8 مهرماه 1385
سالن اجتماعات دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان
اولین همایش "فرقه و تروریسم در تاریخ معاصر ایران" به همت انجمن نجات شاخه اصفهان و گروه تاریخ این دانشگاه در 8 مهرماه برگزار شد. در این همایش که با حضور شماری از اساتید دانشکده تاریخ و اعضای انجمن نجات برگزار گردید مقالات و سخنرانی هایی با موضوع فرقه و تروریسم در تاریخ معاصر ایران ایراد شد. در این همایش ابراهیم خدابنده و آرش صامتی پور از اعضای جدا شده سازمان حضور داشتند. آنچه در پی می آید مشروح این همایش است که با استقبال مدعوین و همچنین شماری زیادی از دانشجویان رشته تاریخ برگزار گردید.
همایش با تلاوت آیاتی از قرآن مجید و سرود ملی کشور اسلامی آغاز شد. خانم یزدانپرست از اعضای جداشده و یکی از مسئولین انجمن نجات شاخه اصفهان در ابتدای مراسم ضمن خوش آمدگویی به مدعوین رئوس برنامه های همایش را اعلام کردند.سپس آقای دکتر کجباف ریاست گروه تاریخ ضمن گرامیداشت هفته دفاع مقدس بر ضرورت همایشهایی از این نوع تاکید و افزود:
" این گردهمآیی ها بواقع برای بیمه کسانی است که در حال حاضر در معرض ابتلا به گرایشات فرقه ای هستند."
دکتر کجباف با اشاره به تاریخ شکل گیری فرق در اسلام و ایران، تاریخ گذشته را مملو از گرایشات فرقه ای ذکر و خوارج را به نوعی در این راستا یک فرقه قلمداد کرد. وی با اشاره به عملکرد سازمان مجاهدین خلق و اقدامات تروریستی این سازمان در طول چهار دهه از تاسیس آن ریشه های گرایش به فرقه در سازمان را از بدو تولد این سازمان و با توجه به ساختار این گروه و ادعاهای نو اندیشی یکی از عوامل انحراف این سازمان تلقی کرد. وی در توضیح تفاوت فرقه ها و گروههای تروریست با جریانهای آرمانگرا در تاریخ معاصر عناد این جریانهای انحرافی با توده های مردم دانست و با اشاره به قربانیانی که اقدامات تروریستی سازمان به همراه داشته آنها را در زمره گروههای تروریستی تعریف کرد.
در قسمت دوم همایش محسن هاشمی یکی از اعضای جداشده سازمان و مسئول انجمن نجات شاخه اصفهان ضمن ارائه بیوگرافی از خود و با اشاره به اینکه سه برادرش قربانی مطامع فرقه ای سازمان مجاهدین شده اند ضمن تشکر از همکاری مسئولین دانشگاه برای برپایی این همایش گفت:
" اقدام انجمن نجات برای تعامل بیشتر با دانشگاه و قشر دانشجو در بررسی ابعاد فرق و تروریسم در تاریخ معاصر گام تازه ای است که به نظر می رسد در راستای افشای هر چه بیشتر فرقه ها در ایران بطور آکادمیک می تواند موثر باشد."
سخنران بعدی آقای دکتر مسعودی نیا از مدرسین دانشگاه بود که درباره رابطه فرقه ها و احزاب سیاسی و همچنین تروریسم سخن گفت. وی با اشاره به تاریخ تحزب در ایران که از دوره قاجار شروع گردیده، ترور سیاسی را نیز به نوعی مولود تاسیس احزاب سیاسی برشمرد و با اشاره به اولین ترورهای سیاسی در زمان قاجار گفت:
" واژه ترور از دوره قاجار وارد فرهنگ سیاسی ایران گردید.در واقع ترور ناصرالدین شاه به منزله اولین ترور سیاسی در ایران است. مجلس دوم پس از انقلاب مشروطه با دو حزب اعتدالیون و عامیون و متعاقب آن ترور بهبهانی توسط تقی زاده رهبر عامیون در واقع سرآغاز توامان حزب و تروریسم در ایران است."
