پس از تدوین و تصویب قانون اساسی در مجلس بهانه دیگری ایجاد و رجوی به آن رای نداد و مانع رای دادن هواداران هم شد ولی کمی بعد خواستار شرکت در انتخابات ریاست جمهوری شد و به دلیل اینکه به قانون اساسی رای نداده بود طبق قانون از کاندیداتوری حذف شد و باز هم فتنه ها و فریب ها ادامه داشت. در آن زمان کاندیدای مطرح انتخابات بنی صدر بود با توجه به حمایت های زیادی که از بنی صدر در زمان انتخابات شده بود رجوی به دنبال فتنه دیگری بود و می خواست با جدا کردن او از حکومت هوادارانش را به سمت خودش متمایل کند. مثلا تحلیل می کرد: جناح حاکم دارای دو بخش است جناح ارتجاع و جناح لیبرال و بر این اساس می گفت ما بایستی این دو جناح را از هم جدا نموده و لیبرال ها را به سمت خود بکشانیم و حداکثر استفاده را از تضاد بین آن دو ببریم. بنی صدر را جناح لیبرال می دانست برهمین پایه وی برای دو شقه کردن نظام تلاش و کارشکنی زیادی کرد.
پس از این تفرقه و تضاد انداختن بین رئیس جمهور وقت با سران نظام تنش ها را به مراحل جدیدی کشاند. او می گفت: «با همراه شدن بنی صدر و پیوستن او به ما نیروهای طرفدار او خود به خود با ما همراه خواهند شد و جمعیت ما به ابعاد گسترده ای خواهد رسید این پیوستن مشروعیت عمومی و بین المللی بنی صدر را برای ما به ارمغان می آورد».
این بود که در تمامی موضعگیری ها و صحبت ها در آن مقطع او را مورد خطاب قرار داده و سعی در بزرگ کردن و هر چه علنی تر کردن اختلافات بنی صدر با حزب جمهوری اسلامی می شدند.
سرانجام بنی صدر در ۱۴ اسفند 1359 در مراسم سالگرد فوت مصدق در دانشگاه تهران مواضعی علنی علیه جمهوری اسلامی گرفت. رجوی به طرز زیرکانه ای اعضا را برای شرکت در این سخنرانی فرستاده بود که همه شعار بنی صدر، بنی صدر حمایتت می کنیم را سرمی دادند. این سیاستی بود که به هواداران ابلاغ شده بود که در هر تجمعی با شعار حمایت از بنی صدر حاضر شوند تا اینکه او به مرحله ای برسد که رسما جلوی حکومت بایستد.
رجوی پس از کشاندن بنی صدر به سمت خود و به دنبال وقایع آن روز که منجر به تیره شدن بیشتر روابط او و سران نظام جمهوری اسلامی شد، فکر می کرد اکنون بسیار قوی شده و نیروهای او را به عنوان حامی خواهد داشت، و بعد از آن وقایع در مصاحبه های خود سران جمهوری اسلامی را تحت عنوان جبهه مشترک ارتجاع، مخاطب قرار داده و تهدید ها را خشونت آمیز ترکرد تا آنجا که با تهدیدهای علنی گفت اگر جمهوری اسلامی (که آن زمان درگیر شرایط سخت جنگ با عراق هم بود.) در مقابل خواسته های وی کوتاه نیایند به زودی جنگ مسلحانه را آغاز خواهد کرد.
با این شرایط و در فشار گذاشتن نظام وقت، تظاهرات های خشونت آمیز در اردیبهشت و خرداد 1360 شروع شد در این مرحله سعی می شد با برپایی تظاهرات گسترده و خیابانی خط براندازی پیش برود. سپس رجوی فتنه عجیب دیگری در سر پروراند مبنی بر یک حمله حساب شده به محل اقامت رهبر ایران (محله جماران) . او طی نامه سرگشاده ای خطاب به امام خمینی به تاریخ دوازده اردیبهشت ۱۳۶۰ نوشت: « … اکنون اگر سوء تعبیر نشود ما و کلیه هوادارانمان در تهران که قشری از اقشار ملت هستیم بدین وسیله تقاضا می کنیم تا برای بیان مواضع و تشریح اوضاع و عرض شکایات و اثبات مطالب فوق الذکر بدون هیچ گونه تظاهر و در نهایت آرامش به حضورتان برسیم! به گمان ما این می تواند یک رویداد مهم تاریخی محسوب شود.» (به احتمال زیاد نقشه های خطرناک و خائنانه و یا شاید حمله ای مسلحانه در سر داشت… ) لذا امام خمینی، البته جهت پیشگیری از شروع یک جنگ داخلی، و هوشیارانه در پاسخ به مجاهدین در طی یک نامه کوتاه گفت: «شما سلاح هایتان را تحویل دهید، لازم نیست شما تشریف بیاورید، من خودم به خدمتان خواهم رسید.»
این چنین آخرین موضعگیری های مشخص شد و رجوی بدون آنکه از مسلح بودن نیروهایش طفره برود و یا به صلح و آشتی تن دهد تنها در پیامی تفرقه افکنانه تر نوشت که بنی صدر را به عنوان «بالاترین مقام رسمی و مسئول اجرای قانون اساسی» مرجع قانونی برای بررسی این موضوع می دانند و سلاح های خود را تحویل نداد.
او حالا دیگر آنقدر در توهمات غرق شده بود که فکر می کرد با کشاندن بنی صدر به سمت خود تمامی یازده میلیون رای دهنده اش را خواهد داشت ومی تواند با تهدید واعتراضات خشونت آمیز و مسلحانه دولت نوپای ایران را سرنگون کند غافل از اینکه تاریخ ثابت کرد رای دهندگان یازده میلیونی بنی صدر رای به جمهوری اسلامی و صیانت از امنیت کشور ایران داده بودند نه رای به وطن فروشان!
تا خرداد تظاهرات های مستمر با خط نفاق افکنانه شورش و براندازی در شهرهای مختلف ادامه داشت تظاهرات هایی که به ظاهر به طرفداری از بنی صدر بود ولی در پشت صحنه رجوی بود و کسی از آن آشوب ها هم حمایت نمی کرد. و تنها هواداران با دستور تشکیلاتی شرکت می کردند. بدین ترتیب الگو برداری از انقلاب ۵۷ با شکست مواجه و عامدانه اکثرا به درگیری و آشوب کشیده می شد سرانجام در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۶۰ با وجود مخالفت اکثر اعضا دفتر سیاسی، رجوی شخصا تصمیم به مبارزه مسلحانه و ورود به فاز نظامی گرفت و روز ۳۰ خرداد تظاهرات مسلحانه به قصد درگیری و براندازی به راه انداخت که با شکست سختی مواجه شد. چند روز پس از آن ترورها بوسیله افراد نفوذی چون مسعود کشمیری، محمد کلاهی، جواد قدیری، محمد کاظم افجه ای نیز شروع شد و اما رجوی به فاصله کوتاهی خیل هوادارانش را با انبوهی سوال و ابهام و در میان بهت و حیرت و آتش و خون و آشوبی که بپا کرد رها نمود و خودش به اتفاق بنی صدر به ساحل امن پاریس فرار کرد. او هیچ زمان در کنار نیروهایش باقی نماند و احساس مسئولیتی در قبال به خطر انداختن و به کشتن دادن آنها نداشت و همواره در سر بزنگاه ها فرار را بر قرار ترجیح داده است.
گزارش از: مریم سنجابی