بعد از انتقال به آلبانی، وضعیت تاکتیکی و استراتژیکی فرقه رجوی بشدت مورد تغییر و تحول قرار گرفت. شرایط به نوعی نبود که بتوانند مثل زمانیکه در عراق بودند روی نیروها کنترل لازم را داشته باشند. در واقع کنترل در کشور آلبانی روی نیروها بسیار سخت شده بود. تمام حرکات فرقه از نگاه بیرونی زیر ذره بین قرار داشت. در حالیکه وقتی در عراق بودند کمیساریای عالی ملل متحد برای پناهندگان یا هر ارگان دیگری که قصد ورود به قرارگاه اشرف را داشت کار ساده ای نبود. حتی مامورین وزارت خارجه آمریکا که می آمدند براحتی وارد نمی شدند. صلیب سرخ که اساسا بایکوت شده بود.
همچنین زمانیکه از اردوگاه اشرف به کمپ لیبرتی منتقل شده بودند دسترسی ساده نبود. رجوی و ایادیش در عراق کم یا بیش توانایی ایجاد محدودیت هایی را داشتند که اجازه پیشبرد برخی فعالیت ها را از بیرون محدود و بعضا غیر ممکن می ساخت. مثل بحث نیرویی که رجوی روی برخی از اعضایش داشت. مغزشویی در اردوگاه اشرف واقع در عراق به مراتب راحت تر از اردوگاه اشرف 3 واقع در آلبانی بود .
درست به همین دلیل که کنترل در آلبانی بشدت افت کرده و نمی توانستند روی اعضاء فرقه کنترل لازم را داشته باشند تعداد قابل توجهی فرقه را ترک کردند زیرا فرصت پیش آمده را استثنایی تلقی نموده بودند. شاید درستش این باشد که نگوییم ترک کردند بلکه بگوییم فرار کردند. از بس که فشار روحی روی افراد زیاد بود .
اما رجوی به جای کنترل هر چه بیشتر در داخل تشکیلات به چاره اندیشی افتاد، یعنی ضمن اینکه خیلی تلاش کردند تا خلاء ها و شکاف های موجود در تشکیلاتشان در آلبانی را بپوشانند (که خود یک بحث جداگانه دارد)، از طرفی هم تلاش کردند تا یک تشکیلاتی در بیرون از فرقه راه بیندازند و سازمان دهی نمایند.
هدف از این تشکیلات برون سازمانی ایجاد یک شبکه مزدور سازی بود تا به واسطه تعدادی از جدا شده ها (بقول خودشان بریدگان) به اطلاعات و اخبار بیرون فرقه هر چه بیشتر دسترسی داشته باشند، از آلبانی گرفته تا اروپا و آمریکا و حتی داخل ایران. زیرا اینرا متوجه شده بودند که در عصر حاضر، قدرت نظامی حرف اول را نمیزند بلکه هر کشور یا هر سازمان یا هر گروهی که مدعی قدرتمندی است باید منابع بالای اطلاعاتی داشته باشد.
لازمه رسیدن به این مرحله ایجاد یک شبکه بود، تشکیلاتی که منظم و قابل دسترسی باشد. طبعا هزینه های خودش را هم خواهد داشت. برای تشکیلات فرقه رجوی یکی از منابعی که می توانست به اخبار و اطلاعات گسترده ای دسترسی داشته باشد کار با افرادی بود که از بدنه تشکیلات درونی سازمان رجوی جدا شده و در بیرون برای خودشان زندگی معمول به راه انداخته بودند.
از سال 1395 که اولین گروه های انتقال از عراق به آلبانی شکل میگرفت این پروژه استارت خورد و روزانه در حال ارتقاء بود . رجوی در یک عمل ضد انسانی از افرادی که خواهان جدایی از فرقه بودند تعهد میگرفت که باید در بیرون از فرقه برای آنان کار کنند تا مستمری بگیرند وگرنه از پول خبری نخواهد بود.
در حقیقت این یک تهدید بود نه پیشنهاد. کسانیکه از فرقه بیرون میرفتند بشدت نیازمند هزینه و مایحتاج روزانه برای امرار معاش شان بودند. اگر پول نداشتند در کمتر از چند روز وضعیت بسیار اسفناکی احاطه شان میکرد و شرایطی پیش می آمد که ممکن بود نشود جلویش را گرفت.