وی با اشاره به شرایط سیاسی دهه پنجاه و تولد گروههای چریکی و مشخصا سازمان مجاهدین خلق گفت:
" گرایشات خشونت بار در واقع جایگزین رفتارهای دمکراتیک و متعاقب آن زمینه ساز اعمال خشونت روی افراد درون تشکیلاتی گردید."
او با اشاره به کمیت ترورهای سازمان مجاهدین در سالهای قبل از انقلاب و مشخصا ترور فجیع درون تشکیلاتی مجید شریف واقفی با زمینه سازی همسرش لیلا زمردیان به این نکته اشاره کرد که تروریسم قبل تر از اینکه اهرمی برای اعمال و اهداف انقلابی باشد ابزاری برای تصفیه های درون تشکیلاتی در سازمانهای مسلح بوده است.
دکتر مسعودی نیا درباره تبارشناسی تروریسم در تاریخ به زمینه های آن در انقلاب کبیر فرانسه و سپس دستاویز قرار دادن آن توسط آنارشیستهای روسیه اشاره کرد و درباره تعریف تروریسم گفت:
" ترور کاربرد سیستماتیک خشونت پیش بینی شده روی افراد است و برای پیشبرد یک هدف سیاسی شکل می گیرد."
دکتر مسعودی نیا بر اساس تعاریف موجود از تروریسم و شاخص های آن که مورد توافق و اجماع می باشد شاخصهای تروریسم را اینگونه برشمرد:
" اقدام غیر قانونی بر ضد افراد و یا اموال یا مرعوب ساختن جوامع که بر اساس اهداف سیاسی شکل می گیرد. کاربرد عمده خشونت از سوی تروریستها بر ضد اهداف غیر نظامی است."
وی سپس با جمع بندی شاخصها و نشانه های تروریست از جمله 1- اقدام از پیش تعیین شده.2- جهت گیری سیاسی.3- عدم توان قدرت دفاعی افراد مورد نظر.4- و استفاده از ابزار و عوامل سری برای انجام این عملیات."و مقایسه رفتارهای تروریستی سازمان با این شاخصها بر تشابهات تماتیک سازمان مجاهدین خلق و تروریسم تاکید کرد. ایشان در بخش دیگری از سخنان خود با تقسیم بندی تروریسم آن را به دولتی، جهت سرکوبی مخالفان سیاسی – تروریسم بین المللی به حمایت از دولتها همچون فالانژیستهای لبنانی و تروریسم محلی بر ضد حکومتها و همچنین تروریسم به عنوان حربه ای از سوی ملتها بر علیه ملیت های دیگر نام برد.
وی با آنالیز رفتار گروههای تروریسم به تشابهات ساختاری زیر اشاره کرد.
" در گروه های تروریستی یک گرایش سیاسی صرف به یک ایدئولوژی تبدیل می شود. ساختار گروههای تروریستی از بالا به پائین است. روش اداره آنها پدرسالارانه است. رهبری در این سازمانها کاریزماتیک است. برای جذب نیرو از شیوه های روانی استفاده می کنند. رابطه افراد گروههای تروریسم تحت کنترل شدید است. ارزشهای موجود در میان آنها حکم تابو و تقدس به خود می گیرد. تقدیرگرا هستند. و از شیوه های روانی و روانشناختی برای شستشوی مغزی استفاده می کنند."
ایشان همچنین با اشاره به آخرین دستاوردهای مرکز تحقیقات استراتژیک درباره انواع رفتارهای تروریستی و درصد رفتارهای خشونت آمیز طی سالهای 1968 تا 1993 به نقل از منابع مورد نظر گفت:
" در سالهای مورد نظر 46% از رفتارهای تروریستی شامل بمب گذاری،25% حملات مسلحانه، 12% هواپیماربایی،9% ترور مستقیم،6% آدم ربایی و 1% گروگان گیری بوده است."
