نوشته ای از کسی بنام دکتر بهروز پویان، که کارشناس علوم سیاسی از تهران معرفی میشود تیتر عجیبی دارد: ” مسعود رجوی شاخص عصر ماست “.
این نوشته ی مجنون وار 5صفحه ای در رسانه های مجازی رجوی منتشر شده و آدم تعجب میکند که کدام استاد ویا اساتیدی به این آدمی دراین سطح سواد ومعرفت، مدرک فوق لیسانس اعطاکرده یا جریان عبارت ازاین است که چنین شخصی اساسا وجود ندارد و کار، کار خود هرزه نویس های رجوی است.
از متن نوشته ی منتشره در رسانه های رجوی بخوانیم و مختصر تفریحی بکنیم:
” … شاخصها اعتبار خود را نه با هیاهوی شومن ها و بوق های تبلیغاتی، که با پذیرش و تحمل آگاهانهٔ مصائب و آوار اتهامها کسب میکنند. مسعود رجوی خود به تنهایی اثبات این مدعاست “.
اگر باین حرف خود اعتقاد دارید ، باید قبول کنید سازمان مجاهدین با برگزاری شوهای بسیار زیاد تبلیغاتی وجنجال آفرینی های بیقواره ، مسعود رجوی را ازنظر خودش وبین اعضای دربندش به عرش اعلا برده و پذیرفته که او تنها یکی ازهزاران نفری است که در زندان شاه بوده و دررده بندی افتخارات، به رده ی چندهزارم هم نمیرسد وباید که اورا مصنوعا ساخت !
سازمان برخلاف نظر شما آقا بهروز عمل کرده وشما چرا موضوع باین سادگی را درک نمیکنید؟
سپس :
” مسعود بر نقش تاریخیاش ایستاد تا با کنش و منش خود اعتبار بخش مناسبات انسانی خارج از سلطهٔ بربریت باشد. مجاهدین و تمام کسانی که طی سالها به خط و آرمان مسعود رجوی پیوستند…مسعود با پذیرش مسئولیتی جانفرسا با آموزهها و عملش راه خروج از مناسبات ارتجاعی و ضدانسانی را به مجاهدین نشان داد …”.
چرا به این طفلک که احیاگر بربریت و سیستم برده داری در برون ودرون تشکیلات تصاحب کرده اش بود تهمت میزنید ؟
کسانی که مجاهد بوده اند، نمیتوانستند خط وآرمان کثیف مسعود را بپذیرند وبنابراین قبول کنید که این پذیرندگان تسلیم شده، قربانیان مسخ شده ای بودند وازاین رو مسعود باید بخاطر این مسخ کردن های آنها باتهام نسل کشی محاکمه ومجازات گردد.
اوبجای تحمل سختی ها، درحرمسراهای با شکوه خود غنود وبا تنی بخوبی تغذیه شده واستراحت کرده ، به مسخ اعضای سازمان مجاهدین پرداخت.
آیا مسئولیت او برهم زدن اساس خانواده و تصاحب صدها زن که بصورت مسخره آوری آنها را بعنوان مسئولین شورای رهبری که دراین مجموعه تمامی مردان سازمان خلع ید شده بودند، انتخاب کرد، خلاصه میشد؟
دوباره :
” او فرزند و حامل روح زمانهاش است اما به سنت همیشهٔ تاریخ، کمتر در ظرف ادراک زمانهاش میگنجد. بگذارید آیندگان قضاوت خواهند کرد… فروغ این راهبری درخشان، چشمها را بیشتر خیره خواهد کرد…”.
پس جان میکند و بعدها که تاریخ گنجایش اورا داشت ، بدنیا میآمد و یا اورا درحالت کما نگه دارید تا مردم آگاهی بیشتری پیدا کرده وقدر اورا بدانند وآنگه به هوشش بیآورید!
اما تصور من که بر پایه های مستندات علمی و روند منطقی تاریخ استوار است ، این است که اورا باید مومیایی کرد ودرموزه ها بنمایش گذاشت و بمردم مراجعه کننده به موزه ها توضیح داد که او کی بوده ، چه افکار متوهمانه وضد علمی داشته تا مردم از گذشته تجاربی کسب کنند وازاین تجارب برای زندگی بهتر آینده استفاده کنند!!!
درادامه :
” میگویند مجاهدین عاطفه ندارند و خانوادهها را متلاشی میکنند: بخشی از اتهام های کلیشهای مربوط به نتایج انقلاب ایدئولوژیک که یکی از آنها ارتقای موقعیت زنان به کادر رهبری و گسستن بندهای ارتجاعی بوده است، در این بند دستهبندی میشود. در چند سال اخیر نیز سیرک بوزینگان ارتجاع به اسم خانوادههای اعضای مجاهدین برای زمینهسازی جنایت علیه مجاهدین، با همین کلیشه راه افتاده است “.
البته این حرف را خود رجوی قبل ازهمه گفته وبه زیردستان خود توصیه کرده که هیچ عاطفه ای نسبت به خانواده های خود نداشته باشند و هرچه – اعم ازمادی و معنوی- دارند، فقط وفقط بپای او بریزند وگناه منتقدینی مثل من این است که حرف رجوی را مطرح کرده ام و درتجربیات شخصی خود باین نتیجه رسیده ام که برخورد خصمانه ی فرزندان قربانی خانواده ها نسبت به آنها، از آموزه های رجوی است.
بوزینگان صفتی است که رجوی برخانواده های وابسته نهاده وآنگاه ازاین مردم خشمگین است که چرا ازاو حمایت نمیکنند و کمک نمیکنند که قدری پایگاه مردمی داشته باشد تا به کمک این پایگاه با آمریکا ودیگران چانه زنی کرده وامتیازاتی بدست آورد!
این کارشناس مجعول رجوی صفت، درجایی مطرح میکند که دروغ میگویند که باند رجوی پایگاه مردمی ندارد که اگر نداشت ، حکومت توجهی به او نمیکرد.
من با یک مثال ساده ثابت میکنم که برخورد حکومت ها با شخص و جریانی تنها بالحاظ پایگاه اجتماعی او یا آنها نیست .
مثلا آیا به جانیانی که پایگاه اجتماعی ندارند ، توجهی نکرده وآنها را مجازات نمیکند ومحلی به آنها نمیگذارد؟
حمید