ازدواج رجوی با مریم عضدانلو یک سرکوب برای اعضا” در درون فرقه بود .که رجوی به عنوان رهبر عقیدتی هر گونه اعتراض وانتقاد را در درون تشکیلات خفه کند وخود را جانشین خدا در روی زمین به دیگران القا” کند.
سال 1363 (یا سال 1364) در درون این فرقه با طلاق مریم از همسرش مهدی ابریشمچی و ازدواج او با مسعود رجوی در درون فرقه همه گیر شد و در آن دوران که در پاریس بودند این بحث فقط برای رده های بالای فرقه بود که بایستی وارد این طلاق وازدواج می شدند . واز آن عبور می کردند. واگر در همان زمان کسی با این بحث مخالفت می کرد کنار گذاشته می شد . اما استفاده مسعود رجوی ازاین انقلاب ایدئولوژیک دردرون چه بود؟
این انقلاب درونی، در یک کلام چیزی نبود جز جهش مسعود رجوی از موضع مسئول اول در این گروه و به درجه رهبری عقیدتی (=ولایت مطلقه فقیه) و این شروع یک انحراف بزرگ در درون این فرقه تروریستی و وطن فروش بود . تا پیش از آن رجوی دبیرکل فرقه به حساب می آمد. پس از این انقلاب درونی (که قرار بود همگانی و آنگاه جهانی شود)، در همین رابطه برخی از مسئولین فرقه و به طور خاص مهدی ابریشمچی نیز (با تأثیر از آموزه های رجوی و نظرات خاص مریم قجرعضدانلو، در مباحث انقلاب ایدئولوژیک) آنرا نهادی شرک آلود در کنار جایگاه رهبری عقیدتی نامید و از مشرک بودن خود در آن ایام سخن گفتند. اما رجوی در جایگاهی قرار گرفت که همفکر شدن با وی مساوی با “شرک” قلمداد می شد.
با استفاده از انقلاب تمامی شرکای سازمانی خویش را از میدان بدر می کرد و تنها مقام تصمیم گیرنده در این گروه می شد.
و رجوی کوچکترین انتقاد یا مخالفت را به شدت سرکوب می کرد و اجازه هیچگونه ابراز نظری جز در راستای منافع خودش به کسی نمی داد).و بعدها در نشستهای درونی برای ما بیشتر آشکار شد)، در مقطع سالهای 1363 و 1364 با قرار گرفتن رجوی در موضع ولایت مطلقه، رجوی برای کنار زدن تمام رقبای احتمالی، نیاز داشت در مقامی قرار گیرد که کسی یارای نزدیک شدن به آن و شریک شدن در تصمیم گیری هایش را نداشته باشد.
لذا با کمک مریم قجرعضدانلو (همسر مهدی ابریشمچی – و اولین فرد پیشنهاد دهنده برای قرار گرفتن مسعود در جایگاه رهبری عقیدتی)، توانست جایگاه رهبری عقیدتی را برای خود تثبیت کند و از آن پس فرامین خودش را به صورت نامحسوس بعنوان دستوری از جانب خدا به مجاهدین تحمیل کند، و مریم عضدانلو در نشست های خود به صراحت گفت که مسعود فقط پاسخگوی خداست!، به این معنا که سخنان او الهام گرفته از سوی خداست و دارای هیچگونه عیب و نقصی نیست و اگر نقصی هم باشد بخاطر عدم انجام درست آن توسط اعضای مجاهدین است. در اینصورت کسی نباید فرامین او را زیر سوآل ببرد و وی تنها باید پاسخگوی خدا باشد . و رجوی در نشست های در اشرف برای ما بر گزار می کرد می گفت:
«رهبر عقیدتی گناه پیروان خود را بر دوش می کشد و در روز معاد، خداوند هرگز از انسان نمی پرسد که تو کیستی، بلکه می پرسد رهبر شما کیست و از چه کسی پیروی می کنید؟ و بر همان اساس بهشت و جهنم تعیین می شود». در واقع وی صراحتاً می گفت خداوند به گناهانی که ممکن است هر مجاهد در طول زندگی مرتکب شده باشد کاری ندارد، فقط کافی است آن مجاهد در روز قیامت پشت سر وی (مسعود) قرار گرفته باشد، در آن صورت بخشوده خواهد شد. و در طی “جلسات متعدد و مباحثی مفصل و مبسوط” به مجاهدین القا می شد نه به این سادگی و خلاصه گویی که اینجا شرح می دهم.
یعنی در میان انبوه “مقدمه چینیهای که با تفسیر خودش از قرآن و تاریخ میکرد .وبا مباحث سیاسی و ایدئولوژیکی مرتبط به اقدامی که مریم به انجام رسانیده بود. در طی نشست جمعی برای سلسله مدارهای مختلف تشکیلاتی، به نحوی که برای من و دیگر مجاهدین هیچ شک و شبهه ای ایجاد نمی کرد و ما قانع می شدیم که اینها همه واقعیت محض است. بدین ترتیب، انقلاب ایدئولوژیک، پذیرش مسعود رجوی به عنوان رهبر عقیدتی بلامنازع بود، و داستان از اینجا شروع شد.
در داخل این فرقه نمیشود کوچکترین انتقاد را کرد زیرا با سرکوب و شکنجه مواجه می شدی که نمونه های زیادی از این گونه افراد بود بخصوص رده های بالا که نقشه شوم سرکرده فرقه را خوانده بودند وبعد همانها به خاطر اظهار نظر خودشان به چه بلاهایی دچار شدند ودر بین جمع تحقیر ومورد آزار واذیت و..قرار گرفتند که همه با چشم خود دیدند وهمین زهر چشم گرفتن از بالا موجب این شد که بقیه ساکت وحق هیچ گونه اظهار نظر نداشته باشند .بله این هم دمکراسی خودساخته رجوی و مریم عضدانلو بود که می خواستند آنرا به مردم ایران هدیه بدهند .البته این یک اپسیلون از انقلاب کذایی بود که من و دوستانم در درون فرقه شاهد بودیم .
رضا اسلامی، تیرانا