در آستانه روز هفتم تیر و شهادت شهید بهشتی در گفت و گو با عضو سابق سازمان مجاهدین خلق و نیز مدیر عامل انجمن نجات به این حادثه تروریستی پراختهایم.
قدس آنلاین: ابراهیم خدابنده متولد ۱۳۳۲ در تهران و دارای مدرک فوق لیسانس مهندسی برق از دانشگاه نیوکاسل انگلستان است. وی قبل و بعد از انقلاب اسلامی عضو انجمن اسلامی در خارج از کشور بود. از سال ۱۳۵۹ جذب سازمان مجاهدین خلق شده و به مدت ۲۳ سال در خارج از ایران به صورت تمام وقت عمدتا در بخش روابط بین المللی در این سازمان فعالیت کرده است. طی این مدت به بیش از ۲۰ کشور جهان سفر کرد و مأموریت هایی برای مجاهدین خلق انجام داد. در سال ۱۳۸۲ مأموریتی برای جابجایی ۲ میلیون دلار پول از عراق به پاریس از طریق سوریه داشت که در این کشور دستگیر و به ایران مسترد شد. مدت ۴ سال و ۴ ماه در زندان اوین بود و سپس آزاد شد. از آن زمان تاکنون، جهت آشنا کردن افکار عمومی خصوصا جوانان و دانشجویان با ماهیت مجاهدین خلق و فرقه تروریستی رجوی در حال فعالیت است.
ابراهیم خدابنده در حال حاضر نیز مدیرعامل انجمن نجات در ایران است که یک ارگان حقوق بشری مردم نهاد محسوب میشود. این انجمن متشکل از جداشدگان فرقه تروریستی رجوی در ایران و همچنین خانواده های اعضای گرفتار در این فرقه است.
در آستانه روز هفتم تیر و شهادت شهید بهشتی در گفت و گو با وی به این حادثه تروریستی پرداخته ایم.
*** روند اقدامات سازمان پس از حادثه هفتم تیر ۱۳۶۰ چگونه پیش رفت؟
من در هفتم تیر سال ۶۰ در منچستر انگلستان بودم. با تعدادی از هواداران سازمان از مقابل کنسولگری در حال عبور بودیم که متوجه شدیم کنسولگری بسته است و یک بنر بالای درب ورودی نصب شده است. جلو رفتم و یکی از نفرات انجمن اسلامی که مرا می شناخت و البته نمی دانست جدا شده و به مجاهدین خلق پیوسته ام، جلو آمد و پرسید آیا خبر را شنیده ام که من هم اظهار بی اطلاعی کردم. سپس در خصوص واقعه تروریستی حزب جمهوری اسلامی در تهران توضیح داد و پرسید که کار چه کسی می تواند باشد. بی درنگ گفتم حتما کار آمریکا و ضد انقلاب است.
فضای عمومی در میان هواداران سازمان هم به همین شکل بود و کسی تصور نمی کرد که احیانا سازمان دست به چنین کاری زده باشد. حتما می دانید که سازمان مجاهدین خلق مسئولیت این اقدام را نپذیرفت و البته هرگز تکذیب هم نکرد. علت نپذیرفتن مسئولیت این اقدام تروریستی، فضای داخل خود سازمان بود که آمادگی برای اعلام چنین موضوعی را نداشت و دلیلی هم برای آن نمی یافت.
پس از آن مسعود رجوی به پاریس رفت و بعد واقعه تروریستی ۸ شهریور ۶۰ اتفاق افتاد و باز هم سازمان از کنار آن گذشت، یعنی نه مسئولیت آنرا پذیرفت و نه عدم دخالت در آن واقعه را رد کرد.
یکی دو سال بعد مسعود رجوی در یک نشست توجیهی داخلی سازمان در پاریس مطرح کرد که با انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، کانال امپریالیسم در ایران کور و راه وابستگی به آمریکا بسته شد و رژیم جمهوری اسلامی بی آینده گردید. رجوی در این نشست مدعی شد که عدم پذیرش علنی مسئولیت انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در ایران به این دلیل بود که این اقدام آمریکا را به خشم آورده است.
