درباره شرایط کنونی او اطلاعی در دسترس نیست. او فرزند خانواده ای مجاهد بود. پدرش محمد خبازیان و مادرش مریم حاج خانبان از اعضای مجاهدین خلق بودند. در سال1370 ، عادله و خواهر و برادرانش به همراه دیگر فرزندان مجاهدین خلق به اروپا فرستاده شدند. مجاهدین، عادله و خواهرش عاطفه در آلمان و دو فرزند دیگر را در آمریکا مستقر کردند.
عادله که در آن زمان هفده ساله بود هم به مدرسه می رفت و هم تشکیلات او را به مربی گری دیگر کودکان مجاهدین خلق گماشته بود. همچنین برای وظایف تشکیلاتی مانند بسیاری دیگر از بچه ها برای گرفتن کمک مالی ، روزهای تعطیل از صبح زود تا دیر وقت در شهرهای گوناگون آلمان به سر میبرد.
نادره افشار در کتاب عشق ممنوع درباره عادله می نویسد: « او مدام به داشتن روسری اجباری اعتراض می کرد و همیشه مورد تهاجم مسئولان قرار می گرفت… پس از درگیری های مختلف ، آن روزها که عادله هفده ساله بود ،تصمیم می گیرد روسری را بردارد ، طیبه رحمانی لاهوت که به عنوان عضو شورا قرار است فردا آزادی را برای مردم ایران به ارمغان ببرد ، پس از تهدیدها و کتک های فراوان ، بالاخره به عادله گفته بود تو نباید روسری را برداری ، اول باید مادرت اجازه بدهد. مادر را از عراق آوردند ( پای خط مقاومت !) تا به دخترش حالی کند که نباید روسری را بردارد. دختر معصوم هم پای تلفن به مادرش گفته بود :من ننگ دارم که مادرم مجاهد است و در حالی که مادر همچنان داشت در مورد مزایای انقلابی روسری داد سخن می داد ، گوشی را گذاشته بود. »
مسئولین تشکیلات در کلن بارها برای عادله نشست برگزار می کنند تا او را قانع کنند که حجاب بر سر نگه دارد نهایتا به او برچسب «بریده خائن» می زنند و او و خواهرش را از پایگاه اخراج می کنند. عادله که روزهای رنج و سختی در تشکیلات را پشت سر گذاشته است، خارج از تشکیلات کم و بیش درباره تشکیلات افشاگری می کند. این بار نوبت به پدر می رسد که دختران را مورد هدایت اجباری تشکیلات قرار دهد.
نادره افشار در ادامه می نویسد: « پدر که خود قربانی مکتب مسعود رجوی است ، درحالی که تا آن زمان هیچگاه دست به روی بچه هایش بلند نکرده بود ، می رود و عادله را بشدت با مشت و لگد و کمربند کتک می زند . ( برادر محمد ) تا آن روز به بچه هایش بی احترامی نکرده بود.»