او با اشاره به این تقسیم بندی تاکید کرد در سالهای اخیر میزان رفتارهای تروریستی بواسطه بالا رفتن ضریب امنیتی بطرز محسوسی کاهش یافته است.
در بخش بعدی همایش ابراهیم خدابنده از اعضای قدیمی سازمان که اکنون در زندان اوین به سر می برد با اشاره به سوابق خود در سازمان ضمن بیان بیوگرافی کوتاهی از خود گفت:
" متولد 1332 هستم. بعد از اتمام دوران متوسطه جهت ادامه تحصیل راهی انگلستان شدم و در رشته مهندسی برق فارغ التحصیل شدم. برای اولین بار در سال 1359 در خارج از کشور با سازمان مجاهدین آشنا شدم و عملا در سال 1364 به عضویت سازمان در آمدم. در مدت عضویتم در سازمان نماینده مجاهدین خلق در انگلستان و بخش روابط بین الملل آن بودم. در نهایت در سال 1382 توسط دولت سوره در خاک این کشور دستگیر و تحویل ایران شدم."
او با اشاره به ذهنیتی که قبل از دستگیری نسبت به جمهوری اسلامی داشته خاطر نشان کرد آنچه در زندان اوین بر من گذشت به نسبت ذهنیتی که من نسبت به آن داشته ام برایم کاملا غافلگیر کننده بود.
خدابنده با اشاره به کتاب "فرقه ها در میان ما" نوشته مارگارت سینگلر که اخیرا در دست ترجمه دارد با طرح مبانی فرقه ها و مقایسه آن با آموزه های درون تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق، اظهار داشت:
" این کتاب ثمره تحقیقات سالیان پیش نویسنده متوفی آن درباره 60 فرقه در امریکا است. اگر نویسنده این کتاب در حیات بود اینگونه تصور می رفت که وی این کتاب را با ذهنیتی که از سازمان داشته نوشته است."
وی درباره رابطه فرقه با توجه به مبانی مشترک آنها گفت:
" فرقه ها در عین کثرت دارای وحدت رویه و مشترکات بسیار هستند."
او با اشاره به این تشابهات به نقل از کتاب سینگلر آنها را دارای تشابهات بنیادین معرفی و درباره وجوه اشتراک آنها گفت:
" فرقه ها در سه مقوله و اصل رهبری، ساختار تشکیلاتی و شیوه های جذب و انقیاد اعضایشان تشابهات قریبی با تشکیلاتی سیاسی از جمله سازمان مجاهدین خلق دارند."
به زعم او شاخص رهبری در فرقه ها نیز متکی به الگوهایی است که به اختصار می توان به خود انتصابی رهبری در فرقه، تحمیل رهبری بر موجودیت تمام و کمال تشکیلات، اتکا بر صلاحیت ویژه و منحصر، ادعای راه حلهای اجتماعی و ویژه و رابطه کاریزماتیک رهبری با بقیه افراد اشاره کرد. خدابنده در خصوص ویژه گیهای رکن دوم فرقه ها یعنی مناسبات ویژه تشکیلاتی به علائم و مختصاتی از جمله ضد دمکراتیک بودن آنها، ادعای اتخاذ راه و رسم نوین و مدرن، و دوگانگی مناسبات اعضای فرقه با رهبری در درون تشکیلات و رفتار متفاوت و متضاد آنها با بیرون تشکیلات به عنوان شاخص های آن اشاره کرد. او اضافه کرد اعضای فرقه موظفند با همان میزان که با رهبری صادق هستند در ارتباط با نیروهای غیر خودی و مناسبات برون تشکیلاتی مبنا را بر حفظ و حراست از موجودیت فرقه به هر قیمت تنظیم کنند. او با اشاره به نمونه هایی که خود موظف به اجرای آن در مناسبات برون تشکیلاتی با دیپلماتهای غربی بوده تشابهات اخلاقی فرقه ها با آموزه های اخلاقی سازمان را کلاسه بندی کرد.