لازم به ذکر است که پس از انقلاب و حتی یکی دو سال بعد از رفتن مسعود رجوی به پاریس، همچنان سازمان مجاهدین خلق بر مواضع ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی خود تأکید داشت و حتی جمهوری اسلامی را متهم به مماشات در برابر آمریکا و اسرائیل می کرد. در اولین مرامنامه شورای ملی مقاومت بعد از تشکیل در پاریس، موضوع مقابله با امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا و کمک به جنبشهای ضد امپریالیستی گنجانده شده بود و شعار مرگ بر آمریکا همیشه در زیر تمامی صفحات نشریه مجاهد درج می گردید.
سپس مسعود رجوی در یک نشست دیگر تحت عنوان “هویت” مطرح کرد که در حال حاضر، آمریکا دیگر تضاد اصلی نیست بلکه جمهوری اسلامی است و مدعی شد که در گذشته صرفا چون آمریکا پشتیبان شاه بود با آمریکا تضاد داشتیم ولی الان که جمهوری اسلامی از معدود کشورهای مستقل در دنیاست و در تضاد با آمریکا می باشد ما تضاد خود با آمریکا را به نفع تضاد با جمهوری اسلامی کنار می گذاریم.
بعد از آن شعار مرگ بر آمریکا کنار گذاشته شد و مرامنامه های شورای ملی مقاومت جمع آوری و اصلاح گردید و چرخش به سمت غرب و آمریکا به سرعت در پیش گرفته شد، تا جایی که در حال حاضر لابی های مجاهدین خلق از درنده ترین و جنگ طلب ترین جناح های امپریالیستی محسوب می شود.
بعد از آن، مسعود رجوی در سال ۱۳۶۵ به عراق رفت و عملیات های تروریستی در داخل کشور هم فروکش کرد و سازمان ضربات اساسی در ایران خورد و دیگر نیرویی برای ترور و خرابکاری نداشت. سپس وزارت خارجه آمریکا در دولت بیل کلینتون نام مجاهدین خلق را در لیست سازمان های تروریستی آمریکا قرار داد. رجوی به شدت از این عمل آشفته شد و دوباره در یک نشست توجیهی داخلی عنوان کرد که این اقدام آمریکا صرفا برای گشودن باب گفتگو با دولت اصلاح طلب خاتمی در ایران بوده، وگرنه چرا زمانی که مجاهدین خلق ۷ تیر و ۸ شهریور با آن حجم بالای عملیات مسلحانه که سال ۶۰ انجام دادند تروریست محسوب نشدند و حتی مورد حمایت هم قرار گرفتند اما حالا که سالهاست عملیات مسلحانه ای در داخل کشور نداشته اند آمریکا ناگهان یادش آمده که مجاهدین خلق تروریست هستند.
حرف رجوی بی ربط نبود. برای آمریکا مهم نبود که مجاهدین خلق تروریست اند یا نه و اینکه آیا آمریکایی ها را کشته اند یا خیر. رجوی به شدت علیه دولت خاتمی تبلیغ می کرد و ایران را استحاله ناپذیر و غیر قابل گفتگو میخواند. ترسش این بود که توافقی بین ایران و آمریکا صورت بگیرد و سر او در این میان بی کلاه بماند، اما از آنجا که دروغگو کم حافظه است فراموش کرده بود که اقدامات تروریستی سالهای ۶۰ قرار بود راه نفوذ امپریالیسم را ببندد و کانال وابستگی به آمریکا را سد نماید.
البته ناگفته نماند که رجوی همچنان ژست ضد آمریکایی را برای صدام حسین حفظ کرده بود، به همین دلیل بعد از واقعه تروریستی ۱۱ سپتامبر در نیویورک، برای خوشایند عراقی ها در قرارگاه باقرزاده عراق جشن و سرور برپا کردند. این در حالی است که به ما در خارج از کشور گفتند که سازمان بخاطر عراق نمی تواند این واقعه را محکوم کند اما شما در ملاقات ها بصورت لفظی این اقدام را محکوم کنید.
بعدها آمریکا خاک عراق را اشغال کرد و به قرارگاه اشرف رفت، اما سازمان تمامی سرودها، مدارک و ویدئوهای ضد آمریکایی را از قبل سوزانده بود و در برابر ارتش آمریکا مدعی شد که همیشه طرفدار آمریکا بوده و در برابر صدام حسین به آمریکا کمک کرده است.