دقیقا به همین دلیل افراد در بدو خروج نیازمند شدید مالی و پولی بودند که رجوی باید بر اساس توافق با ملل متحد و دولت آلبانی به آنان می پرداخت، نه بخاطر اینکه دلسوزی نماید یا همراهی کرده باشد یا حق آنان بداند، نخیر، دقیقا بخاطر اینکه تحت فشار کمیساریای عالی ملل متحد برای پناهندگان و اتحادیه اروپا و دولت آلبانی و وزارت خارجه آمریکا قرار داشت تا به تعهدش عمل کند، زیرا قبل از خروج از عراق به این ارگان ها و کشور ها تعهد داده بود تا افرادی که نمی خواهند در فرقه رجوی بمانند را تامین مالی نموده و نگذارد که آنان گرسنگی بکشند (در حد بخور و نمیر هزینه هایشان را بپردازد که البته از دولت آمریکا و ملل متحد بابت هزینه تمامی افرادش بودجه کلان دریافت می کند).
رجوی برای اینکه بتواند با یک تیر چند هدف بزند، بعد از ورود به آلبانی ضمن تعهد گرفتن از افرادی که خواهان خروج بودند آنان را به استخدام تشکیلات بیرونی خود در آورد. آن افراد در ماه ، دو و بعضا سه بار باید به یک محلی که “دفتر” نام گذاشته بودند مراجعه کرده و اطلاعات خود را بطور مستقیم ارائه میدادند. هم شفاهی میگفتند و هم کتبی می نوشتند. بیان گزارشات از طریق تلفن مطلقا ممنوع بود. به هنگام مراجعه به دفتر هم باید گوشی ها خاموش و بعضا بازرسی بدنی هم می شدند. بستگی به شرایط داشت. افراد در مراجعه شروع به تخلیه اطلاعاتی می شدند.
حالا از شرایطی که پیش آمده و افشاگری هایی که شده و مهم تر ازهمه روشن شدن چهره واقعی فرقه رجوی، جدا شدگان کمتری حاضر می شوند تا برای رجوی مزدوری کنند و نقش جاسوس را بازی نمایند. این پروژه در حال شکست خوردن است و هر روز افراد کمتری مراجعه می کنند.
مورد آخر در رابطه با آقای خلیل انصاریان هست که حتما در جریان آن قرار گرفته اید. رجوی تلاش کرد او را وادار به نوشتن و موضعگیری علیه دوستان خودش کند و از آنان جاسوسی کرده و اطلاعات آنان را به فرقه رجوی ارائه دهد ولی موفق نشد و آقای انصاریان با یک “نه” بزرگ رجوی و ایادی او را دود کرد. آنقدر فشار به رجوی آمد که این موضوع را آنتنی کرده و اطلاعیه صادر کردند.
آقای انصاریان خود نیز یک متنی در صفحه فیس بوکش به ثبت رساند که در واقع جواب به اطلاعیه فرقه رجوی بود تا هر چه بیشتر آنان را خوار و ذلیل نماید.
در این گونه مواقع است که باید گفت “هيهات منا الذلة”
دوستانی که در آلبانی هستند لطفا تا می توانید از این فرقه منحوس فاصله ایمنی را رعایت کرده و مرز سرخ خودتان قرار دهید و ننگ آلودگی به آنرا از خود بزدائید. خودتان بهتر از من میدانید که رجوی چشم دیدن اعضای وفادار خودش را هم ندارد چه رسد به کسانیکه از فرقه جدا شده اند و حکم اعدام همه آنان را صادر کرده است.
پس رفتن به جوال این فرقه کاری است بسیار خطرناک که آخر و عاقبت ندارد. یعنی تا زمانی که به دردش بخورند از آنها بهره خواهد برد و بمحض اینکه دیگر مصرفی نداشته باشند در یک حادثه یا یک بیماری مرموز مثل اسد اسدزاده به کام مرگ کشیده خواهند شد.
والله مع الصابرین
تهران – بخشعلی علیزاده