آیا میشود قدم گذاشتن در راه دشمن غدار وطن را مقاومت نامید؟!

فرق است بین باند رجوی و مجاهدین خلقی که واقعا از بین رفته اند

ابوالقاسم رضایی از بازماندگان برادران و خواهران مجاهدی است که درجریان نبرد با ساواک و بعنوان اعضای سازمان پایه گذاری شده توسط حنیف ویارانش وبعضا بعنوان عضو سازمان پیکار دست ازجان شسته و وفاداری خود به استقلال ایران و برقراری عدالت اجتماعی خاص خودشان را بنمایش گذاشتند.

ابوالقاسم بعنوان یکی از بازماندگان این خانواده ی بازاری متوسط ، ازهمان اوان انقلاب ، دربرابر مسعود رجوی کرنش نشان داد و طوری رشد کرد که مسئول تنظیم ملاقات های خاص مسعود دریکی از ادارات بزرگ دولتی متصرف شده درتهران بود و اسرار مگوی مسعود رجوی بحساب می آمد.

اوکه بعد از فرار اعضای باند رجوی در اردوگاه های خارج از ایران هم نقش های سرکوبگرانه ی بزرگی را قبول کرد، در سخنرانی اش در مراسم طولانی وتهوع آور ” همیاری…” که مراسم هرساله یک خیمه شب بازی بیشتر نبوده و صرفا در راستای انحراف اذهان ازمنابع مالی کثیف فرقه ی رجوی ونیز بنمایش گذاشتن قدرت پوشالی این جریان ترتیب داده میشود، چنین گفته است :

ادعای اینکه مجاهدین در داخل کشور پشتیبان و پایگاه ندارند چیزی است که رژیم چهل سال است مطرح می کند. چهل سال است مدعی است مجاهدین را از بین برده است، چهل سال است از مردادماه سال ۶۰ که آن فرمانده سپاه پاسداران مدعی بود، تا امروز، دائم مطرح می کند که ۹۰ تا ۹۵ درصد سازمان ما نابود شده است و ما از بین رفته ایم. این ادعاها به این خاطر است که یک جنگ دوطرفه در ایران وجود دارد. یکطرف مردم هستند و مقاومت ایران و یک طرف هم رژیم قرار دارد “.

وازبدی اوضاع، این ادعا صحیح میباشد.
چرا که سازمان مجاهدین با اعلام جنگ مسلحانه در30خرداد 1360 و پرتنش کردن اوضاع کشوری که تازه انقلاب کرده و درحال جنگ با دشمن خارجی مهاجم بود، نیت خود را که کسب قدرت به هر قیمت بود برملا کرد – چیزی که ممکن نبود ، بنمایش گذاشت وازطرف قاطبه ی اهالی ایران دور انداخته شد و رجوی درسراشیبی این سقوط، اینقدر دراستیصال قرار گرفت که از انجام هرنوع دشمنی با منافع ملی ایران خودداری نکرد وبجای ماندن درخط ومشی حنیف نژادها که بدست آوردن استقلال کشور به بهای اهدای جان خود بود ، به دشمن سرسخت استقلال ایران تبدیل شد و دراین وضعیت نمیتوانست بازهم خود را مجاهد بداند وراهی جز سرکوب نیروها ومطیع ومنقاد کردن آنها که در رکاب او مشغول خیانت به کشور باشند ، نیافت و بدین ترتیب بود که سازمان مجاهدین خلق ازبین رفت!

درادامه :
” چهل سال است رژیم علیه این مقاومت لجن پراکنی می کند و یکی از میدانهای لجن پراکنی اش هم این است که بگوید مجاهدین پشتیبان و پایگاه اجتماعی ندارند و …”.

