مشتری خون – قسمت اول

مسعود رجوی، بدنبال خون و نفس اعضاء!

شاه لئوپلد دوم پادشاه بلژیک در سال 1865، آتیلا از حاکمان اروپا، نرون یکی از خونخواران اروپا، فرانسیسکو پیزارو در اسپانیا، پل پوت در کامبوج ، ولاد دراکول در رومانی … والبته مسعود رجوی … از خونخوارترین حاکمان در تاریخ بشر ، بشمار می آیند!
مسعود رجوی گرچه هیچ گاه نتوانست به رویای کسب قدرت و حاکمیت خود دست پیدا کند اما همان قدرت محدود خود بر اعضای نگون بخت فرقه اش را آن چنان در راستای جنایات مختلف به کار برد که نامش در تاریخ و در صفحه ی جنایتکارترین اشخاص برای همیشه خواهد درخشید.

اما مسعود رجوی در این میان از ویژگی خاص تری برخوردار است ، مسعود رجوی هرگز به جنایاتی که کرده است ، معترف نیست! هرگز قبول ندارد که صدها و هزاران انسان را با سیاست های ابلهانه و کودکانه ی خود ، به کام مرگ و نیستی فرستاده است. رهبری مسعود رجوی مبتنی بود بر رابطه ای که بدون نیاز به پاداش های مالی و اعمال زور ، اعضاء را به کام مرگ می فرستاد!

رهبری رجوی، گونه ای خاص از رهبری است که از توانائی بخشی خاص الهام گرفته می شود، مسعود رجوی از همان روز بعد از اعدام رهبران اولیه، در یک قاب خاصی از تقدس و پاکی جای می گیرد!
همه باید جلوی تصویری از مسعود رجوی، ایستاده و شعار داده و سوت و کف بزنند، نگاهها همه باید با این تصویر معطوف باشد، این یک فرم است که در تشکیلات مجاهدین باید رعایت شود و کسانی که بخواهند از این اصل عدول کنند، بشدت مجازات شده و با اتهاماتی از قبیل قصد برای ترور رهبر ، مواجه می شوند!
بنابراین می توان مسعود رجوی را در زمره ی رهبران کاریزما با ایدئولوژی خاص توصیف کرد!
با بررسی فرایندی از شکل گیری مجاهدین و چگونگی رسیدن مسعود رجوی به رهبری آن می توان او را بهتر شناخت، چرا که رهبری یک فرقه اصلی ترین اهرم جذب اعضای فرقه محسوب می شود، بعد از آنچه مجاهدین آن را ضربه اپورتونیست های چپ نما در سال 1354 مبنی بر تغییر ایدئولوژی سازمان نامیدند، عده ای از اعضای باقیمانده در زندان شروع به بازسازی مجدد سازمان کردند، بیشتر این عده به دور شخصی بنام مسعود رجوی گرد آمدند، وی تنها عضو باقی مانده از مرکزیت اولیه ی سازمان بود و در موج های اولیه ی دستگیری اعضای سازمان در سال 1350 دستگیر شده بود ودر زمان دستگیری ، جوان ترین عضو مرکزیت گروه بود. به همین دلیل مریم رجوی همیشه در نشست ها به این مورد اشاره می کرد و بخاطر اینکه ابهت و جایگاه ایدئولوژیک مسعود را هرچه بالاتر ببرد، می گفت مسعود جوان ترین عضو گروه ایدئولوژی سازمان بود که توسط حنیف نژاد انتخاب شده بود، مسعود در اردوگاههای الفتح در اردن آموزش نظامی دیده بود و او تنها عضو مرکزیت سازمان بود که از اعدام جان سالم بدر برده بود. به همین دلیل او تنها منجی سازمان از دست کسانی محسوب می شد که باعث تغییر ایدئولوژی سازمان شده بود، حنیف نژاد درآخرین لحظات پس از ضربه ی شهریور 1350 ، او را وارد مرکزیت کرده بود، مسعود دارای ویژگی های خاصی بود که در سایرین کمرنگ تر بود، از جمله مسعود تیپ جذاب و تاثیرگذاری داشت، خیلی خوب صحبت می کرد، می توانست شنونده ی خود را بشدت تحت تاثیر قراردهد، اشراف نسبی او به علوم سیاسی و فلسفی و آیات قرانی و تفسیرآنها بر جذابیت او می افزود. در سخنرانی ها، بطور سطحی ومزورانه هم که شده باشد ، قومیت ها و ملیت ها را از قلم نمی انداخت و چند کلمه ای بزبان آنها صحبت می کرد! اکثر کسانی که بعدها به سازمان مجاهدین پیوستند تصویر ذهنی از رفتار و منش مسعود رجوی در فاز سیاسی داشتند، از نحوه ی لباس پوشیدن مسعود تا پرهیز از زندگی تجملی و الگو و نمونه بودن در جمع ها و …
اکثر جداشدگان از سازمان به این حقیقت معترف بودند که تصویری که از سازمان، قبل از پیوستن به آن داشتند ، کاملا متفاوت بود با تجاربی که طی سالیان در سازمان و دراسارتگاه اشرف کسب کردند.
در مختصرکلام باید گفت که یکی از علل اصلی پیوستن نفرات به سازمان مجاهدین ویژگی های خاص مسعود رجوی در سخنوری ومهمتر ازآن، کم اطلاعی وبی تجربگی افراد بود! این امر با حسن نیت و صداقت هواداران و البته بدون اطلاع از نیات واقعی رهبران مجاهدین که تنها به دنبال قدرت سیاسی و به هر قیمت در ایران بودند ،محقق شده بود.
حمایت وهواداری از سازمان و شخص مسعود رجوی ، یک واقعیت انکار ناپذیر در فاز سیاسی بود که با سابقه ی او در مبارزه با رژیم شاه هم گره خورده بود ، اما چگونه مسعود رجوی به یک جنایتکار بی مانند تبدیل شد و همان جوان های عاشق را در پادگان اشرف به بند و زنجیر کشیده و شکنجه کرد ، واقعیت هائی است که در قسمت های بعدی این عاشق خون و این خونخوار تاریخ ایران، به آن بیشتر پرداخته خواهد شد…
ادامه دارد
فرید

خروج از نسخه موبایل