجربه تاریخی مردم آلبانی جست.
مردمی که تجربه نیم قرن سیه روزی در رژیمی شبیه اتوپیای فرقه رجوی را داشته اند یقینا بسختی چنین گروهی را با شعارهای کاذب خود باور خواهند داشت. به ویژه با نظر داشت خاستگاه چپ گرا و مشی سوسیالیستی ادعایی فرقه.
مساله دیگر این است که به رغم گزارش های نگران کننده ای از تلاش های فرقه در عضوگیری و تهدیدات موجود برای جامعه آلبانی چرا مقامات این کشور واکنش جدی به چنین اقداماتی از سوی یک گروه شبه نظامی مستقر در خاک خود ندارند؟ پاسخ را باید در وعده های سازمان و نیز دست و دلبازی آن برای سیاستمداران و فعالان عرصه رسانه ای آلبانی جست.
از یکسو آلبانی کشوری است که به لحاظ نرخ فساد در دستگاههای دولتی در میان کشورهای دنیا سرآمد است و همین موضوع زمینه مساعدی برای اقدامات گستاخانه فرقه فراهم می آورد. مزیت بزرگ حضور فرقه در آلبانی برای مقامات این کشور، ناشی از ارتباطی است که سران فرقه رجوی با مقامات آمریکایی (به ویژه نئوکان ها) دارند. با توجه به نقش و قدرت آمریکا در معادلات آلبانی، وجود ارتباط حسنه با سران فرقه رجوی، می تواند زمینه ساز ارتباط مقامات آلبانیایی با سیاستمداران آمریکایی و در نتیجه مصونیت آنها از هرگونه تعقیب و محاکمه و مجازات در قبال مفاسد سیاسی خود باشد. این امر را می توان یکی از مهمترین دلایل حضور پررنگ مقامات آلبانیایی در نشست های فرقه دانست.
به هرحال به نظر نویسنده با وجود دست و دلبازی ها و تقلاهای این فرقه در آلبانی، بنا به دلایلی که ذکر گردید نمی توان کمترین تردیدی در ناکامی این فرقه برای نفوذ و تاثیرگذاری جدی در فضای کشورهای میزبان داشت.
یادآور می گردد که ادعاهای موجود در این یادداشت مبنی بر فعالیتهای فرقه رجوی در آلبانی از منبع معتبر بیطرف در این کشور استخراج شده است.
یادداشت از: دکتر نواب محمدی