کدام مقاومت عمو؟
آیا میشود قدم در راه دشمن غدار و نوچه های او گذاشتن را مقاومت نامید؟
یا منظور شما از مقاومت ، تداوم دشمنی با کشور وبرای کسب قدرت به هر طریق ممکن، ولو با جاسوسی ها و خرابکاری ها و کمک به ایران هراسی ای که خواست مهم امپریالیزم وصهیونیزم است؟

بازهم :
“من خطاب به هموطنانی که شاید سن و سالشان زیر سی یا زیر چهل سال باشد و سالهای اولی که رژیم سر کار آمده بود و برای یک مدت کوتاهی امکان فعالیت سیاسی بود را یادآوری کنم. در آن سالها بزرگترین میتینگ های سیاسی در سراسر ایران، تنها توسط مجاهدین برگزار می‌شد میتینگ هایی در شهرهای مختلف، از تبریز تا شمال و تا میتینگ امجدیه. بزرگترین اش هم تظاهرات سی خرداد باشرکت ۵۰۰ هزار نفر بود که بدون اطلاع‌رسانی علنی به حمایت از مقاومت ایران آمده بودند”.

منهم خطاب بشما میگویم که نیروهای مجاهدین را نوجوانان و جوانان کم تجربه و کم سواد تشکیل میداد .هوادار مجاهد بودن به زحمتی درحد حفظ کردن شعارهای سازمان احتیاج داشت و کسی ازآنها نمیخواست که دود چراغ خورده وتا دمدمه های صبح به مطالعه وتحقیق بپردازند .

ازاین جهت گرد آوردن آنها درپیرامون سازمان بسیار ساده بود و وعده ی کسب آسان قدرت و بدست آوردن توامان خدا وخرما، جذبه ی رهبری سازمان را دربین افرادی که وضع شان توصیف شد ، بیشتر از سایر گروه های غیر حاکم بود. مجاهدین به یمن داشتن این امتیازها ونیز تملک زیاد اموال وامکانات دولتی که این اختیار را بیش ازهمه داشتند ، دست بازتری برای تحرک بیشتر داشتند که قدر این نعمت را ندانسته ونمک گیر شدند!

شرکت کنندگان در میتینگ های مجاهدین، به افراد خودشان محدود نمیشد واغلب گروه های سیاسی دراین میتینگ ها شرکت میکردند تا این گروه بینابینی را تقویت کنند وآرای ریخته شده بنفع مسعود رجوی نیز ، دراصل آرای کل نیروهای غیر حاکم بود.

همانطور که تظاهرات 30خرداد60 فی البداهه وغیر سازمان یافته نبود و یکی ازدلایل مهم شکست اش ، تشکیلاتی بودن این شورش بود که نظر موافق دیگر گروه ها را که درانتخابات ومتینگها جلب نکرده بودید ومخصوصا رضایت مردم را همراه نداشتید، به آن شکل فاجعه بار منتهی شد!
این نیروها عمدتا ازبین اقشار بینابینی جامعه بودند که میدانیم در جامعه ی غیر صنعتی ایران آنروز پر تعداد بودند والبته مخلوط کردن اسلام وسوسیالیزم هم که دنیا را داشت وهم آخرت را، مزید برعلت بود.

دوباره :
“در همین دوران هم باید دید کدام گروهی است که می تواند ۲۴ بار همیاری بگذارد و هربار چندروز ازطرف دیگر نفس استمرار مقاومت، یعنی مقاومتی که بطور مداوم حضور و حیات داشته است اگر پایگاه اجتماعی نداشت اگر از طرف مردم تغذیه نمی شد، اگر از طرف مردم افرادش تأمین نمی شدند و هزینه هایش تأمین نمی شد، چطور امکان دوام زیر اینهمه سرکوب، فشار و لجن پراکنی را داشت “.

گذاشتن همیاری برای ایز گم کردن است وآیا شما فکر میکنید کسی به این حرف ها وقول های مجعولی که درآن مطرح میشود ، باور میکند؟
باور نمیکنند ومیدانند که رجوی میخواهد نوعی پولشوئی انجام دهد وپول های عربستان را بجای پول مردم ایران قالب کند.
مردم ایران نه ازاین پول های مفت دارند ونه اینقدر ساده اند که اگر هم داشته باشند، بشما بعنوان دشمنان استقلال خود بدهند.
وحید

خروج از نسخه موبایل