غسل در حوض کوثر
از روز بعد، نشست های مسعود رجوی از حالت هشداری و خشن خارج شد و تلاش کرد چهره آرام تر و لطیف تر به خود بگیرد. وی از افراد زیر عضو خواست به وسط سالن بیایند و جلوی او بنشینند و به صورت خودمانی تر با او گفتگو کنند. هدف نهایی وی، ابلاغ رده عضویت به آنان بود. تقریباً تمامی این افراد از اسیران جنگی سابق ایران و عراق و یا عملیات های مجاهدین بودند که در سال 67 و 68 به مجاهدین پیوستند و مسعود درصدد بود با دادن رده بالاتر به آنان، بخشی از تناقضات شان را حل و فصل نماید و وادارشان کند با این امتیاز، حرف شنوتر و مسئولیت پذیرتر شوند. او محل نشستن افراد در سالن بهارستان را به «حوض کوثر» تشبیه کرد و بیشتر از یک روز را به گفتگو و نقد کارکردهای آنان در مناسبات اختصاص داد و تلاش نمود اینگونه القاء کند که گناهان و خطاهای تشکیلاتی خود را باید در این حوض بشویند و پاک کنند. پس از این نمایش، نوبت به رده بالاتر رسید و مسعود از روی یک لیست، اسامی تک تک معاونین مرکزیت را صدا می زد و سوژه نیز از جا بلند می شد و با صدای بلند “حاضر حاضر حاضر” می گفت تا به مسعود ابراز وفاداری کند.
(توضیح: مسعود گاه چندین بار از کسانی که صدایشان ضعیف بود می خواست تا صدای خود را بالاتر ببرد وگرنه نمی پذیرفت. در واقع هر فرد بایستی با صدایی گوشخراش فریاد میزد تا مسعود راضی شود ولی برای برخی نفرات داد زدن کاری بس دشوار بود چون خجالتی بودند اما وی به کمتر از فریاد بلند رضایت نمی داد).
در میانه این نمایش که ساعتها به طول انجامید، مسعود خطاب به مسئولین حاضر در نشست هشدار داد که از این پس هیچ حلقۀ ضعیفی را تحمل نخواهد کرد و شورای رهبری و دیگر فرماندهان موظف هستند در نشست های جمعی حلقه های ضعیف را در مراکز و ستادها مورد برخورد شدید قرار دهند و آنها را وادار به تسلیم و پذیرش دوباره انقلاب مریم کنند به نحوی که دیگر کسی جلوی تشکیلات ایستادگی نکند. همچنین از زنان مسئول گلایه کرد که چرا رخت چرکهای خود را برای او می آورند در حالیکه خودشان موظف هستند در ستادها و مراکز مشکلات خود را حل کنند. (رخت چرک اصطلاحی بود که مسعود رجوی علیه نیروهای معترض و منتقد بکار می گرفت). وی تأکید کرد که دوران گفتگوی خصوصی با افراد پایان یافته و از این پس هرکس دچار مشکلی شود باید در حضور جمع مورد تهاجم قرار گیرد و همانجا تعیین تکلیف شود. بدین ترتیب او سرکوب را برای اولین بار مشروعیت و رسمیت داد و به داخل مراکز و ستادها کشاند و زمینه را برای سلسله نشست های ویرانگر تحت عنوان “عملیات جاری” فراهم ساخت.