وی در بخش دیگری از این انطباق به تشابهات فرقه ها و سازمان مجاهدین خلق در مکانیزم های جذب و حفظ آنها با شیوه های روانی اشاره و گفت:
" در فرقه ها تمایل شدید و مفرطی به کنترل تمام و کمال افراد از جهات فکری و روحی وجود دارد. آنها به صراحت از نفوذ هر اطلاع و اخباری خارج از مجرای تشکیلاتی و فرقه ای جلوگیری می کنند. عین این مناسبات در سازمان مجاهدین خلق الگوبرداری شده است. در سازمان به این نوع گرایش یعنی تلاش برای دریافت هر گونه خبر و تحلیل خارج از کادر سازمانی ولگردی سیاسی می گفتند. این تنظیم رابطه با این گونه افراد به منزله نوعی تمرد تشکیلاتی و اتهام گرایشات خرده بورژوازانه و طبقاتی به همراه داشت."
او با اشاره به نمونه هایی از روابط و مناسبات درون تشکیلاتی با روابط فرقه ای در موضوع رهبری و نقش آن در راهبری اعضا گفت:
" تعبیری که مجاهدین از رهبری دارند به این معنا است که هیچکس قادر نیست روی دو پای خود راه برود. همه موظف هستند با پاهای رهبری حرکت کنند. این تعبیر منتهی انقیاد و وابستگی تمام عیار فردیت انسان در مناسبات تشکیلاتی مشابه در سازمان مجاهدین و فرقه ها است."
خدابنده با طرح زمین های اجرایی مغزشویی و استفاده از شیوه های روانشناختی و علمی با اشاره به این مهم که سیستم دفاعی بدن انسان در واقع حکم نوعی تدافع و حافظت از عوامل بیرونی را دارند تاکید کرد در شیوه های مغزشویی فرقه ای برای آنکه فرد را به انقیاد کامل تشکیلاتی برسانند سیستم دفاعی او را به کلی مختل و تعطیل می کنند. او در رابطه با کارکرد این شیوه برای خنثی کردن حس انتقاد و پرسشگری در سازمان به انقلاب ایدئولوژیک سازمان در سال 1364 اشاره کرد و گفت:
" انقلاب ایدئولوژیک سازمان در این سال در واقع یک شوک بود. این شوک زمینه های انتقال سازمان به عراق را بی هیچ گونه واکنشی از سوی اعضا و هوادران فراهم آورد. چه بسا قبل از این اتفاق سازمان ناگزیر بود چنین شرایطی را با یک بحران بزرگ درونی پشت سر بگذارد. هیچ کس قادر نبود همکاری سازمان با عراق را آنگونه که اتفاق افتاد توجیه و تئوریزه کند. انقلاب ایدئولوژیک در واقع سیستم دفاعی اعضا در مواجهه با حوادثی که ماهیتا چالش برانگیز بود را مختل و زمینه را برای اقدامات سازمان بدون کمترین هزینه ممکن مهیا ساخت. در حالیکه درک و توجیه این امر برای کسانیکه پروسه انقلاب ایدئولوژیک را پشت سر نگذاشته بودند کاملا غیر ممکن بود. من در اولین ملاقاتی که با پدرم بعد از سالها داشتم او می گفت می شود همه کارهای سازمان را به نوعی می توان تحمل و توجیه کرد اما متحد شدن و رفتن به خاک عراق و همکاری با صدام را نمی شود توجیه کرد. این می رساند که شاید بخش عمده ای از اهداف انقلاب ایدئولوژیک سازمان در این امر خلاصه شده است که سیستم پرسشگری در افراد و بواقع سیستم تدافعی آنها در مواجهه با تهاجمات بیرونی کاملا مختل شده است. و این یکی از شاخصهای مناسبات و تشکیلات فرقه ای است که از این طریق فرد را به انقیاد و خودسپاری محض می کشاند."
