سلام غلام جان
امیدوارم همیشه خوب وخرم باشی . برادرجان خبر خوبی ندارم برات ولی باید بهت برسانم .
متاسفانه پدرمان دو روز پیش ازدنیا رفت .
خواستم سریع این خبرغم انگیز را به اطلاع برادرم غلام برسانم . بله برادرجان پدر ازدنیا رفت وبرای همیشه درحسرت دیدنت وشنیدن دوباره صدایت ماند. او رفت ودیگر بازنخواهد گشت تا تورا ببیند. سالها درفراق تو گریست ورنج کشید.
این اواخر وقتی دربستر بیماری بود، گاهی اوقات ازگوشه چشمانش اشک می ریخت و با خودش زمزمه می کرد ومی گفت خدایا یعنی می شود یکبار دیگر غلام را ببینم ؟
چند مدت پیش که بالاخره بعد از سالها در واتساپ پیام دادی با خوشحالی به همه گفتم غلام پیام داده. پدرومادروهمه اهل خانواده از خوشحالی پر درآوردند . باورکن پدرکه بیمار بود جان تازه ایی گرفت.
هم مادروهم پدربه من گفتند برای غلام بنویس تصویری تماس بگیرد تا اورا ببینیم وصدایش را بشنویم که من هم درخواست آنها را برایت نوشتم اما متاسفانه تو تماس نگرفتی ! البته خبر دارم تو مقصر نیستی مسئولینت نگذاشتند .
تا چند روز پدر منتظر تماس تو بود اما وقتی حتی دیگر پیام هم ندادی حال او وخیم ترشد. مادرهم درکنارش گریه می کرد وما هم ناراحت وبه فکر حال آنها بودیم اما سعی می کردیم با صحبت پدرومادررا دلداری داده ونگذاریم گریه کنند. چون وضعیت جسمی وروحی آنها خوب نبود اما آنها باز گریه می کردند .
غلام جان دوست ندارم این خاطره تلخ را دوباره زنده کنم ولی باید آن را بگویم شاید که این نقطه شروع تغییردر تو باشد:
یادت هست سال 82 وقتی به دیدار تو درکمپ اشرف آمدیم وپدراز سر ناراحتی به رجوی لعنت فرستاد اما تو جوگیرشده وتحت تاثیر صحبت های مسئولینت به پدر سیلی زدی که افتاد روی زمین ؟! اما همین پدرت وقتی این اواخردربستر بیماری بود اشک می ریخت و می گفت حاضرم دوباره از غلام سیلی بخورم اما یکبار دیگر اورا دیده ودستانش را لمس کنم.
باورکن این حرف او دل همه ما را به درد آورد وبا خودم گفتم خدایا پدرومادرها چقدرفداکار واز خود گذشته هستند .این را نگفتم که تورا ناراحت کنم. پدر دیگر دربین ما نیست و برای همیشه رفت اما گفتم شاید تو به خودت بیآیی تا شاید حداقل بتوانی با رهایی خودت روح پدررا شاد کنی واین را گفتم تا مادررا دریابی. عمردست خداست اما اوهم حال واحوال خوبی ندارد وبیمار است مرتب می گوید بعد از فوت پدرمن هم زنده نخواهم ماند.
حالا بیا و به خاطر رضای خدا و به خاطردل شکسته مادرمان قبل ازهرچیزتماس تصویری بگیرتا او تو را ببیند. بعد هم به هرجا که دوست داری برو اما فقط برای خودت زندگی کن .
من بعنوان برادرکوچکترت به تو می گویم کاری به مرام وعقیده ات ندارم اما این سئوال را دارم که آیا واقعا حضور درسازمانی که نمی گذارد تو با پدرومادرت حتی تماس تصویری بگیری ارزش دارد؟
این همه سال ما وبخصوص پدر ومادرازدوری وبی خبری تورنج بردیم دیگر بس است حال بعد ازاین به فکر مادرت باش که بعد ازفوت پدرهم باید نبود او و هم فراق تورا تحمل کند.
غلام جان باورکن ما هم بعنوان برادروخواهرانت همواره نگران توهستیم ودوست داریم برادربزرگترمان درکنارمان باشد.
به هرحال مرا ببخش نمی خواستم با دادن خبر فوت پدر تورا ناراحت کنم. هرچند دیریا زود بالاخره خبردارمی شدی. اگرهم ازصحبت های من ناراحت شدی به بزرگی خودت ببخش. قطعا اگر تورا دوست نداشتم این نامه را برایت نمی نوشتم.
امیدوارم بتوانی زندگی خوب وموفقی را برای خودت دنبال کنی. به خدا بودن در جمع گروه مجاهدین فقط هدردادن عمراست وبس .
به امید دیدار دوباره
برادرکوچکت امید نریمی .
همه ادیان ومذاهب جایگاه ممتازوویژه ای برای والدین وپدرمادردارند این فرقه مضخرف ببین چه برسراین بدبختهااورده که بعدازسی سال پدرپیربیمارسالخورده خودرا برای خوشایندرجوی دلقک بی پدرمادر کتک میزنه اینست محصول فرقه جاسوس ومزدورجوی بخدا انسان خجالت میکشه این فردبیشعوررا آدم بنامد مردم ایران گل سرسبدادب واحترام وتمدن وشخصیتندبنظرمن این شخص بی لیاقت همانجا بماند وبپوسدولی حیف از هوای ایران که این بی ادب ونزاکت بخواهدداخلش نفس بکشد کسی که پدرپیزخودراکتک میزندانسان نیست اصل منافق همین شخص بی ادب است بریده باددستی که توی روی پدرمادربلندشود ننگ بررجویها هزارلعنت برمنافقین خلق صدامی