شاید بتوان گفت انتشار خبر دیدار برایان هوک رئیس گروه اقدام ایران در وزارت خارجه آمریکا با سران گروه معلوم الحال مجاهدین چندان دور از انتظار نبود و میشد پیش از این پیشبینی کرد که مریم رجوی در ساختار وزارت خارجه آمریکا به دنبال مهرهای جوانتر از بولتون برای تقویت خیمه شببازیهای گوناگون خود بگردد اما مطلبی که در این خصوص جلب نظر میکند این است که چرا مجاهدین در میان این همه سیاستمدار جوان نولیبرال آمریکایی به سراغ هوک رفتهاند؟ به احتمال زیاد بتوان در ادامه و با یک نگاه کوتاه به گذشته دلایل این انتخاب مرموز را دریافت:
از سابقه برایان هوک کاملاً پیداست که وی دست پرورده و شاگرد خلف جان بولتون است. انجام یک ارزیابی سطحی از موضعگیریهای خصمانه هوک علیه جمهوری اسلامی ایران نشان دهنده نزدیکی تفکرات این دو به یکدیگر است تا حدی که میتوان با قاطعیت گفت برایان هوک نسخهای دیگر از جان بولتون است. بنابراین مجاهدین و در رأس آنها مریم رجوی با کنار گذاشتن یک سیاستمدار پیر و بازنشسته به سراغ هوک جوان رفته است تا ضمن حفظ مواضع خصمانه خود علیه ملت و دولت ایران دوستی تازه در وزارت خارجه برای خود دست و پا کند.
علاوه بر مورد فوق میتوان این مسئله را در نظر گرفت که مجاهدین برای فرار از طعنههای متعددی که از سوی جداشدگان از فرقه و افکار عمومی ایران و جهان در خصوص تمسک به سیاستمداران دست دوم و وامانده از غافله سیاست دریافت میکرد در یک چرخش قابل پیشبینی خود را به هوک نزدیک کرد.
یگانگی اهدافی که مجاهدین و آقای هوک به عنوان رهبر اصلی گروه موسوم به اقدام ایران دنبال میکنند عنصری است که بیش از پیش این دو را به یکدیگر نزدیک میسازد. ناگفته نماند که نباید در این بین از نقش تعیین کننده عنصر تروریسم غفلت کرد که در حقیقت عامل اصلی جوش دادن معامله بین این دو است. چرا که هم رجوی و هم هوک رهبران دو جریان تروریست و رواجدهندگان وحشیگری و خشونت در اقصی نقاط جهان هستند. بهترین شاهد مثال برای گفته ما تهدید سردار اسماعیل قاآنی به ترور توسط این سیاستمدار نوکیسه آمریکایی است.
عنصر دیگری که نقشی غیرقابل انکار اما پنهان در این رابطه دارد رژیم صهیونیستی است. نباید این نکته را از نظر دور داشت که صهیونیستها و سازمانهای هوادار پر نفوذشان در فرایند ترقی کردن نولیبرالهای حامی خشونت مانند هوک در هرم قدرت کاخ سفید نقشی اساسی ایفا میکنند و این در واقع نتانیاهو و دوستانش در گروه حامیان جنگ دراسرائیل هستند که سیاست خارجی تروریستی جدید آمریکا را هدایت میکنند، چرا که طبق برآورد خود صهیونیستها در یکی از آخرین کنفرانسهای موسوم به هرزالیا (کنفرانس امنیت ملی رژیم صهیونیستی که به طور منظم و سالانه برگزار میشود) «نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خطرناکترین عامل تهدید امنیت ملی اسرائیل است» با این حساب میتوان هم نقش انکارناپذیر اسرائیل در ترور ناجوانمردانه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی را در نظر گرفت و هم نقش این جرثومه فساد را در سناریوی نزدیکی میان هوک و مجاهدین جستوجو نمود.
از منظر یک نگاه حقیقتجو مهمترین عامل پیوند نامیمون مجاهدین و نوکیسههایی مانند هوک دوستی بیقید و شرط هر دو آنها با دولت نژادپرست و تروریست اسرائیل است. زیرا با برقراری چنین دیدارهایی میان سران مجاهدین ودارودسته نومحافظهکاران آمریکایی، اسرائیل میتواند هم ازمجاهدین به عنوان یک ابزار فشار بر روی کاخ سفید یا به عبارت سادهتر شعبهای دیگر از لابی خود در مرکز تصمیمگیری آمریکا استفاده کند و هم میتواند با ایجاد ائتلاف میان تروریستها موضع خود را در خاورمیانه در برابر ایران اسلامی و محور مقاومت تقویت کند. لکن با وجود تمام این برنامهریزیها تلاش برای ایجاد یک جبهه سیاسی واحد متشکل از مجاهدین و نومحافظهکاران در دراز مدت محکوم به شکست است، به دلیل این که:
ایران در طول 41 سال تجربه تاریخی خود اثبات کرده است که قدرتش نه وابسته به اشخاص و یا برخی جریانهای خاص بلکه متکی به قدرت نرم برخواسته از درون ملتهای منطقه است، عاملی که تلاش برای تقویت موج ترور در غرب آسیا و ایران را با توسل به ایجاد رابطه بین یک جناح سیاسی و مشتی تروریست خود فروخته عقیم میسازد. در واقع آمریکا با پیروی از دکترین امنیت وابسته به ترور اسرائیل و دوستانش امواجی را به نفع ایران و محور مقاومت در منطقه ایجاد میکند که میتواند از خون هر شهید درختی تناور بسازد همچنان که در ماجرای ترور حاج قاسم سلیمانی شاهد آن بودیم.
مجاهدین نیز در طول تاریخ خونین و پر فراز و نشیب خود نشان دادند که کمتر از آن قابل اعتماد هستند که بتوان به آنها به عنوان عضوی از یک ائتلاف سیاسی امید بست. نارو زدن به ربع پهلوی و یا هدایتالله متیندفتری در تشکیلات موسوم به شورای ملی مقاومت و برپایی یک دیکتاتوری تمام عیار در این شورای خود ساخته میتواند نمونه خوبی باشد از دیکتاتورمآبی رجوی که به شکست یک ائتلاف سیاسی انجامید.
واکنش ایران به ترور مظلومانه سردار مقاومت و یار دیرینه اش ابومهدی المهندس وحمله مقتدرانه به عینالأسد آنقدر نومحافظهکاران کاخ سفید را محتاط کرده است که بیگدار به آب نزنند و با خرج کردن پول اضافی آبروی خود را نبرند. پس میتوان گفت ایجاد ائتلاف بین گروه اقدام ایران و مجاهدین بیشتر به بازیهای سیاسی و اقدامات بیخاصیت به ظاهر حقوقبشری محدود میشود و هیجگاه به یک اقدام عملی مؤثر نخواهد انجامید.
علی رحمانی