زبان بستگانی که حق فکر کردن ندارند

مقاله به صورت طنز است اما واقعیت موجود به خوبی به ما نشان می دهد که نفرات شورا چگونه از انسان به زبان بستگانی تبدیل شدند که قدرت فکر کردن هم ندارند و تا کجا در منجلاب خیانت خود گیر کرده اند.

سالیان دور تعدادی از گرگ های دریده به فکر فرو رفتند تا حمایت بقیه گرگها را بدست آورند و برای خودشان رئیسی انتخاب و به قدرت نمایی بپردازند و دیگران بیاورند و آنان بخورند . ابتدای کار زیاد خوب پیش نرفت تا اینکه یکی از آنان گفت که برای پیشرفت کار باید دست به فریبکاری زد و خودمان را از شکل گرگ خارج و وانمود کنیم که ماهیت ما گرگ نیست تا تعداد بیشتری دور خود جمع کنیم. در ابتدا با وعده دادن مبنی بر اینکه هر گروه از حیوانات در جنگل دسته ای برای خود دارند و اگر ما هم بتوانیم آن دسته را برای جماعت گرگ ها درست کنیم دیگر کسی نمی تواند جلودار ما شود. در این میان تعدادی از گرگ های مفت خور و پاچه ورمالیده به حرف گرگ بزرگ گوش کردند و عنوان داشتند که ما برای کار در کنار شما رئیس بزرگ هستیم چون می توانستند بوی مفت خوری را متوجه شوند و به این نتیجه رسیدند که محل خوبی برای مفت خوری است .

رئیس بزرگ با این فریبکاری شروع به جمع کردن تعدادی گرگ نمود که دیگر رمقی برای زندگی کردن نداشتند و به آنان وعده حکمروایی در جنگل را داد و عنوان می داشت که ما با برنامه ده ماده ای که اعلام می کنیم می توانیم حتی همه را شکست بدهیم . تا مدتی هنوز کسی به ماهیت گرگ های درنده پی نبرده بودند و سعی می کردند با شعارهای پوچ دست به فریبکاری بزنند در این راستا یکی از دوستان رئیس بزرگ پیشنهاد داد که می توانیم برای فریبکاری بیشتر از پوست گوسفند استفاده کنیم تا همه فکر کنند که ما گوسفندانی هستیم که برای آزادی می جنگیم و این خط در میان تشکیلات شان جاری شد و در مقابل هر انتقاد به رئیس بزرگ دستور دریده شدن توسط گرگ های وحشی خود که پرورش یافته او بودند می داد و هیچ کس هم جلودارش نبود . تا اینکه از جنگلی که برای خود درست کرده بودند بیرون انداخته شدند و کسی توجه ای به حرفهای پوچ و مسخره شان نکرد .
بعد از فرار از آن جنگل در جنگل دیگری سکنی داده شدند و باز همان شیوه فریبکاری را در پیش گرفتند. چون اساس قدرت طلبی خود را روی فریبکاری بنا نهاده و مجبور بودند به همان شیوه به کار خود ادامه دهند و تعدادی ساده لوح و بی سواد را دور خود جمع کرده که کارشان فقط تعریف کردن از رئیس بزرگ بود . دیگر در میان گرگ ها کسی جرات نداشت اعتراضی انجام دهد چون می دانست مورد هجوم تبلیغات دروغین گرگ های هار رئیس بزرگ قرار خواهد گرفت .

در این میان بودند تعدادی از گوسفندان ناآگاه که نه سواد داشتند و نه جایی برای ماندن ، به جمع گرگ هایی که لباس گوسفند به تن داشتند پیوستند و فکر می کردند که از رئیس بزرگ کاری ساخته است دیگر کسی جرات نداشت حرفی از رئیس بزرگ بزند و همه باید فقط به تعریف و تمجید از آن دو گرگ بزرگ بپردازند .

اکنون وقتی حرفهای اعضای شورای مفت خور شورای دست ساز رجوی را می دیدم دقیقاٌ شبیه همین داستان است چون روز نخست رجوی با فریبکاری توانست در جنگل سیاست جایی برای خود دست و پا کند و به همین خاطر حاضر شده برای رسیدن به قدرت دست به هر جنایتی بزند؛ از دریدن اعضای خود گرفته تا ترور مردم بی گناه .

اما در مورد اعضای شورا باید سئوال نمود اعضای باسمه ای شورا که شما در اروپا و آمریکا به اطلاعات زیادی دسترسی دارید چرا از بیان واقعیت ها هراس دارید ؟ مگر گفتن واقعیت این قدر ترس دارد ؟ شاید که دم شما به جای دیگری بسته است و از جای دیگری تامین مالی می شوید .
اما چیزی که بسیار مشهود است افسون رجوی و شیادی اوست که این گونه توانسته شما را مسخ خود نموده و شما مانند گرگ های گرسنه برای یک تکه استخوان به تعریف و تمجید از گرگ بزرگ بپردازید .

روزگار غریبی است! اکنون گرگ های گرسنه فرقه رجوی چنان افسار پاره می کنند که انگار در جنگل درونی خود به قدرت رسیدند و می توانند هر بلایی سر دیگران بیاورند . اما در پس همه این داستانها می توان به اعضای بدبخت شورا اشاره نمود که چگونه همانند یک حیوان بدبخت به دنبال گرگ بوده تا شاید از لجن پراکنی گرگ بزرگ به دیگران چیزی به آنان برسد و چقدر مفلوک و خوار و ذلیل هستند که نام انسان بر روی خود نهادند و بیچاره شب پرستان فکر می کنند که از گرگ گرسنه و درنده ای مانند رجوی چیزی به آنان می رسد .
هادی شبانی

خروج از نسخه موبایل