هر از چند گاهی در سایت های تابعه ی مجاهدین از عناوین جعلی و عنوان های مجازی استفاده کرده و حرفهای خود را با نام های جعلی دکتر و مهندس و … بیان می کنند.
از این جمله است یک شخصیت ساخته و پرداخته شده به نام :
” دکتر بهروز پویان، کارشناس علوم سیاسی از تهران ”
عنوان سازی و جعل و تحریف از هنرهای بی بدیل مجاهدین است! دروغ و فریب از اهرم های فرقه هاست تا خود را بزرگتر و وسیع تر از آنچه هستند نشان داده و دست به عوام فریبی بزنند.
این دکتر نامرئی ! نوشته است :
” مسعود رجوی شاخص عصر ماست. میزان الحراره و قطب نمای جهتگیری انسانی در زمانهٔ تفوق بربریت و به مسلخ بردن فضیلتهای انسانی است. طوفان حوادث و هجمههای بیشرمانه را به جان خرید تا چند نسل را از زیر دست و پای حاکمیت ارتجاع و بربریت بیرون بکشد و به آنها مسیر شرافت انسانی را نشان بدهد. او فرزند و حامل روح زمانهاش است اما به سنت همیشهٔ تاریخ، کمتر در ظرف ادراک زمانهاش میگنجد این چیزی است که راه و رسم مجاهدین گشته است. فدای بیکران و بیچشمداشت. ”
خودش معترف است که عظمت این فرزند و حامل روح زمانه ، کمتر در ظرف ادراک زمانه اش می گنجد! راستی چرا نمی گنجد؟ اشکال از زمانه است ، یا مردم زمانه ، یا هر دو که ظرفیت گنجایش چنین عظمتی ! را ندارند؟!
این حرفها اگر درست بود ، مسعود رجوی باید الان به مرتبه ای از رهبری می رسید که نیاز به مخفی شدن و پنهان شدن نمی داشت، این شاخص و میزان الحراره و قطب نما! شاید برای امثال شما دما سنج و تب سنج و مسکن و … باشد، اما برای مردم ایران اینطور نیست، برای امثال شما که همه چیز خود را در مسیر تباهی رهبران مجاهدین باخته اید، این یک دلخوشی بی مقدار است که جز آن چیزی ندارید تا بدان بیاویزید!
نمی دانم این دکتر فرضی ! یا بهتر بگویم ، دشمن فرضی! معنای ” بربریت ” را می داند یا نه ؟ اما باید عرض کنم که تجارب عینی ما در مناسبات فرقه ی رجوی ، این حقیقت را مسلم کرده است که مناسبات برده ساز رجوی در عراق و اکنون در آلبانی، چیزی جز برده سازی و برده داری نوین نیست، شما فرض کنید که یک سازمان مدعی انقلابی گری، می خواهد آزادی را برای مردم خود با این سبک مبارزه! به ارمغان ببرد.
آیا این مبارزین وطن پرست و دوستدار آزادی! نباید با خانواده های خود به مثابه ی بخشی از خلق قهرمان که سنگ آنرا به سینه می زنند، روابط حسنه ای داشته باشند؟
در دوران برده داری قرون وسطی ! برده ها حق همسرگزینی، حق خورد و خوراک و پوشش آزادنه و حق فرزند آوری و حق صحبت آزادنه و حق تماس و دیدار با خانواده ی خود و حق … را داشتند، اما در برده داری نوع رجوی ، همه ی این حق و حقوق ها پایمال شده که هیچ ، اعضاء را مجبور می کنند که به خانواده های خود تف انداخته و سنگ پرانی کنند!
راستی این مبارزین آزادیخواه ! نمی دانند اگر یک روزی ایران را آزاد کنند و به ایران آزاد ! برگردند، با چه روئی باید خانواده های سنگ خورده ی خود را ملاقات کنند؟
دکتر فرضی نوشته است راه و رسم مجاهدین فدای بیکران است ! فدای بیکران ! هنر مسعود رجوی قلب کردن کلمات و تجاوز به روح کلمات و واژه هاست! همه ی واژه های مقدس ، در فرقه ی رجوی مثل ذهن های پاک اعضاء ، مورد تجاوز ممتد و خونریز یک رهبر مجنون قرار گرفته است ! وارونه گوئی و تضاد افکنی در روح رهبران مجاهدین است و نمی شود آنرا تغییر داد.
