گفتیم انشالله امسال حتما خبری ازش می شود و این وعده را در عین بی خبری به مادرمان دادیم تا او دلخوش زندگی شود چرا که بعد از دست دادن پدر و خواهرم که هر دو چشم انتظار برادرم حمیدمحمد فوت نمودند ، اخلاق مادرم خیلی فرق نموده ، گوشه گیر و افسرده شده و با کوچکترین بهانه ای فورا اشک در چشمانش جاری می شود و بهانه برادرم را می نماید که دلتنگش است و دوست دارد حداقل قبل از فوتش صدای او را بشنود ولی افسوس که تاکنون نتوانسته ایم این درخواست ناچیز یک مادر را به گوش فرزندش برسانیم .
خواهر حمیدمحمد در حین اینکه صحبت میکند بغض گلویش را می گیرد و همچنان ادامه می دهد که مادرم درد زیادی تحمل میکند و قلب او عمل باز شده هست و دیابت شدیدی دارد و با انسولین روزگار را طی می کند و ازطرفی فشار خون اذیتش می کند و رماتیسم پاهایش را ناتوان نموده ولی هنوز به دیدار فرزندی که سران ناجوانمرد سازمان ضد انسانی مجاهدین از او 33 سال پیش ربوده اند امیدوار است و می گوید هرلحظه احساس میکنم او با من تماس خواهد گرفت ولی افسوس و صد افسوس که تاکنون برادرم نتوانسته از زندان ذهنی رجویها رهایی یافته و با مادرم صحبت کند .
او ادامه می دهد که چند وقت قبل بدون آنکه به مادرمان بگوییم برایش تولد گرفتیم تا روحیه اش را احیاء کنیم ولی آرزویی که کرد تمام خستگی را برتنم گذاشت و آن آرزوی دیدار حمیدمحمد بود و اشک همه را در آورد و از خدا خواست که برای لحظه ای بتواند او را ببیند و سپس جان دهد و دیشب هم همان لحظه دوباره برایمان تکرار شد و دقیقا شبی که برایش به بهانه روز مادر جشن کوچکی گرفته بودیم دوباره همان جملات را تکرار نمود و از خداوند خواست تا در این لحظات دعای او را مستجاب نماید و صدای فرزندش را که متاسفانه بیش از سه دهه در چنگال فرقه ضد بشری رجویسم گرفتار شده را بشنود .
وی لحظاتی سکوت نمود و ادامه داد که مادرم تمام دردهایش بخاطر از دست دادن برادرم میباشد و بعد از آنکه فرقه رجوی برادرم را ربودند و او را زندانی نمودند ، بیماریهای مختلفی به سراغش آمدند که پزشکان بیماری اعصاب را سرلوحه همه آنها می دانستند که ناشی از شوک بزرگی بوده که به وی وارد شده که دقیقا هم همین گرفتار شدن برادرم حمیدمحمد بدست سازمان ضد انسانی مجاهدین بود که باعث همه بیماریهای مادرم شد و متاسفانه تا به امروز گریبانگیر او شده و همچنان او را اذیت می کند .
خواهر حمیدمحمد اتابای که ناراحتی مادرش او را نیز اذیت نموده بود گفت که چرا هیچ ارگان بین المللی که این همه ادعای حقوق بشری می نمایند نمی توانند درخواست یک مادر پیر را که تنها دیدار مختصر با فرزند زندانیش و یا حتی شنیدن صدای او می باشد را برآورده کرده و از او و تمامی مادرانی که مانند وی گرفتار چنین سازمان مخوفی شده اند حمایت نمی کنند؟
او می گوید که من با برخی از خانواده هایی که فرزندان آنها بدست سران فرقه رجوی گرفتار شده اند در ارتباط میباشم و می دانم که حال و روز آنها نیز مانند مادر من می باشد و درد همه ما یکی هست. ولی متاسفانه هیچ ارگان یا سازمانی وجود ندارد که در حال حاضر که سازمان تروریستی مجاهدین در قلب اروپا می باشد نیز بتواند اجازه ملاقات فرزندان با خانواده ها را از سران فرقه رجوی بگیرد که دلیل اصلی آن نیز حمایت امپریالیسم از تروریسم می باشد .
وی در پایان پیامی برای حمیدمحمد آتابای دارد : برادر عزیزم روزی که تو قبل از اتمام مرخصی خودت برای حفظ کشورت به منطقه برگشتی را خوب یادم هست و می دانم که چگونه در برابر خانواده احساس مسئولیت می نمایی ولی بدان که مادر بدجور دلتنگت شده و دراین روزها تنها صدای تو و دیدار با تو می تواند دل او را آرام نماید پس به خودت بیا و غیرتی از خودت نشان بده و با مادرت تماس بگیر .