مشت آهنین و استخبارات عراق
با اتمام کار مسعود با اعضای جدید و قدیم سازمان، بحث جدیدی پیرامون “طعمه” برای سیاهنمایی جداشدگان مطرح شد به این مضمون که تعدادی از جداشدگان در اروپا، مانع جدی برای فعالیت های سیاسی مریم شده اند و در مسیر پیشرفت سازمان سنگ اندازی و مانع تراشی می کنند. اشاره مسعود به جداشدگانی بود که از عراق به اروپا منتقل شده بودند و در خارج کشور به انتقاد از عملکردهای سازمان و روشنگری در بین ایرانیان می پرداختند. وی نتیجه گرفت که کار سازمان در آزادی و انتقال این افراد به اروپا اشتباه بوده و از این پس نمی باید کسی را به خارج فرستاد و اساساً موضوعیتی ندارد که یک فرد “بریده” به خارج کشور برود چون جدایی از مجاهدین به معنای بریدگی و جدا شدن از مبارزه است و کسی که صف مبارزه را ترک کرده مشکلی هم با رژیم ندارد و رژیم هم با وی نخواهد داشت، پس ضرورتی برای رفتن آنها به خارج کشور نیست. اما هرکس قصد جداشدن از مجاهدین دارد ابتدا به مدت دو سال در خروجی زندانی و آنگاه به استخبارات عراق تحویل داده می شود و سازمان هم دیگر مسئولیتی در قبال وی نخواهد داشت و اگر هم کسی این شیوه را نپذیرد، سازمان او را در کنار مرزهای ایران و عراق رها خواهد کرد تا خودش به داخل ایران برود.
وی تأکید داشت که: “چنین افرادی به دلیل ورود غیرقانونی به عراق، طبق قوانین این کشور مدت 8 سال در ابوغریب زندانی، و پس از آن اگر تبادل اسرا بین ایران و عراق صورت بگیرد، به عنوان اسیر جنگی با رژیم تبادل خواهند شد”.
(توضیح:
1- مسعود به عنوان یک فارغ التحصیل رشته حقوق بخوبی می دانست که طبق قوانین جهانی حقوق بشر که خودش همیشه ادعای آنرا داشت، هر انسانی حق تعیین محل زندگی خود را دارد و کسی نمی تواند او را به اجبار به جایی بفرستد که نمی خواهد در آن ساکن باشد، اما بخاطر کینه ای که از جداشدگان منتقد پیدا کرده بود، می خواست از همگان انتقام بگیرد.
2- مسعود به صورت هدفمند همه ایرانیانی که در خارج کشور با فریب و نیرنگ جذب مجاهدین می شدند را با هماهنگی استخبارات صدام، به شکل فراقانونی، بگونه ای وارد عراق می کرد که گذرنامه آنها مهر ورود نخورد. البته بسیاری هم با مدارک جعلی وارد می شدند که در هر صورت ورودشان به عراق حالت قانونی پیدا نمی کرد. چنین افرادی در عراق بی هویت بودند و تنها با هویت مجاهد خلق و تحت نظر مسعود رجوی شناخته می شدند و دولت عراق نیز آنان را در این حد مورد پذیرش قرار می داد، لذا تا وقتی آنها هویت مجاهد خلق داشتند مشکلی ایجاد نمی شد و هرکجای عراق می رفتند مورد احترام دستگاه امنیتی بودند، اما اگر کسی فرار می کرد و یا درخواست خروج می داد و سازمان از او سلب مسئولیت می کرد، آن فرد در عراق حکم یک نیروی خارجی داشت که به صورت غیرقانونی وارد عراق شده و به عنوان جاسوس مورد برخورد قرار می گرفت که 8 سال محکومیت داشت.