وی در ادامه با انطباق اصول فرقه ها با بندهای انقلاب ایدئولوژیک به ذکر و تطبیق اصول مشترک این دو جریان پرداخت و رئوس آنها را اینگونه مدون کرد.
"مختل کردن سیستم دفاعی انسان، پروسه خوانی، بازسازی فکری و وابستگی تمام و کمال تشکیلاتی."
وی از زبان سینگلر به 6 شرط اساسی در توفیق این شیوه مغزشویی اشاره و ادامه داد:
" عضو فرقه نباید متوجه این نکته اساسی شود که سوژه شده است. یعنی نسبت به شیوه تربیت و آموزش فرقه ای خود غافل و جاهل باشد. فرد باید در تمام وقت و مکان تحت کنترل شدید رفتاری و اخلاقی و تحت نظارت ارتباط با اطراف خود باشد. باید در فرد ایجاد حس ناتوانی و ترس ذاتی نمود. او را به کلی نسبت به گذشته اش به تردید و در نهایت گناهکاری متهم نمود. رابطه او را صرفا با رهبری تنظیم و سوق داد و در این مهم همه افکار و علایق معنوی و عاطفی او را در رهبری خلاصه کرد. و در نهایت منطق ساختاری و فکری او را متوجه مشروعیت تام و کمال مناسبات درونی نمود. به این معنی که مرجعیت مناسبات را به درون فرقه محدود نمود."
خدابنده در بخش دیگری از ریخت شناسی فرقه ها و مقایسه آن با مناسبات درون تشکیلاتی مجاهدین خلق با اشاره به تحقیقات لیفتون یکی دیگر از پژوهشگران فرقه ها به 8 عامل و شاخص مناسبات فرقه ای و مطابقت آنها با ساختار مجاهدین پرداخت و آن شاخص ها را اینگونه طبقه بندی کرد.1- کنترل محیطی.2- ادبیات خاص و دایره واژگانی منحصر به این مناسبات.3- طلب خلوص بی غل و غش و کامل از اعضای فرقه.4- اعتراف و انتقاد از خود به این معنی که افراد موظفند در هر مقطع خواسته یا ناخواسته با انتقاد از عملکرد فردی خود میزان تبعیت پذیری و خودسپاری به اصول تشکیلاتی را اثبات کنند.این شیوه در سازمان مجاهدین در عملیات جاری متبلور و فرد موظف است هر لحظه مناسبات را در جریان آخرین ذهنیتهای فکری و عاطفی و گرایشات اخلاقی خود قرار دهد. 5- تعلیمات فردی. 6- قدسی کردن علوم آموزشی در فرقه 7- تبیین وجود یا هستی شناسی مبتنی بر دریافتهای فرقه ای 8- عملکرد مرموز.
خدابنده با توجه به تحقیقات ادگار شاین به سه عامل خروج از انجماد اولیه به مثابه تخلیه انباشتهای ذهنی 2- ایجاد تغییرات روی فرد از طریق فشار جمعی و گروهی و در نهایت بازگرداندن دوباره فرد به انجماد فکری برای تثبیت انباشتهای تازه به عنوان فاکتورهای مشترک میان تحقیقات مشابه سینگلر و لیفتون را مورد تاکید قرار داد. وی با اشاره به نمونه های موردی از عملکرد سازمان دستاوردهای مشترک فرقه ها و سازمان مجاهدین خلق را در مبانی زیر مشترک و یکسان ارزیابی کرد. 1- امنیت جامعه را به شدت مورد تهدید قرار می دهند.2- خانواده ها را از هم متلاشی می کنند.3- خشن و سرکوبگر هستند.4- کلاهبرداری مالی می کنند.5- آزادی های فردی و مدنی را سلب می کنند.6- دارایی های انسان را می گیرند.6- مخفی و مرموز هستند.
