سیدمحسن موسویزاده جزایری: مجاهدین در تجدیدنظر سازمانی، سال 1348 گروه زنان را تشکیل داد که منصور بازرگان مسئول آن بود. همین مسئله سبب شد زنانی به امید شرکت در مبارزه وارد این گروه شوند، بااینحال آنها با مسائلی روبهرو شدند که با تصورات قبلیشان از مبارزه تفاوت بسیاری داشت.
مجاهدین (گروه تروریستی مجاهدین خلق) تا پیش از سال 1350 بهعنوان تشکیلاتی که بیشتر اعضای آن مرد بودند، شناخته میشد. در آن زمان اعضای اولیه سازمان نظر منفی به ازدواج و تشکیل خانواده داشتند و همین مسئله سبب محدودیت بیشتر ورود زنان به این سازمان شده بود. با اینحال بعد از 1350 مسائلی مانند لزوم استفاده از زنان برای پوشش خانههای تیمی و همچنین رقابت با سازمان چریکهای فدایی خلق سبب شد تا رویکرد سازمان نسبت به زنان تغییر کرده و درصدد جذب آنها برآید. همین مسئله سبب شد زنانی به امید شرکت در مبارزه وارد این سازمان شوند.
با اینحال زنان جذبشده بعد از چندی در عمل دیدند که درون گروه مجاهدین و روابط حاکم بر آن بسیار متفاوت از تصوراتشان قبل از ورود به این سازمان است. براین اساس در این نوشتار درصدد هستیم تا تجربه برخی از زنانی را که پیش از انقلاب اسلامی وارد این گروه تروریستی شده بودند را مورد بررسی قرار دهیم.
مجاهدین (گروه تروریستی مجاهدین خلق) در تجدیدنظر سازمانی در سال 1348 گروه زنان را تشکیل داد که منصور بازرگان مسئول آن بود. با طرحی که در مرکزیت به تصویب رسید، قرار شد در چهارچوب ازدواج بستگان نزدیک کادرها و اعضای سازمان، حضور زنان در تشکیلات توجیه داشته باشد. چنانکه از اظهارات بهمن بازرگانی (از اعضای اولیه سازمان) برمیآید، با طرح ازدواج اعضا در مرکزیت، منصور بازرگان با یکی از همکاران خواهرانش (پوری و حوری بازرگان) در مدرسه رفاه به نام فاطمه امینی ازدواج کرد و حنیفنژاد نیز با پوران بازرگان ازدواج کرد. بعدازآن خواهر محمد حیاتی و خواهر رضاییها وارد سازمان شدند.1
دکتر سیمین صالحی بعد از اتمام تحصیلات با ایرج قهرمانلو، عضو سازمان مجاهدین، ازدواج میکند. سیمین بهواسطه همسرش به عباس جاودانی (عضو سازمان) و به وسیله بهرام آرام با رضا رضایی در سال 1351 آشنا میشود. او بدون اطلاع همسرش به تماس با تشکیلات ادامه میدهد و اندکی بعد از او جدا میشود. روند جدایی سیمین صالحی از همسرش در چهارچوبی بوده که سازمان در زمان رژیم پهلوی تشخیص میداد. عباس جاودانی بدون آگاهی قهرمانلو ارتباط خود را با سیمین ادامه میدهد و به او میقبولاند که قهرمانلو همسر مناسبی برای او نیست و مانع رشد سیاسی و تشکیلاتی اوست. او بعد با بهرام آرام ازدواج میکند و درنهایت در زمانی که با لطفالله میثمی در حال درست کردن بمب بود، دچار سانحه شده و یک چشم خود را از دست میدهد.2
قهرمانلو، همسر صالحی، به اقدامات سازمان برای برهم زدن زندگی خانوادگیاش در خاطراتش اشاره کرده و دراینباره نوشته است: «از راه سیمین، سازمان به من پیام داد که یکی از مسئولان سازمان به نام بیتل (نام سازمانی) میخواهد با من تماس بگیرد. در آن هنگام نمیدانستم بیتل با سیمین ارتباط دارد. در زمان ملاقات چهره بیتل بسیار درهم گرفته بود و انگار میخواست چیزی بگوید و زود برود. او بدون مقدمه با چهره ترشرویی گفت که شما بایستی همسرت را طلاق بدهید و این کار باید هر چه زودتر انجام شود».3 قهرمانلو در ادامه بازگویی خاطراتش عنوان میکند که وقتی سازمان متوجه مقاومت او در برابر جدایی از همسرش میشود، از طریق رابطی که با سیمین صالحی داشته، روابط او با همسرش را سست کرده و درنهایت سبب فروپاشی زندگی خانوادگی او میشود تا بتواند از این طریق صالحی را تماموقت در خدمت سازمان بگیرد.