3- هدف مسعود از طرح این نکته که پیشتر توجهی به آن نداشتیم، ترسانیدن افراد از فرار و جدایی بود. اگر چنین فردی ترجیح می داد بجای رفتن به ابوغریب در مرز ایران رها شود، آنوقت با دو مشکل دیگر مواجه می گردید: نخست اینکه هیچ تضمینی برای سلامتی او وجود نداشت چون سازمان این افراد را در میادین مین یا مناطق پرخطر رها می کرد، دوم اینکه برخی افراد قدیمی را در نقاط کور و خلوت مرزی می کشت و رها می کرد تا بعدها مدعی او نشوند. چنین افرادی وقتی کشته می شدند، به گردن مرزبانان می افتاد و کسی هم از مجاهد بودن آنان مطلع نمی شد و اینگونه تداعی می گردید که افرادی حین فرار از کشور کشته شده اند، گاهی هم از همان ها علیه جمهوری اسلامی استفاده می کرد و لقب شهید به آنها می داد که حین مأموریت جان باخته اند. البته برخی از اعضای پرسابقه معترض و یا مخالف سیاست های مسعود رجوی را هم به شیوه مشابه در مرزها به قتل رساندند که نمونه آنرا قبلا شرح داده بودم که چگونه در نیزارهای جنوب یکی از فرماندهان معترض را کشتند و در آب انداختند و هیچکس هم بجز سه نفر حاضر در صحنه که دونفرشان در قتل دست داشتند از موضوع خبردار نشدند و بعدهاً از زبان یکی از آن سه نفر که شاهد ماجرا بود به صورت خصوصی شنیدم که چه اتفاقی رخ داده و بشدت شوکه شدم چون مقتول اولین مربی نقشه خوانی من در سال 1365 بود.)
پس از ابلاغ این قانون ضدانسانی و غیراخلاقی در مورد جداشدگان، و از آنجا که خیال مسعود از بابت هرگونه بریدن افراد از تشکیلات راحت شده بود، با تحکم خاصی اعلام کرد هماهنگی های لازم با استخبارات عراق صورت گرفته و از این پس وی تعیین می کند چه برخوردی با مخالفان داشته باشد. سپس در حالی که دستهای خود را مشت کرده و سینه را جلو داده بود و ادای استالین را در می آورد گفت: “از این پس با مشت آهنین پاسخ خواهیم داد” و “خودتان می دانید در ابوغریب چه بر سر آدمها می آورند!”. تا آن زمان هیچگاه ندیده بودم که مسعود رجوی مشت آهنین خود را به جای جمهوری اسلامی به سمت جداشدگان و منتقدان نشانه رود برای همین ابتدا دچار تردید شدم که شاید منظور او از مشت آهنین جریاناتی هستند که سازمان از آنان تحت عنوان “اضداد” یاد می کرد اما با شگفتی متوجه شدم منظور او دقیقاً جداشدگان از سازمان و منتقدین عملکردهای خودش هستند.
برخلاف آنچه ابتدا برداشت کرده بودم، مسعود فقط به سمت کسانی که خواستار جدایی بودند مشت آهنین پرتاب نکرد بلکه در ادامه دستور ترور جداشدگان منتقد را هم صادر کرد. وی با خشم خطاب به حاضرین گفت: “این را به عنوان وصیت به شما می گویم. از این پس همه باید به یاد داشته باشید که اگر روزی شکست خوردیم، وظیفه تک تک شماست که این افراد را هرکجا هستند پیدا کنید و بکشید”. مسعود به صراحت گفت که “برای کشتن آنها پول و سلاح را خودم تهیه می کنم اما انجام کار بردوش شماست”. او خیال همگان را هم راحت کرد و گفت “اگر در اروپا دستگیر شوید اتفاقی برایتان نمی افتد چون در آنجا حکم اعدام ندارند و فقط زندانی می کنند. زندان های اروپا هم در مقایسه با زندان های جمهوری اسلامی مشابه هتل است”… به این ترتیب مسعود رجوی از ترور مخالفان خود در اروپا و حتی آمریکا در آینده خبر داد و برای آن برنامه ریزی دراز مدت کرد.