خدابنده در بخش دیگری از سخنان خود به نقل از کتاب سینگلر و همچنین تجارب شخصی خود در شیوه عضو گیری سازمان و فرقه ها تشابهات این مورد را نیز در سه مرحله طبق بندی و آنها را اینگونه مورد تاکید قرار داد.
1- مراجعه به افراد توسط مسئول عضوگیری به بهانه های مختلف.2- برقرار ارتباطهای اولیه. 3- حصول اطمینان از اینکه فرد شکار شده دیگر به شرایط و مناسبات عادی باز نخواهد گشت.
وی در رابطه با تعاملات عینی فرقه ها با سازمانها و تشکیلات تروریستی به این نکته اشاره کرد که هر سازمان تروریستی الزاما یک سبقه فرقه ای نیز دارد. هر گروه فرقه ای پتانسیل اقدامات تروریستی را در خود دارد و مشخص تر اینکه هیچ فردی قادر به ترک مناسبات فرقه ای و تروریستی نیست. او با اشاره به اتهاماتی که فرقه ها به جداشدگان خود می زنند تاکید کرد فرقه ها به جداشدگان خود بریده می گویند اما مجاهدین برای آنها القاب مزدور، بریده و خائن را مورد تاکید قرار می دهند. وی به شیوه های روانی از جمله خسته کردن روح و روان افراد برای تسلیم بی قید و شرط کردن به آموزه های فرقه ای اشاره کرد و با توجه به تجارب خود در سازمان گفت:
" مجاهدین از این شیوه یعنی خسته کردن افراد برای پذیرش آموزه ها و همچنین شیوه های غیر مستقیم برای وادار کردن افراد به عملیات انتحاری و خشونت آمیز از جمله خودسوزیهای 17 ژوئن می پردازند. آنها صریح به افراد نمی گویند که دست به چنین اقداماتی بزنند بلکه با ایجاد یک صورت مسئله روحی و روانی افراد را در موقعیت اتخاذ تصمیماتی قرار می دهند که اطمینان دارند فرد آنها را به عنوان یک عمل صالح انجام خواهد داد."
در بخش دیگری از مراسم دکتر عباسی یکی دیگر از اساتید دانشگاه رشته تاریخ درباره تاریخ فرق اسلامی سخن گفت. ایشان با اشاره به وجه مشترک التقاط میان این فرق از صدر اسلام تا تاریخ معاصر به التقاط ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق با مارکسیسم به عنوان وجه افتراق میان این جریان با فرق دیگر اسلامی از جمله اسماعیلیه، بهائیت و وهابیت پرداخت. ایشان با ذکر این مهم که التقاط ایدئولوژی مجاهدین با مارکسیسم و تاثیرات اندیشه های مادی و اخلاقیات مشخص مارکسیسم که متکی به اصل هدف وسیله را توجیه می کند اضافه کرد:
"مشخصه اکثر فرقه ها در تاریخ معاصر و سبقه تاریخی آنها نشان می دهد فرق دارای یک ریشه مشترک و آن تاثیر پذیری از ادیان و مذاهب هستند. آنها را می توان با ناهمگونی فکری و پارادوکسهایی که در اندیشه و عمل با آن مواجه هستند مورد شناخت و ارزیابی قرار داد."
وی ویژه گی دیگر فرق اسلامی را ادعای نوآوری در حوزه شناخت و مبانی دینی ذکر کرد و با اشاره به مجاهدین گفت:
" آنها بیش از هر چیز داعیه ترقی خواهی و نو آوری در حوزه دین را داشتند، اما التقاط و دوآلیسم در اندیشه آنها را به یک فرقه تبدیل کرد."
