ممکن است در دنیای امروز ازدواج اجباری پدیدهای منسوخ به نظر برسد اما باید دانست که این پدیده هنوز برخی جوامع را تهدید میکند. ازدواجهای اجباری مختص جوامع عقب مانده و توسعه نیافته نیستند بلکه ممکن است در هر جایی از جهان رخ بدهند. بسیاری از فرقهها، در کشورهای درحال توسعه و توسعهیافته زنان و مردان را به اجبار به عقد هم در میآورند. ازدواج تشکیلاتی یا سازمانی نیز نوعی از ازدواج های اجباری است که در سازمان مجاهدین خلق مرسوم بود و به نوعی نشان از تعهد اعضا به هدف سازمان و تبعیت از آرمانهای رهبران آن داشت.
هرچند که مجاهدین خلق بیشتر برای مقررات فرقه گونش که اعضا را ملزم به طلاق از همسرانشان میکند، به بدنامی مشهور است اما باید توجه کرد که ازدواج اجباری تا پیش از طلاقهای اجباری، بخشی از مناسبات تشکیلاتی مجاهدین خلق بود و تا پیش از آن شمار بسیاری ازدواج اجباری تحت فرمان سران مجاهدین خلق صورت گرفته بود.
اما شمار این ازدواج ها پس از رهبری مسعود رجوی اوج گرفت. او پس ازکشته شدن همسر اولش اشرف ربیعی در درگیری با حکومت ایران، تبدیل شد به پیشگام ازدواجهای تشکیلاتی. ازدواج او با فیروزه بنی صدر دختر ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور مخلوع ایران و متحد تازه او، از نمادینترین ازدواج های تشکیلاتی تاریخ است. چنانچه پس از لغو شدن اتحاد رجوی با پدر فیروزه، این ازدواج نیز پایان یافت.
ازدواج سوم مسعود رجوی با مریم عضدانلو، مدیر دفترش و همسر نزدیکترین دوست و همرزمش، مهدی ابریشمچی، البته به نظر اجباری یا تشکیلاتی نمیرسید. این ازدواج عجیب با توجیهات فراوان «انقلاب ایدئولوژیک» نام گرفت و منجر به وضع مقررات فرقهای گوناگونی در تشکیلات مجاهدین خلق شد. مهدی ابریشمچی البته در این میان باج دریافت کرد. خواهر هفده ساله موسی خیابانی را در عوض پیشکش کردن همسرش به رهبر عقیدتی، به عقد او در آوردند. مینا خیابانی که نوجوانی بیش نبود مجبور به پذیرش دستور تشکیلاتی شد.
ازدواج اجباری و در پی آن طلاق اجباری از دیگر تبعات غریب ازدواج مریم و مسعود بود. اعضای مجرد و کسانی که تازه همسرانشان را در عملیاتهای تروریستی تشکیلات از دست داده بودند دستور تشکیلاتی میگرفتند که با فردی که مسئولان برای آن ها انتخاب کرده اند ازدواج کنند. درپی این ازدواجها، تناقضات عظیم عاطفی و روانی برای افراد رخ داد که در زیر به چند نمونه اشاره می شود.
میترا یوسفی از اعضای جدا شده از مجاهدین خلق که مناسبات مجاهدین خلق او را از زندگی با همسرش حسن نایب آقا برای همیشه محروم کرد، در کتاب خاطرات خود «زمزمه های زیر درختان زیزفون» از زنی به نام فهمیه نام میبرد که تجربه دردناکی از ازدواج اجباری دارد: «فهمیه زنی آرام و احساساتی ست که همسر اولش در عملیات فروغ جاویدان شهید شد. نمی توانست از او دل بکند، مدام حرفش را میزد و به شدت با ازدواج مجدد مخالف بود و رنجش از عروسی دوباره همسر برادر شهیدش فرزاد، را پنهان نمیکرد. اما چندی پیش، عاقبت او هم پیوند دیگری بست و هنوز هم در صحبت از همسر اولش که عزیز نام داشت، او را عزیزم و عزیز من! خطاب میکند.»