فاطمه فرتوکزاده یکی دیگر از زنانی است که بهواسطه همسرش احمد احمد جذب مجاهدین میشود. احمد احمد روایت میکند که زمانی که عضو سازمان شدم، همسرم همراه و همدوش من بود. داوطلبانه زندگی مخفی را قبول کرد. در این زمان او در تشکیلات به حدی پیش رفت که به یکی از مجربان خانهیابی برای تیمها تبدیل شد. بااینحال زمانی که سازمان وابستگی شدید او را به من دید برای بهرهجویی بیشتر سعی کرد تا جدایی و فاصله بین ما بیندازد. آنها با پیش کشیدن زمینه استقلال فکری و شخصیتی فاطمه و نیز تئوری عدم وابستگی زن به همسر با دلایل واهی پویایی در مبارزه و ادامه راه سعی کردند تا ما را از هم بیگانه کنند. درنهایت سازمان با ایجاد شخصیت توخالی برای همسرم به او القا کردند که میتواند راهی سوای راه همسرش را طی کند و باعث جدایی او از من شدند.4 بعدها فرتوکزاده تحت فشارهای روحی وارده از سوی سازمان زندگی خود را بهوسیله انفجار نارنجکی روبهروی صورت خود خاتمه میدهد.
لیلا زمردیان، همسر تشکیلاتی مجید شریفواقفی، یکی دیگر از زنانی است که قربانی مناسبتهای حاکم بر سازمان مجاهدین خلق (مجاهدین ) میشود. مرکزیت سازمان در اسفندماه 1353، از طریق زمردیان، همسر شریفواقفی، که رابط وی با سازمان بود، متوجه میشود که شریفواقفی به دلیل مخالفت با تغییر ایدئولوژیک قصد جمعآوری افراد مذهبی را دارد. لیلا در یک متن انتقاد از خود اعتراف میکند که در آذر 1353 میدانسته همسرش در حال چه اقداماتی است، اما این مسئله را گزارش نکرده است. بعدازاینکه مرکزیت تسویه شریفواقفی، صمدیه لباف و شاهسوندی را تصویب میکند از طریق لیلا زمردیان شریفواقفی را بر سر قراری آورده و او را به قتل میرساند.5
زمردیان درنهایت بعدا توسط مأموران عملیاتی کمیته مشترک ضدخرابکاری که بهمنظور شناسایی و دستگیری اعضای گروههای تروریستی مشغول بهکار بودند، شناسایی و کشته میشود.
شاید بتوان گفت مراجعه به متن «به داستان من گوش کنید» لیلا زمردیان بهخوبی میتواند نشاندهنده چگونگی الگوی روابط مجاهدین خلق با زنان عضو این سازمان باشد. در این متن زمردیان با سرزنش خود به دلیل اینکه آنگونه که باید تمام نیرو و ذهن خود را در اختیار تشکیلات قرار نداده است، مینویسد: «در حال حاضر قرار است روی مسائل ما وقت بگذارید و مرا و اعمال و کردارم را تحلیل کنید و موضع اصلیام را مشخص نمایید، بهتر است بهطور واقعیتر با مسائلم آشنا شوید. از این شناخت به تجربیات زیادی میرسید و مطمئنا آن را در برخورد با دیگر رزمندگان بهکار خواهید بست و آنها انحرافی نظیر انحرافات من پیدا نخواهد کرد و در سنگرتان افرادی مانند من پیدا نخواهند شد».6 در این نامه زمردیان از اینکه کاملا تمام ذهن و نیرویاش را در اختیار سازمان قرار نداده و اطلاعات شریفواقفی را دیر اطلاع داده است از خود انتقاد میکند. بررسی محتوای نامه نشان میدهد که سازمان مجاهدین او را به شخصیت بیهویتی تبدیل کرده بود که تصور میکرد تداوم هویتش فقط منوط به اطاعت بیچونوچرا از سازمان است.