در بخش پایانی این همایش حجت الله افلاکی کارشناس ارشد رشته تاریخ دانشگاه اصفهان با اشاره به کتاب " خاطرات یک شورشی ایرانی" نوشته مسعود بنی صدر و تاکید بر مشابهتای مناسبات درون تشکیلاتی سازمان با فرقه ها تاکید کرد:
" وجه اشتراک عمده فرقه ها با سازمان مجاهدین خلق را می توان در نوع رابطه رهبری این سازمان با رهبری در فرق شناخت. این رابطه در فرق رابطه شیخ و شاگردی و مرید و مرادی است. آنگونه که از کتاب خاطرات یک شورشی استنباط می شود این نوع رابطه در میان مجاهدین موضوعیت و شاخص اصلی است. سرسپردگی در میان مجاهدین خلق به میزانی است که هیچ فردی امکان فکر و اندیشیدن شخصی ندارد. در هیچ اندیشه ای به این سهولت نمی توان رابطه های خانوادگی و حتی رابطه زناشویی میان یک زن و مرد را به این شیوه تحت تاثیر مناسبات سیاسی و ایدئولوژیک قرار داد و آن را متلاشی کرد. ازدواجهای اجباری و طلاقهای اجباری در نوعیت خود یادآور آموزه هایی است که در فرقه باطنیه و توسط حسن صباح ابداع و برای انقیاد افراد بکار گرفته شده است."
وی با اشاره به بخشهای متنوعی از کتاب مسعود بنی صدر آن را حاوی وقایعی تلقی کرد که درک و ارتباط با حقایق آنها برای افرادی که از مناسبات فرقه ای درک درست و منطقی ندارند باعث حیرت و تعجب است.
در بخش پایانی آرش صامتی پور از اعضای جداشده سازمان مجاهدین خلق که اخیرا جهت افشای نقض حقوق بشر در مناسبات درون تشکیلاتی سازمان و در حاشیه برگزاری شورای حقوق بشر سازمان ملل به فرانسه سفر کرده بود طی سخنانی با اشاره به سوابق همکاری خود با سازمان و اقدام به خودکشی در عین عملیات مسلحانه برگزاری این همایش را در جهت افشای مناسبات فرقه ای این سازمان گامی موثر در کمک به اعضای دربند سازمان تلقی کرد. وی در بخشی از سخنان خود در این رابطه گفت:
" هدف ما آزادی سه هزار نفر از افرادی است که در حصار مغزشویی ذهنی و اسارت فیزیکی مجاهدین خلق در اشرف زندانی هستند."
وی خودسوزی ندا حسنی و نادر ثانی را در راستای القاء آموزه های فرقه ای مجاهدین خلق ارزیابی کرد و برای رهایی این افراد همکاری خانواده ها با انجمن نجات را موثر خواند. او با اشاره به القائات سازمان در خصوص خانواده و نقش آنها در سازمان گفت:
" مجاهدین خلق خانواده را به عنوان کانون فساد تلقی و خطر اصلی تلاشی خود را تعلقات عاطفی افراد به خانواده می دانند."
وی در رابطه با دستاوردهای اخیر انجمن نجات در سفر به پاریس ضمن اشاره به ملاقاتهایی که در فرانسه با مسئولین سیاسی این کشور و رسانه های جمعی داشته این سفر را در راستای اطلاع رسانی در باره مناسبات فرقه ای و نقض حقوق بشر در درون سازمان بسیار موثر ارزیابی کرد. آرش صامتی پور در بخشی از معرفی خود گفت:
" من در حین انجام عملیات مسلحانه با مصرف قرص سیانور و انفجار نارنجک اقدام به خودکشی کردم اما توسط نیروهای امنیتی نجات یافتم."
لازم به توضیح است وی در این رابطه یک دست خود را نیز از دست داده است.
در پایان با توزیع نظر سنجی میان مدعوین از آنها خواسته شد همایش مورد نظر را مورد ارزیابی و نقطه نظرات خود را در مورد تکرار چنین همایشی به مسئولین اعلام نمایند. در این همایش طرحهایی با موضع تروریسم و فرقه و همچنین شماری از کتابهایی که توسط اعضای جداشده سازمان در خارج از کشور منتشر شده در غرفه ای جهت فروش و اطلاع رسانی به معرض دید حاضرین گذاشته شد.