غرب و حفظ آبرویش

غرب و حفظ آبرویش
ایران‎دیدبان
گفتار حاضر صرفاً پاسخی است به موج تبلیغاتی‎ای که مجاهدین برای روحیه دادن به نیروهای سردرگم خود به‎راه انداخته‎اند و کوشش جهت یادآوری برخی مسایل مربوط به وضعیت مجاهدین، به هواداران و اعضای آنها می‎باشد.
1- آنچه اکنون مجاهدین درباره‎ی آن تبلیغات به‎راه انداخته‎اند، حکمی است که اگر مورد مخالفت و یا تجدیدنظر سایر محاکم قضایی اروپا قرار نگیرد، صرفاً در حوزه‎ی قضایی اروپا باقی خواهد ماند. بر اساس تجربه هم می‎توان گفت که محاکم قضایی کشورهای اروپایی همواره مواضع خصمانه‎تری نسبت به ایران داشته‎اند و از گروه‎های مخالف ایران جانب‎داری کرده‎اند، اما هیچگاه نتوانسته‎اند دولت‎های خود را از چارچوب سیاست‎هایی که به آن پایبندند خارج سازند، بلکه همواره آنها بوده‎اند که برای صدور احکام این‎چنینی، مترصد چراغ‎سبز دولت‎مردان و سیاست‎مداران اروپایی بوده‎اند تا در موقعیت مناسب، با صدور چنین احکامی به یاری سیاست‎های آنان بیایند.
2- امریکا و اروپا بارها در موضع‎گیری‎هایشان درباره‎ی مجاهدین، آنها را گروه تروریستی و غیردموکراتیک معرفی کرده‎اند. غیردموکراتیک دانستن آنها نیز امری قدیمی‎تر از مسأله‎ی قرار دادن نام آنها در لیست گروه‎های تروریستی بوده و به‎نظر می‎رسد که با توجه به معیارهای غرب در این‎باره، فهم این‎که چرا این گروه را غیردموکراتیک می‎دانند دشوار نباشد.
3- هم امریکا و هم اروپا تأکید کرده‎اند که اگر چه با حکومت ایران مخالف هستند، اما حاضر نیستند در راستای این مخالفت از یک فرقه‎ی کاملاً غیرانسانی که احترامی برای حقوق بشر و دموکراسی قایل نیست حمایت کنند. حتی تندروترین جناح‎های کنگره‎ی امریکا که رسماً لوایحی درباره‎ی حمایت از اپوزیسون ایران به کنگره ارائه کردند، نامی از مجاهدین نبرده و اشاره به گروه‎های دموکراتیک با قید داخل کشور داشتند.
این مسأله نیز به نظر می‎رسد که جزو شؤون غرب باشد و سعی دارد که در این راستا، پرنسیب‎های خود را حفظ نماید و این البته کار را برای آنچه مجاهدین از حمایت‎های غرب انتظار دارند، بسیار دشوار می‎سازد.
4- از گوشه و کنار محافل نزدیک به شورا و مجاهدین چنین به گوش می‎رسد که بر ضرورت یک اتحاد بین مجاهدین با تمامی نیروهای مدعی مخالفت با ایران، به‎عنوان شرط اساسی حمایت غرب از مجاهدین تأکید می‎شود. امری که مجاهدین نیز آن را دریافته و می‎دانند که چنین چیزی مسلماً پیش شرط و خواسته‎ی غرب است و یقه‎درانی‎های مجاهدین درباره‎ی قدرت و توانایی خود هیچ اثری در این تصمیم ندارد. تجربه‎ی افغانستان و عراق نشان داد که امریکا در پیش‎برد سیاست‎هایش حتی ازافراد منفرد فاقد وابستگی تشکیلاتی و بدون هیچگونه کارآیی لازم، فقط به صرف این که هویت لیبرالی داشتند نگذشت و از آن بهره جست به‎خصوص برای اداره‎ی امور پس از اشغال.
5- مشکل بسیار اساسی‎تر مجاهدین، ساختار فرقه‎ای، توتالیتر و تمامیت‎خواه آنان است که از یک‎سو باعث آن می‎شود که کسی دست اتحاد به آنان ندهد و از دیگرسو موجب آن می‎شود که مجاهدین، جهت جلوگیری از هر آسیبی همچنان منقبض مانده و توانایی گشایش نداشته باشند.
با عنایت به همین چند بند، به‎نظر می‎رسد که کار برای مجاهدین بسیار مشکل‎تر از آن است که سعی در القاء آن به نیروهای خود دارند.
غرب نیز برای حفظ آبرویش هم که شده و برای این‎که مردم جهان باور کنند واقعاً آنها درد دموکراسی دارند، از این گروه حمایت نخواهد کرد.
با یادآوری این نکته که تمام مفروضات و معادلات فوق تنها در صورتی ممکن است مطرح باشد که امریکا خط یک‎جانبه‎گرایی دخالت نظامی در امور خاورمیانه را بخواهد دنبال کند، در حالی که همه می‎دانیم که چنین نیست و تازه امریکا اعلام داشته که استراتژی خود را تغییر می‎دهد و قطعنامه‎ای که علیه ایران تصویب گردید در راستای سیاست گفت‎وگوی اروپا و سرعت بخشیدن به مذاکرات بوده است. در این شرایط وضع برای مجاهدین هنوز از این هم بدتر خواهد بود.

خروج از نسخه موبایل