بابا، با شنیدن صدایت جانی دوباره میگیرد

نامه اشکبار یک خواهر دردمند به برادر اسیرش علی قلیزاده در فرقه رجوی

سلام . سلامی به اندازه سالهای دلتنگی و انتظار به نازنین برادرم
علی جان
انشالله که صحیح وسلامت باشین ‌.حالا که این نامه را برایت مینویسم شب سرد وبرفی 26 بهمن ماه است .
الان که مشغول نوشتن نامه برای برادرعزیزتر از جانم هستم با چشمان گریان برایت مینویسم از اوضاع و احوال خانواده ات مخصوصا پدر. درست پنچ روز بطورشبانه روز پشت دراتاق مراقبت های ویژه داخلی هستیم . قائم رشت در بیمارستان …
اگه یادت باشه درنامه قبلی برایت نوشته بودم بابا حالش زیاد خوب نیست. تواین سی و چندسال خیلی برای تونازنین پسر بی تابی وبی قراری میکند . بابا از نظر روحی و جسمی خیلی ناتوان شده است .
چشم به راه ماندن و انتظارکشیدن ‌ و همچنین مرگ مادر دو چندانش ساخته ‌ و این زخم ها جای سالمی دربدنش برایش باقی نگذاشته است و بخاطرسردرد شدید تحت مراقبت ویژه هستش.

پنچ روزی میشود که بابا بستری شده جواب سی تی اسکن و ام. آر.ای آزمایشهای کلی همه خوبه ولی کسی نمی دونه علت سردرد بابا چیه ؟ آره دکترا نمیتونن تشخیص بدن اما من وتو میدونیم که بخاطر چی هستش علی جان تو الان باید درکنارش می بودی و تسکین دردش می شدی. دوری تو در این سالها شده خوره جانش و جای سالمی برایش باقی نگذاشته است .
اصلا باوجود اینکه ما بچه ها در کنارش هستیم نگاهش فقط دنبال چیزی هست و آنهم گمشده اش هست که سالهاست دشمن مزدور وطن فروش جگرگوشه اش را بخاطر سبک مغزی و خودخواهی وجاه طلبی مفرط در چنگال خودش گرفته است وحتی یک تماس تلفنی راکه حق همه خانواده هاست از تو و امثال تو دریغ داشته است وآنوقت دم ازحقوق بشر و دفاع از خلق سرمیدهند و من نمیدانم منظور از خلق چه کسانی هستند که این عفریته پیر و زبان نفهم ازآن دم میزند.
همه ما خیلی برای وضع بابا ناراحتیم صبح تاشب بچه ها در بیمارستان و پشت در اتاق مراقبتهای ویژه هستند که حال بابا چطور میشود؟
همه نگران حال بابا هستیم آخربعدازمرگ مادر تمام دلخوشی و چشم امید ما به بابا بود اگر خدای ناکرده زبانم لال اتفاقی برایش بیفتد همه ما خاک برسر میشویم …
علی من تو رو بخدا حداقل یه تماس تلفنی تاآنجایی که برایت مقدوراست باما داشته باش.
شماره تلفن منو که داری. برادرم دل پدر پیرت را با تماس تلفنی وشنیدن صدای گرمت شادکن .
شنیدن صدایت امید تازه ای به زندگیش میدهد و روحیه میگیرد و جان تازه پیدا میکند.
حتما با خودت میگویی مگرفقط من باید باشم ! بابای ما بچه های دیگر هم دارد و دورش هستند و چرا بابا باید به فکر من و دلتنگ من باشد ؟.
اره ما بچه ها هستیم و همه خداروشکر سر زندگیشان پیش زن و بچه و شوهرانشان، مشغول کارو زندگی روزمرگیشان هستند.
اما توچی؟ کجایی؟ پیش چه کسانی؟ در کدوم سرزمین؟ وبه چه امیدی !؟
احتیاجی به یادآوری تو نیست و خودت بهترمیدانی پدرومادرمیخواهند همه بچه ها پیششان باشند. با آنها بگویند وبخندند ونوه هایشان را دربغل بگیرند. وقتی جای خالی یک عزیزش را می بینند تمام زندگیش راغم وغصه می گیرد و دلش دیگر به هیچ چی خوش نمیشود.
علی جان تویکی ازفرزندان بابا هستی وامید ومیوه زندگیش. ازت خواهش میکنم لااقل از خودت خبری به ما بده. مامنتظرتماس و شنیدن صدای گرمت هستیم.
به خداوند یکتا اگر صدای توویاخبری ازتو بشنود بابا جانی دوباره میگیرد. علی جان تا آنجایی که من میدانم وهست و شنیده ام وجودت سرشارازمهربانی بود .
باهمه مدارا میکردی وحتی اخلاق خوبت را از دوستان جدا شده ات شنیدم که هنوز که هنوزه هیچ تغییری ازنظراخلاقی نکردی وشکرخدا به رجویها نرفتی . پس تورا به پنچ تن آل عبا قسمت میدهم مارا از احوالت باخبرکن وازهرراهی که میتوانی خودت راازچنگال فرقه ضاله رجوی نجات بده ‌و دل این پدرپیر ورنجورت راشادکن .نگذارتاآخرعمرش حسرت نگاهت را داشته باشد .
واقعا علی جان توان نوشتن ندارم… بغض امان نمیدهد و اشک تمام پهنای صورتم را گرفته وحروف رانمیتوانم بخوبی ببینم و برایت بنویسم… اشک از چشمانم سرازیرمیشود و حروف را واضح نمیتوانم ببینم ..
علی جان قربونت برم . برادر خوبم بیا که دلمان برای آن لبخند زیبایت خیلی تنگ شده ، ماهمه دلتنگ روی ماهت هستیم به ویژه پدرت.
دوستت داریم خیلی زیاد . مطمئن باش چه ازنظرمالی و چه معنوی خانواده ات تنهایت نمی گذارند وحمایتت میکنند .
دوباره میگویم وبا صدای رسا فریاد میزنم برسرآن فرقه ضاله رجوی که بدانند و بفهمند که ماتورا میخواهیم با جان ودل .
همه جوره حمایتت میکنیم ودل تنگتیم وبی نهایت دوستت داریم
خواهر کوچکت زهرا ۰۹۱۱۲۸۴۲۲۸۲/۰۹۰۳۱۳۲۷۵۲۶

خروج از نسخه موبایل