میترا یوسفی جنبه دیگری از ازدواج های اجباری در تشکیلات رجوی را در مصاحبه ای با تلویزیون «مردم تی وی» آشکار میکند: « در داخل مجاهدین اوایل ازدواج در حقیقت اجباری بود، تازه برای جذب نیرو هم از این استفاده می کردند، مثلا میدیدند که یکی از اعضا به کسی علاقه دارد که عضو نیست میرفتند و اینها را با هم ازدواج میدادند که اون نفر را هم وارد سازمان بکنند.»
او همچنین درباره ازدواج های اجباری درون سازمان چنین توضیح می دهد: «در داخل سازمان ازدواجها اینطوری بود که چون تعداد زنها از مردها کمتر بود، یک لیستی را از مردها تهیه میکردند که تقریبا یک لیست 10 نفره بود، بعد به زنه میگفتند که یکی از اینها را انتخاب کن . این حق انتخاب بود.»
بهزاد علیشاهی عضو جدا شده از مجاهدین خلق نیز در مطلبی که درباره یکی از قربانیان درون تشکیلات مجاهدین خلق به نام داود احمدی مینویسد، به نقل از خانواده او اشارهای به ازدواج های اجباری پس از عملیات فروغ جاویدان میکند. داود که از خانوادهای وفادار به تشکیلات بود و دو برادرش را در راه تشکیلات از دست داده بود و مادر و خواهرش از اعضای فعال سازمان بودند پس از عملیات فروغ جاویدان به طرز مشکوکی در پایگاه مجاهدین خلق کشته شد. بهزاد علیشاهی در میانه داستان دردناک داود، از ازدواج های او مینویسد:
« در اواخر سال ۱۳۶۶ داود با دختری در تشکیلات سازمان بنام زری نیکشناس که اهل شمال بود ازدواج کرد و در طول زندگی خیلی کوتاهشان یعنی تقریباً ۷-۸ ماه واقعاً عاشق او شده بود. تا اینکه عملیات فروغ شد و زری در تنگه چهارزبر کشته شد .داود احمدی پس از چند ماه از کشته شدن همسر اولش به دستور تشکیلاتی باهزینه جانی کلاهی ازدواج کرد.»
این موضوع به نوعی آغازگر تعارضات داود با تشکیلات مجاهدین خلق بود. او هنوز به شدت درگیر اندوه فقدان همسر اولش بود و نمیتوانست در این مدت کوتاه همسر دیگری را بپذیرد اما اراده تشکیلات بر چیز دیگری بود. خواهر داود، پروانه که در پی مرگ مشکوک داود از تشکیلات مجاهدین خلق جدا شد، از تناقضات درونی داود پیش و پس از ازدواج دومش میگوید. آن دو عادت داشتند که برای درددل کردن از فشارهای فضای سرکوب و ارعاب کمپ اشرف، گهگاه به دور از چشم مسئولان تشکیلاتی ملاقاتهای پنهانی داشته باشند. در یکی از این ملاقاتهای پنهانی داود از فشار شدید روانی که مسئولان بر او روا میدارند میگوید. پروانه به خاطر میآورد:
« یک شب ساعت ۲۱ (فکر می کنم اوایل ۱۳۶۸) بود که بر عکس همیشه که من پنهانی به لشگر داود می رفتم، این بار داود به ستاد ما آمد و درب بنگال کار ما را زد و مرا به بیرون صدا کرد. من رفتم و حدود نیم ساعت در ماشین جیپ لندکروزی که با آن آمده بود، نشستیم و حرف زدیم. بر عکس همیشه که من گریهکنان و شاکی نزد او میرفتم این بار او گریهکنان و شاکی نزد من آمده بود و پرسید: می دانی برای چی اینجا آمدم؟ گفتم: نه! چی شده؟ همینطور که اشک از چشمش میریخت گفت: مدتی است که مرا به شدت تحت فشار گذاشتهاند که مجدداً ازدواج کنم و حتی مدتی هم مرا تنها در یک بنگال تحت برخورد گذاشتند و میگویند که تو عاشق همسر قبلیات زری هستی و این مسئله توست و باید اینگونه مسئلهات را حل کنی.