دگردیسی مجاهدین خلق تحت رهبری مسعود رجوی از درس های عبرت آموز تاریخ است که چگونه سازمانی که درنهایت تفکرات چپ گرایانه، به ترور مستشاران و بازرگانان آمریکایی در داخل ایران در زمان شاه افتخار می کرد در منتهای گرایشات راستی خود، به عمله دست چندم جنگ طلبان آمریکایی تبدیل گردید.
*** چه عواملی در پشت پرده باعث رساندن تسلیحات و مواد انفجاری به داخل کشور و وقوع حادثه انفجار ۷ تیر از سوی مجاهدین دست داشتند؟
در این خصوص هیچگونه اطلاعی ندارم. اما در شرایط آن روزهای پس از وقوع انقلاب اسلامی که خیلی از مراکز نظامی به اشغال مجاهدین خلق درآمد، تهیه مواد منفجره برای سازمان مجاهدین کار دشواری نبود. سازمان که توانست بنی صدر و رجوی را با هواپیمای شکاری از فرودگاه مهرآباد به پاریس ببرد قطعا می توانست چند کیلو تی ان تی را هم در نظام نوپای جمهوری اسلامی که به لحاظ مسائل اطلاعاتی و امنیتی بی تجربه بود، تهیه کند. از طرفی نیز، ارتباط رجوی با دشمنان ایران آنهم از فردای وقوع انقلاب اسلامی بر کسی پوشیده نیست.
*** خط نفوذ و اقدامات نفوذی ها برای رخنه در حزب جمهوری اسلامی را در جریان حادثه ۷ تیر چگونه می بینید؟
مسعود رجوی همواره در نشست های داخلی عنوان می کرد رهبری انقلاب اسلامی ربوده شده است، یعنی خود را در جایگاه رهبری انقلاب می دید و آنرا حق مسلم خود می دانست و البته از ابتدا هم برای آن خیز برداشته بود. رجوی می گفت ما از فردای انقلاب می دانستیم که رویارویی با جمهوری اسلامی مسلحانه خواهد بود اما چون آمادگی لازم را نداشتیم سعی می کردیم تضادها فعال نشود تا بتوانیم زمان این برخورد مسلحانه را عقب تر بیندازیم و برای آن آمادگی کسب کنیم.
رجوی به این افتخار می کرد زمانی که همه به دنبال تشکیل حزب و برگزاری کنگره و کار سیاسی بودند او به دنبال سازماندهی نظامی، جمع آوری سلاح و آمادگی برای رویارویی مسلحانه بود.
بر همین اساس، استراتژی خط نفوذ در ارگان های مختلف جمهوری اسلامی از ابتدا در دستور کار سازمان قرار گرفت. محمد رضا کلاهی در حزب جمهوری اسلامی، مسعود کشمیری دبیر عالی امنیت ملی، جواد قدیری در بیت امام، سرهنگ بهزاد معزی در نیروی هوایی، اکبر طریقی در دادستانی، کاظم افجه ای در زندان اوین و غیره جزو همان نفوذی ها بودند. رجوی همچنین در نشست های داخلی اعتراف کرد که از ابتدا در تمامی ارگان ها نفوذی فرستاده بود. او گفت هر کجا که توانستیم تأثیر بگذاریم تأثیر گذاشتیم مانند دفتر رئیس جمهور بنی صدر، و هر کجا که نتوانستیم تأثیر بگذاریم دست به عملیات انفجاری زدیم مانند دفتر حزب جمهوری اسلامی. بدین ترتیب، هدف اصلی از اعزام نفوذی، تأثیر گذاری بر سیاست ها و خط مشی ها بوده است و هر جا که این موضوع امکان پذیر نبود انفجار و ترور در دستور بعدی کار قرار می گرفت.