در پایان نشست های 10 روزه، مسعود از شهرزاد صدر حاج سید جوادی و عذری علوی طالقانی درخواست کرد برای زنان مجاهد هم جداگانه نشست مشابهی برگزار نمایند تا آنها نیز پاسخگوی ضعفهای خود باشند (مسعود نمی خواست زنان مجاهد به صورت مختلط با مردان نشست داشته باشند تا بتواند آنها را نیز بخاطر اعتراضات و انتقاداتشان به داشتن مشکلات جنسی متهم کند. یادآور می شوم که مریم رجوی آن زمان در فرانسه بود و مسعود نشست را به تنهایی و در حضور عذرا علوی و شهرزاد صدر اداره کرد). با این سلسله تهدیدها و قانونگذاری ها، اولین دور نشست ها به پایان رسید و دور دوم تا چهارم آن با گروه های بعدی آغاز شد.
سرکوب ها در نشست های بعدی حوض به اوج خود رسید و مهمترین رقیب مسعود هم در آن محاکمه گردید. در آخرین جلسات نشست، مهدی افتخاری (فرمانده فتح الله که از بزرگترین فرماندهان کهنه کار مجاهدین به شمار می آمد و در تابستان 1360 فرماندهی فرار مسعود رجوی و مسعود بنی صدر از ایران را برعهده داشت) به دلیل مخالفت با مسعود رجوی در مسائل ایدئولوژیکی و استراتژیکی، تحت محاکمه قرار گرفت. مهدی در عملیات فروغ جاویدان فرمانده سه تیپ رزمی بود که آنرا “محور” می نامیدند. اما دوسال بعد از آن، به عنوان کسی که جلوی انقلاب مریم و استراتژی مسعود ایستاده شناخته شد و مورد نفرت و کینه توزی مسعود و مریم واقع گردید و تا سقوط صدام حسین، آماج حملات شدید و غیر اخلاقی مسعود قرار داشت. در “نشست حوض” مهدی افتخاری را وادار کردند جلوی مسعود رجوی زانو بزند و متعهد شود که دیگر به کارهای حاشیه ای مشغول نباشد و مسئولیت یکی از بخش های تأسیساتی را پذیرا شود. مهدی چندین سال دست از همه چیز کشیده بود و به عنوان اعتراض در یک باغچه کوچک کشاورزی می کرد. قیافه او در این مدت بشدت تغییر کرده و شبیه افراد معتاد شده بود.
در واقع مسعود رجوی با محاکمه عجیب فرمانده فتح الله می خواست به دیگر مسئولین مجاهدین بفهماند که وقتی با بزرگترین فرماندهان خود چنین عملی انجام می دهد، قادر است هر فرد دیگری را براحتی قربانی و از دور خارج کند. پیش از مهدی افتخاری، فرماندهان دیگری چون “علی زرکش و سعید شاهسوندی” نیز تحت برخورد قرار گرفته بودند اما نه در یک محل جمعی با حضور بدنه سازمان. این سرنوشت تمامی کسانی بود که به سیاست های مسعود رجوی انتقاد می کردند و یا در برابر پدیده ای به نام “انقلاب ایدئولوژیک مریم” می ایستادند.
در کل حیات سازمان مجاهدین در خاک عراق، در مجموع دو سلسله نشست بزرگ و طولانی در سازمان مجاهدین جهت سرکوب جمعی برگزار شد که در هردو مورد، سوژه اصلی و مهم “مهدی افتخاری” بود: زمستان 1374 و تابستان 1380… پس از این نشست دلهره آور دیگر هیچکس جرأت ابراز وجود و اعتراض نداشت. مسعود برای مدتی موفق شد هم اعتراضات درونی را خاموش کند و هم انتقال جداشدگان به خارج را برای همیشه در مناسبات مجاهدین ممنوع سازد… شرایط به حدی سخت و رنج آور بود که بسیاری افراد، ترجیح می دادند به جای دهسال زندانی شدن، با خودکشی به عمر خود پایان دهند و یا در بهترین شرایط، به امید رسیدن فصلی جدید که شاید روزی فرامی رسید، سختی حضور در مناسبات را پذیرا باشند.
