قبل از عملیات، مسئولین فرقه خبر داشتند که با نیروهای عراقی درگیر می شوند به همین دلیل پیشاپیش در حاشیه خیابان اصلی قرارگاه ( خیابان 100 ) تعدادی بنگال ( کانکس ) مستقر کردند و با اعلام آماده باش همه قرارگاهها را قبل از شروع درگیری در قسمت های مختلف خیابان 100 چیدند ، مسئولین می دانستند چه سرنوشتی در انتظار است تا بار دیگر نیروهای خود را به قربانگاه بفرستند خط رجوی همین بود و بس .
من در قرارگاه 15 که معروف به انزلی بود در قسمت جنوب اشرف روبروی مقر ژنراتور ایستگاه برق اشرف مستقر شدیم . روز واقعه ساعت 4 صبح بیدارباش زدند به ما گفتند عراقی ها می خواهند خیابان 100 را بگیرند ما باید جلوی پیشروی آنها را بگیریم. از قرارگاه ما تعدادی را در میدان لاله مستقر نمودند و ما هم روبروی ایستگاه برق در خیابان اصلی مستقر شدیم لازم به یادآوری است روحیه ها بسیار پایین و درهم شکسته بود ، من یادم است اعضای شورای رهبری و تعدادی از فرماندهان را می دیدم با حالت نزار و خمیده راه می رفتند از چهره ها می شد خواند که چقدر نگران هستند .
به هر حال عراقی ها از ضلع شمال وارد قرارگاه اشرف شدند در محدوده ضلع شمال مزار قرارگاه اشرف واقع بود تا خیابان 100 حدود 500 متر فاصله داشت در قسمت مزار ( قبرستان قرارگاه اشرف ) تعدادی از قرارگاه های دیگر را مستقر و مامور کرده بودند که جلوی پیشروی نیروهای عراقی را بگیرند. ما صدای تیراندازی را می شنیدیم. جالب اینجاست فرماندهان از جهت این که به ما روحیه بدهند اعلام می کردند بچه ها صدای شلیک را که می شنوید مشقی است گلوله واقعی نیست ، بچه هایی که جلوی مزار مستقر بودند با عراقی ها درگیر شدند صدای شلیک به گوش ما می رسید فرماندهان به ما می گفتند شلیک مشقی است در حالی که صدای گلوله مشقی با جنگی متفاوت است ما می فهمیدیم اما فرماندهان قصد داشتند لاپوشانی کنند تا روحیه بچه ها تضعیف نشود و نترسند.
ما شاهد بودیم که آمبولانس ها مجروحین را به بیمارستان منتقل می کردند در حالی که خون از اعضای بدن مجروحین جاری بود اما در کمال وقاحت باز هم مسئولین با بلندگو اعلام می کردند بچه ها نترسید گلوله مشقی است.
ما تعجب کردیم و مشاهده نمودیم که بچه ها زخمی و تعدادی هم کشته شدند باز هم از رو نرفته و اعلام می کنند مشقی است من به یکی از دوستانم گفتم چرا مسئولین دروغ می گویند در حالی که ما به چشم می بینیم بچه ها مجروح و کشته می شوند مخاطب مورد نظر گفت آنها از جهت این که مقاومت کنند و روحیه شان را از دست ندهند به ما دروغ می گویند در این شرایط آنها نیاز دارند با ما صادق نباشند و دروغ بگویند . وظیفه ما این است با دست خالی هم شده مانع شویم .
افتضاح آنقدر بالا گرفت حتی آن دسته از بچه هایی که جزء سینه چاکان رجوی ها به حساب می آمدند متناقض شدند و می گفتند چرا فرماندهان روز روشن به ما دروغ می گویند؟
مگر با پرتاب سنگ و فلاخون می شد مانع پیشروی نیروهای عراقی شد . در این عملیات یگان ما هم تعدادی کشته داد فرماندهان وقتی دیدند سمبه پر زور است فرار را بر قرار ترجیح دادند تشکیلات بهم ریخته بود کادرهای اصلی می فهمیدند اوضاع خراب است و جانشان را به در بردند . اما کادرهای پایین تر باقی ماندند و متاسفانه تعدادی هم کشته شدند. بیمارستان اشرف مملو از مجروحین شده بود نه دکتر و نه امدادگر کافی وجود داشت که بتوانند رسیدگی کنند تعدادی از بچه ها به دلیل همین کمبود و عدم رسیدگی جانشان را از دست دادند صحنه غم انگیزی بود ما که سالهای سال کنار هم بودیم می دیدیم خیلی ساده در اثر سهل انگاری از دست می روند لعنت به رجوی ها که بی جهت تعدادی را به کشتن دادند . هدف رهبران نالایق و خود خواه ریختن خون اعضا بود تا در مجامع بین المللی وانمود کنند ما مقصر نیستیم و مظلوم واقع شدیم اما وقتی مسئولین با عراقی ها به توافق نمی رسند تنها راهی که باقی می ماند خشونت است. سران فرقه هم همین را می خواست .
مریم قجر در سخنرانی اعلام کرده بود “پیروزی عدالت – حفاظت از اشرف “وی سپس با تحلیل آب دوغ خیاری گفته بود حمله 19 فروردین از جانب مالکی برای مهار نیروی سرکش آزادی در جامعه ایران و جلوگیری از آتش قیام ها بود و اضافه کرد برای حفظ تعادل خودش منظور نظام ایران به این حمله نیاز داشت !!! اگر خط و خطوط را بررسی کنیم می بینیم هدف اصلی رهبران فرقه مخدوش کردن اوضاع درونی و تشکیلاتی فرقه بود به دلیل این که در بن بست خطی و استراتژیکی به این درگیری ها نیاز داشتند تا وانمود کنند که ما هستیم و وجود خارجی داریم در واقع بود و نبود خود را به این درگیریها گره زده بودند اما به هر حال دیدیم دیری نپائید اشرف را ترک کرده و به لیبرتی جابجا شدند رجوی که گفته بود اشرف کانون استراتژیک نبرد و … همه این شعر و شعارها را پشت پا زد در تعادل قوا، وقتی دید سمبه پر زور است مجبور شد به خواست دولت مالکی تن دهد .
گلی