داود ادامه داد که: من هر چه برایشان توضیح میدهم که آره من عاشق زری هستم و تا آخر عمرم هم فراموشش نمیکنم و فکر میکنم این یکی از نشانه های آدمیت است. من به آنها توضیح میدهم که این عشق من به زری نه تنها مانع مبارزه و فعالیت روزانه من نمیشود بلکه بالعکس باعث انگیزه بیشتری برای مبارزهام شده، ولی آنها اصلاً نمیفهمند و با من برخوردهای نادرستی میکنند. داود مثالی از خواهری به اسم پروین در لشکرشان زد که همسرش در فروغ کشته شده و وی را هم مجبور به ازدواج کردهاند و آن خواهر سرپیچی میکند و به همین دلیل هم الان حدود دو ماه است که تحت برخورد شدید در یک بنگال مراقبت میشود، و اضافه کرد که:
وقتی من به این اعمال آنها انتقاد کردم به من گفتند که این طبیعی است که تو پروین را درک میکنی چون خودت هم مثل او مشکل و مسئله داری و… داود در حالی که اشکهایش همچنان جاری بود، گفت:
بعد از چند ماه تحت برخورد بودن، از آنها پرسیدم که آیا این یک دستور تشکیلاتی است؟ آنها گفتند: صد در صد! من هم گفتم: حالا که یک دستور تشکیلاتی است، اینکار را علیرغم میلم انجام میدهم.
داود ادامه داد: امروز صبح مرا صدا زدند و یک پرونده را به من دادند و گفتند این را بخوان و عکسی را هم که داخل پرونده است ببین و بعد یک قرار ملاقات میگذاریم که به لشکر آنها بروی و ملاقاتش کنی که ببینی او را می پسندی یا نه؟ بعد از این صحبتها متوجه شدم که این پرونده متعلق به خواهری از لشکر دیگری است که برای ازدواج با من وی را انتخاب کردهاند و من هم بدون اینکه لای پرونده را باز کنم آن را روی میز جلوشان گذاشتم و گفتم: مگر نه اینکه یک دستور تشکیلاتی است، پس چه فرقی دارد که آن زن چه کسی باشد! من فقط دستور را اجرا می کنم.»
به هر روی داود چاره ای جز ازدواج با هزینه نداشت. آن دو ازدواج کردند و به نظر میرسد که پس از ازدواج شرایط برای هر دوی آن ها سختتر شد. پروانه چند هفته پس از ازدواج مجدد داود او را ملاقات کرد. داود به خواهرش گفت که هزینه نیز همسر خود را در در فروغ جاویدان از دست داده است: « بعد ادامه داد که هر وقت من و ” هزینه ” دیدار میکنیم موضوع صحبتمان فقط در مورد زری و حسن ( همسران سابقمان ) است.» به هنگام مرگ داود، هزینه فرزند او را آبستن بود.
چنانچه میترا یوسفی می گوید دو هفته قبل از اینکه طلاق اجباری باشد ازدواج اجباری بود. نمونه های بالا شمار بسیار اندکی از صدها مورد مناسبات عجیب و غریب است که در تشکیلات مجاهدین خلق رخ داده است. خانواده های از هم پاشیده، کودکان جدا شده از والدین، یتیم شده و سرگردان در کشورهای غربی، نوجوانانی که یا در تشکیلات کشته شدند یا مجرد هایی اجباری ماندند که حتی در درون سازمان هم اجازه ندارند والدین خود را ببینند، همسرانی که یکروز فرمان ازدواج گرفتند و روز بعد فرمان طلاق، همسرانی که مجبورشان کردند عشق به یکدیگر را انکار کنند، زنانی که به عقد مسعود رجوی درآمدند و مردانی که مجبور شدند زنان خود را تقدیم به رهبر عقیدتی کنند تا در نوبت های مختلف به صورت انفرادی و جمعی با او رابطه داشته باشند. این ها شواهد بیشماری از موارد نقض حقوق بشر در درون تشکیلات مجاهدین خلق است که معلوم نیست زمان رسیدگی به آنها در محکمهای عادل کی فرا میرسد.
مزدا پارسی