پس از اتمام سلسله نشست های حوض در طی 40 روز، دور تازه ای از سرکوب در درون مراکز فرماندهی آغاز گردید. برخی از این جلسات در سالنهای غذاخوری توسط زنان شورای رهبری و فرماندهان رسته ها، و برخی نیز به صورت غیر رسمی در درون آسایشگاه ها برگزار می شد که شکل بسیار ترسناک و شکنجه آوری به خود می گرفت. نمونه هایی از آن در آسایشگاه مرکز 12 به انجام رسید که در آن سوژه به مدت نامحدود تحت فشارهای روحی قرار داشت و دهها نفر اطراف سوژه را گرفته بودند و ساعتها وی را با تهدید و توهین وادار می کردند نسبت به گذشته خویش ابراز ندامت کند و تعهد دهد که از این پس تابع دستورات رهبری و فرماندهان باشد و هیچ اعتراضی به وضعیت موجود نداشته باشد و مسئولیت خود را بدون چون و چرا به انجام برساند. نکته قابل توجه اینکه تقریباً هیچکدام از نفرات راضی به این کار نبودند اما از ترس اینکه در دوره های بعدی خودشان هدف واقع شوند به این کار مبادرت می کردند. سوژه تا چندین ساعت فشارها را تحمل می کرد و به مرور درهم شکسته می شد و در برابر جمع تسلیم می گردید. شکنجه های روحی اعمال شده به اینگونه افراد که یادآور انگیزاسیون قرون وسطی بود، از زمستان 1374 به دستور مسعود رجوی کلید خورد. وی به فرماندهان مراکز مسئولیت تام داده بود که هرگونه فشاری می خواهند به معترضین وارد کنند تا زمانی که بطور کامل درهم بشکند و برده مطلق مناسبات گردد.
از تالار بهارستان تا مجمع ملی فرانسه
قریب ربع قرن از آن روزهای دلهره آور می گذرد، مسعود شکست های سنگینی را تجربه کرد و ارتش آزادیبخش وی بکلی از هم پاشید و شورای ملی مقاومت نیز جز چند پیرمرد بازنشسته پا به گور موجودیت دیگری ندارد. تمامی قرارگاه ها و کاخهای مسعود به همراه کلیه تجهیزات و امکانات وی از دست رفت، اما هرگز نتوانست آنگونه که آرزو داشت مخالفان و منتقدان خود را به صورت فیزیکی ترور کند چون بخش مهمی از نیروهای سازمان نیز گام به گام ریزش داشتند و دیگر عناصر جوان ایدئولوژیک که بتوانند خواسته او در اروپا را محقق کنند وجود خارجی نداشتند. طبعاً در این مدت مریم رجوی تمام توان خود را بکار برد که با ضرب و شتم و حمله به جداشدگان در کشورهای اروپایی، آنان را به عقب نشینی وادار کند اما فقط به رسوایی بیشتر خودش انجامید. تنها اقدام باقیمانده برای وی، ترور سیاسی، شخصیتی و توطئه های حقوقی علیه جداشدگان بوده است که همه روزه در رسانه های مجاهدین قابل مشاهده است. عملی که دیگر پاسخگوی اهداف وی نیست چون نه تنها روی مردم ایران بی تأثیر بوده که برای اعضای مجاهدین هم تکراری و بی اثر شده است.