واقعیت اینست که ابتدای انقلاب، نظام جمهوری اسلامی نوپا فاقد دستگاه اطلاعاتی و امنیتی و از این لحاظ کاملا آسیب پذیر بود. به راحتی به افراد اعتماد می شد و دستگاهی برای ضد اطلاعات و استعلام و بررسی سوابق آنان وجود نداشت. ادعای هر فردی بدون اطلاع از صحت آن ملاک قرار می گرفت، بطور مثال مسعود رجوی قبل از رفتن به پاریس در سال ۶۰، دو بار دیگر محرمانه به پاریس رفته و حتی قبل از تجاوز عراق به خاک ایران نیز از طریق مقامات فرانسوی به مقامات رژیم بعث وصل و هماهنگ شده بود اما از این موضوع حتی مسئولین خود سازمان اطلاع نداشتند.
*** ناگفتههای حادثه ۷ تیر چیست؟
باید بگویم که طرح ترور آیت الله بهشتی ابتدا از جانب تقی شهرام آخرین رهبر مجاهدین خلق قبل از انقلاب مطرح شد. وحید افراخته در بازجویی های خود در ساواک به این موضوع اشاره و گفته که قرار بود قتل شهید بهشتی به صورت تصادف جلوه کند. اینکه تقی شهرام چگونه با یک افسر ارتش شاه از زندان ساری فرار کرد و بعد همراه با او به محل اسکان رضا رضایی رهبر وقت مجاهدین خلق رفت و ساواک بلافاصله بعد از خروج او از محل به آنجا هجوم برد و رضا رضایی کشته شد و بعد از آن تقی شهرام رهبر گردید و سازمان را مارکسیست اعلام کرد، خود داستان مفصلی دارد. بعد از آنهم تقی شهرام تا سقوط رژیم شاه دستگیر نشد و تنها بعد از انقلاب او را دستگیر کردند که البته به جرم ترور شریف واقفی و صمدیه لباف و دیگر اعضای مخالف او در سازمان اعدام گردید.
چرا تقی شهرام، شهید بهشتی را یک تهدید جدی بر سر راه سازمان می دانست؟ و چرا جانشین او یعنی مسعود رجوی این مأموریت را به پایان رساند؟ تقی شهرام و جانشیناش مسعود رجوی، همیشه شهید بهشتی را تهدید اصلی در برابر کسب قدرت می دانستند. رجوی، آیت الله بهشتی را آینده نظام می دانست و به قول خودش با این ترور میخواست نظام جمهوری اسلامی را بی آینده کند.
گفته می شود که سازمان در همان دوران ترور شهید بهشتی امکان اقدام نظامی بر روی بیت امام از طریق جواد قدیری را هم داشت اما نمی توانست این دو کار را همزمان انجام دهد چون انجام هر کدام از این دو، نظام را هوشیار می کرد و دیگری میسر نبود.
مسعود رجوی باید یکی را انتخاب می کرد. از نظر رجوی، امام موضوع حال حاضر نظام و بهشتی موضوع آینده نظام بود. اگر حال را می زد نظام همچنان آینده را داشت و لذا آینده را انتخاب کرد و به تعبیر خودش رژیم را بی آینده کرد. یک اتفاق قابل تعمق اینست که آیت الله خامنه ای درست قبل از واقعه ۷ تیر ۶۰ هدف ترور گروه فرقان قرار گرفت و در زمان واقعه تروریستی هفتم تیر در بیمارستان بستری بود. لابد حکمتی در کار بود که او در این میان حفظ شود. البته اگر به تاریخ و اسناد و مدارک مراجعه کنید، آیت الله رفسنجانی هم به آن اشاره کرده است که در تابستان ۶۰ و بعد از آن و باتوجه به شرایط و اوضاع کاملا آشفته جنگ خارجی از یکسو و آشفتگی امنیتی و سیاسی داخلی از طرف دیگر، سکان دار حوادث آیت الله خامنه ای بود.
حساب و کتاب های رجوی و هماهنگی اش با فرانسه، عراق و اردن و… کاملا درست بود. ناگفته نماند که رجوی بلافاصله بعد از انقلاب اسلامی به سراغ شوروی سابق رفت و از آنان درخواست سلاح و تجهیزات برای کسب قدرت در ایران داشت و تلاش کرد جمهوری اسلامی را وابسته به آمریکا جلوه دهد که ماجرای محمدرضا سعادتی در همین رابطه هم خود داستان جداگانه ای دارد.