در قسمت دیگر این مقاله ی منسوب شده به یک دکتر فرضی نوشته شده است :
“ نتایج انقلاب ایدئولوژیک که یکی از آنها ارتقای موقعیت زنان به کادر رهبری و گسستن بندهای ارتجاعی بوده است ”
آیا واقعا نگارنده ی این سطور جعلی، در غار غفلت و نا آگاهی رجوی ، نمی داند که در عصر ارتباطات و فناوری های نوین، دیگر گفتن و نوشتن این نوع جملات ، توهین به شعور انسان هائی است که سالهاست با چشمان باز ، وقایع این فرقه ی شکنجه گر و سکتاریستی را دنبال می کنند؟
کدام انقلاب ایدئولوژیک! کدام کشک ! کدام دوغ!
آیا این ارتقای موقعیت زنان به کادر رهبری و گسستن بندهای ارتجاعی است که :
زنان در سالن Z ، اجتماعات باقر زاده ، به رقص رهائی روی ملافه های سفید با آهنگی از یک خواننده ی لس آنجلسی وادار شدند! این ارتقاء درجه است که به ” رقص رهائی ” و ” معراج جمعی ” توسط مسعود رجوی واداشته شدند!
افشاگری های معدود زنانی که از فرقه فرار کردند! پرده از جنایاتی برداشته است که با شنیدن آنها هر انسان با وجدانی ، بر خود می لرزد و از شنیدن آنها شرم می کند!
گسستن بندهای ارتجاعی ! نمی دانم گسستن کدام بندها و کمربندها منظور است ! از این کلمه و توضیح آن می گذرم…
نگارنده و آن دکتر فرضی این اتهامات را هم بدون هیچ توضیح قانع کننده ای ، رد کرده است !
– مجاهدین عاطفه ندارند و خانوادهها را متلاشی میکنند.
– مجاهدین تروریست هستند.
– مجاهدین در داخل پایگاه ندارند و وابسته به دولتهای خارجی هستند.
– اعضای سازمان عده ای فریب خورده هستند.
بله ، مجاهدین اگر عاطفه داشتند ، باید خود را از دنیای مادی و خانواده ی خود قطع نمی کردند ، مجاهدین اگر تروریست نبودند، نباید در میان مردم دست به انفجارات کور می زدند! مجاهدین اگر در داخل پایگاه مردمی می داشتند، نباید با خانواده های خود قطع رابطه می کردند! اگر اعضای سازمان فریب خورده نبودند، گروه گروه در فرصت های مختلف نباید دست به جدائی و فرار می زدند!
هیچ شکی نیست که مجاهدین، حق بروز عواطف خود را ندارند ، گرچه این خصلت انسانی در ذات همه ی آنها نهفته است و سرانجام آشکار خواهد شد! هیچ شکی نیست که رهبران مجاهدین دستورات عملیات های تروریستی را صادر کردند! هیچ شکی نیست که مجاهدین در داخل کشور پایگاه ندارند ، چرا که در هیچ حرکت اعتراضی واجتماعی گسترده ، نامی از این وطن فروشان به میان نیامده است ، هیچ شکی نیست که فرقه ی رجوی دست به مغزشوئی و مانیپولاسیون گسترده ی درون گروهی زده و همه را فریب داده است .
مقایسه ی رجوی با نلسون ماندلا! هم یک مقایسه ی غیرعقلانی است ، می توانیم هر چیزی یا هر کسی را با چیزها و اشخاص دیگر مقایسه کنیم، این حداقل آزادی است ، اما نباید انتظار داشته باشیم که دیگران نیز این چرندیات ما را باور کنند!
باز دکتر قلابی مجاهدین که وجود خارجی ندارد، نوشته است :
” در چند سال اخیر تعدادی از بریدگان از مبارزه نیز به جمع این سفلگان یا همان بریده مزدوران سابق پیوستند و ارکستر هماهنگی را علیه مقاومت و به ویژه راهبر صاحب صلاحیت آن مسعود رجوی به راه انداختند ”
تا شما از مبارزه و از بریده ، چه تعریفی داشته باشید؟
راهبر صاحب صلاحیت! راستی یادم افتاد ! بله مسعود رجوی! راستی این رهبر صاحب صلاحیت شما الان کجاست ؟ از کجا سکان این مبارزه ی مهم را هدایت می کند؟ چطور می خواهد این کشتی طوفانزده شما را به ساحل امن ونجات رهنمون شود؟
اصلا معنای صلاحیتی که از آن دم می زنید ، چیست؟
بازی با کلمات ، هنر هر انسانی است ، اما آیا این بازی های شما ، تا کنون سودی هم برای شما داشته است؟ این راهبر صاحب صلاحیت شما ، آیا مزدوری برای صدام حسین و ارباب جدیدتان را کارکرد راهبری با صلاحیت خود می داند؟ ناخنی و انگشتی نماند که پشت شما را نخواراند! پس کجاست آن راهبر با صلاحیت تان که می گفت : کس نخوارد پشت من ، جز ناخن انگشت من!!!
اصلا رهبر شما انگشت ندارد، که ناخن هم داشته باشد…
فرید