فروردین 67 ، یک عملیات و غروب آفتاب زندگی ده ها نفر

مشغول دید و بازدید عید به رسم همه ساله بودیم که خبر اعلام آماده باش عملیات موسوم به افتاب را در اطراف شوش به ما دادند. غمی سنگین بر دلهایمان نشست هنوز خیلی از دوستان را ندیده بودیم تنها دلخوشی ما درپادگان اشرف علیرغم تکراری بودن شکل زندگی و قطع از دنیای بیرون و از همه مهم تر فراغ دیدار عزیزان در ایران که سالها از نشست برسر سفره هفت سین آنها محروم بودیم همین دید و بازدید با دوستان وشام ونهارهای جمعی درکنار یگدیگر بود. وتسکین دادن خودمان که سال دیگر نوروز را درایران جشن خواهیم گرفت.

شنیدن اعلام عملیات، شور و شوق روزهای عید و شیرینی دید و بازدیدها را در کاممان تلخ کرد. به تجربه می دانستیم تا چند روز دیگر تعدادی از دوستانمان را دیگر درجمع خودمان نخواهیم داشت. عملیات آفتاب نخستین عملیات از عملیات های سه گانه سازمان درجنگ هشت ساله ایران وعراق بود که با پشتیبانی ارتش عراق علیه نیروهای ایران صورت می گرفت. این عملیات برای اول فروردین سال 67 در اطراف شوش برنامه ریزی شده بود اما درگیری دوتن از نیروهای شناسایی سازمان و دستگیر شدن انها توسط نیروهای ایران منجر به تردیدهایی پیرامون لورفتن احتمالی عملیات و تعویق یک هفته ای آن شد.
درنهایت عملیات در8 فروردین اغاز شد. درجریان این عملیات به گفته سازمان 417 نفر از نیروهای ارتش (لشکر 77خراسان) وژاندارمری به اسارت درامدند و همچنین 3500 تن کشته شدند ومقادیر زیادی تجهیزات به غنیمت گرفته شد. سازمان تعداد تلفات خود را 32 نفر اعلام کرد. البته مسئولین ایران تعداد کشته شدگان اعلام شده از طرف سازمان را تکذیب کردند وانجام این عملیات که باهدف کمک به صدام درجنگ تجاوز کارانه اش برعلیه ایران صورت گرفت موجی از خشم و تنفر عمومی از مجاهدین را برانگیخت.
درداخل سازمان عید افراد به عزا تبدیل شده بود صحنه های دید وبازدید عید با دوستانی که اکنون دیگر درمیان ما نبودند بذر مرگ بر مناسبات افشانده بود. تخت های خالی وساک ها ولباس هایی که درکمد ها آویزان بود وبوی نوبهار میداد. برای مراسم خاکسپاری به قبرستان وادی السلام کربلا رفتیم قطعه 5و6 را برای انها درنظر گرفته بودند. اخرین وداع با انها که چند روز پیش ودرمراسم سال تحویل انها را دراغوش گرفته وبرگونه هایشان بوسه زده بودیم خیلی سخت ودردآور بود. بچه هایی که به امید دیدار درسال بعد درایران وکنار خانواده ما را دراغوش گرفته بودند ولی اکنون درمنتهای غریبی ودر سرزمین غربت و بدون بدرقه عزیزانشان دراخرین لحظات به خاک سپرده می شدند. غم واندوه وکین ونفرت قبرستان را فراگرفته بود هیچ کس به ذهنش خطور نمی کرد که درعرض چند روز 32 نفراز دوستانشان را از دست بدهند وحتما دران طرف هم سربازان ودرجه داران وافسران دیگری که یا از مرخصی عید به جبهه برگشته ویا منتظر رفتن به نزد خانواده بودند هم قربانی این ماجراجویی رجوی شده بودند. فروردین 67 یکی از بدترین عید های زندگی ما بود روزی که شمع زندگی بسیاری از دوستان درجریان جنگ افروزی احمقانه وجنایتکارانه رجوی موسوم به افتاب خاموش وزندگی انها برای همیشه افتابش غروب کرد.

خروج از نسخه موبایل