سال گذشته درست در چنین روزهایی مریم رجوی در مقر مجلس ملی فرانسه جلسه ای برگزار کرد که در آن تنی چند از لابی های اروپایی وی شرکت داشتند. در آن جلسه وی به جای پرداختن به شکست خود در رسیدن به تهران که پیش از آن “جان بولتون و جان مک کین” نوید آنرا داده بودند، مثل همیشه سخن از بی ثباتی جمهوری اسلامی به میان آورد. وی که قرار بود در چهلمین سالگرد انقلاب 57 در میدان آزادی تهران سخنرانی داشته باشد، در جمع لابی های خود در فرانسه گفت:
(نیمه فوریه نگاهها بهسمت ایران چرخید: رژیم در اوضاعی ۴۰سالگی اش را برگزار کرد که از دید ناظران و نه از دید اپوزیسیون؛ دیکتاتوری مذهبی حاکم هیچ گاه به این اندازه بی ثبات نبوده است. آنها در این طرح شکست خوردند. ولی دست برنداشتند و به توطئههای بعدی دست زدند: یک طرح تروریستی در دانمارک، یک پروژه جاسوسی و تروریسم علیه اعضای مقاومت در آمریکا، جاسوسی در ارتش آلمان و حمله به هواداران مقاومت در این کشور، قبل از این، در فروردین ۹۷-مارس ۲۰۱۸- یک طرح تروریستی دیگرشان علیه گردهمایی مجاهدین در آلبانی شکست خورده بود).
اینک یکسال از آن سخنرانی می گذرد و آن “بی ثباتی” که مریم رجوی از آن دم می زد نه تنها به سرنگونی نظام منجر نشد، که تشکل مجاهدین گام به گام بی رونق تر و بی آینده تر گردید، به حدی که پس از یکسال این فرقه حتی مجاز نیست در فرانسه نشست برگزار کند و مریم رجوی نیز به صورت نامحسوس به آلبانی تبعید شده است. مشاهده می شود که در همان سخنرانی از اقدام تروریستی جمهوری اسلامی در دانمارک دم زده است اما امروز می بینیم که دولت دانمارک 3 تروریست الاحوازی را به جرم جاسوسی برای عربستان بازداشت کرده و با مقامات وزارت خارجه ایران نیز دیدارهای دوستانه انجام می دهد. همه اینها شکست سیاست های مریم رجوی را به نمایش می گذارد.
از آن سو تمام تلاش مجاهدین و سایر جریانات ضدایرانی، تحریم انتخابات بود، اما باز هم موفق نشدند خواسته خود را به مردم ایران تحمیل کنند و میزان مشارکت مردم کمتر از کشورهای اروپایی نبود. با اینحال برای چندمین بار مسعود را از درون تابوت بیرون کشیدند تا اعلام کند مردم انتخابات را تحریم کرده اند و همزمان از زبان شورای ملی مقاومت اطلاعیه دادند که جمهوری اسلامی بخاطر عدم حضور مردم در پای صندوق های رأی، با 1500 اتوبوس، مردم لرستان و کهکیلویه را به تهران آورده تا در انتخابات تهران شرکت کنند! سخنی که مضحکه هموطنان در فضای مجازی شد.
وی در اطلاعیه می گوید که زندانیان هم تهدید شده اند در صورت امتناع از دادن رأی، مرخصی و آزادی مشروط از آنان سلب خواهد شد!. نکات کوته بینانه مختلفی که در این اطلاعیه ذکر شده، نشانگر نابخردی اعضای شورا در تن دادن به امضای آن است و علناً نشان می دهد که هیچکدام از آنان اطلاع درستی از وضعیت ایران ندارند. به نظر می رسد در این روزها مهمترین نمایش تبلیغی مریم رجوی برپایی چندین آکسیون چند نفره در اروپا و برگزاری چند نمایش برای آتش زدن پوسترهای تبلیغی در داخل شهرهای ایران توسط تیم های تخریب باشد. سازمانی که 20-30 سال قبل اقتدار خود را در راهپیمایی چندین هزار نفره در اروپا و یا عملیات های گسترده و تروریستی در ایران به نمایش می گذاشت، امروز به حرکت های چند نفره ایضایی بسنده کرده و مابقی کارهای خود را با دروغ های رسوا و خنده دار بزرگنمایی می کند. از مشت آهنین مسعود رجوی هم این روزها جز چند پیام که از درون تابوت صادر می شود و ایرانیان را به خنده وامی دارد چیز دیگری مشاهده نمی گردد.
حامد صرافپور