منیژه اشرافزاده کرمانی نیز یکی دیگر از زنانی است که به دلیل آشنایی همسرش با احمد و رضا رضایی با سازمان در ارتباط بود. او سال 1352 در سازمان برنامهوبودجه استخدام شد و اطلاعات و اسناد مهمی را در اختیار سازمان قرار داد. در جریان رابطه با سازمان به دلیل ارتباط مستمر با بهرام آرام به توصیه این شخص بنای ناسازگاری با همسرش را گذاشت و از او جدا شد. اشرفزاده بعدا همسر سازمانی آرام شده و باردار میشود؛ بااینحال بچهاش را سقط میکند. اشرافزاده سرانجام بعد از دستگیری وحید افراخته توسط ساواک شناسایی و بازداشت و درنهایت در سال 1354 اعدام میشود.7
محبوبه افراز هم دیگر عضو زن سازمان بود که در سال 1353 بهعنوان جوانترین پزشک زن فارغالتحصیل شد. او از طریق آشنایی با تراب حقشناس به سازمان پیوست و در سال 1353 با محمد یزدانیان، از کادرهای مسئول سازمان، ازدواج کرد. وی در برابر تغییر ایدئولوژی مقاومت کرد، ولی چندی بعد ظاهرا کمونیست شد که پس از اطلاع آرام از طریق صالحی دایر بر مذهبی ماندن محبوبه فشارهایی بر او وارد شد. محبوبه اواخر سال 1353 ظاهرا از محل بورسیه سازمان بهداشت جهانی به انگلستان میرود، اما درواقع او برای مبارزه به یمن جنوبی اعزام میشود. او در آنجا هم با سازمان مشکل داشت و به همین دلیل بعد از چندی اعلام میشود که فوت کرده، اما شواهد نشان میدهد که او در آنجا تحت فشارهای سازمان خودکشی کرده است.8
مروری بر چگونگی جذب زنان توسط مجاهدین خلق و روش برخورد با آنها نشان میدهد ازآنجاکه برای این سازمان مبارزه مسلحانه بر روابط انسانی ارجحیت داشته همواره حاضر بوده که به قیمت لطمه روحی به زنان روابط خانوادگیشان را سست کرده و آنها را به اعضای کاملا مطیع و بیاراده در سازمان تبدیل کند. وارد آوردن همین ضربات روحی سبب شد تا برخی از زنانی که به امید مبارزه وارد سازمان شده بودند، بهسوی خودکشی سوق داده شوند و سعی کنند زندگی خود را پایان دهند.
منبع
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
احمدرضا کریمی،تقی شهرام به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1398، ص 102.
همان، صص 105 و 106.
ایرج قهرمانلو،گذر از آتش(یادماندههای مبارزه برای آزادی و کرامت انسانی)، بیجا، ناشر مؤلف، 2015، ص 79.
احمد احمد (به کوشش محسن کاظمی)،خاطرات احمد احمد، تهران، انتشارات سوره مهر، چ چهاردهم، 1389، ص 387.
مهدی حقبین، از مجاهدین تا مجاهدین (سیر تاریخی سازمان مجاهدین خلق از آغاز تاکنون)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392، صص 100 و 101.
لیلا زمردیان، به داستان زندگی من گوش کنید، بیجا، بیتا، ص 1.
احمدرضا کریمی، تقی شهرام به روایت اسناد، تهران، همان، صص 107 و 108.
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام (خلاصه سهجلدی)، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1389، ص 124.
چه مبارزه ی هشت الهفتی وچه مناسبات دست وپا گیری
مصداق بارز لقمه را دورسرچرخاندن بوده وهمین هم باعث شده که اکنون سر از ناکجا آباد در اورده وباتمام شکستهایی که خوردن هنوزم تو کتشون نمیره که راهشون اشتباهه
هنوزهم شکستهایشان را برای خودشان پیروزی تلقی میکنن ودر دنیای کوچکشان شاه وکدخدا دارن
عجب ادمهای عقب افتاده واحمقی