این زن، اشرف ابریشم چی دختر مریم قجرعضدانلو و مهدی ابریشم چی است. زمانی که او سه ساله بود، مریم قجر به دستور رجوی از همسرش جدا شد و با او ازدواج کرد. دختر سه ساله اش از همان زمان جداگانه و در نزد سایر زنان فرقه بزرگ شد.
گرچه سرنوشت او شبیه به بقیه فرزندان اعضای سازمان مجاهدین است که نام پرطمطراق «میلیشیا» را برآنها نهاده بودند. اما اشرف ابریشم چی و تعداد محدودی از آنان به واسطه آنکه پدر یا مادرشان عضو شورای رهبری فرقه بودند از امکانات بهتر و خاص تری برخوردار بودند؛ تبعیضی که در سرتاسر فرقه مدعی جامعه بی طبقه توحیدی موج می زند و در این نوشته کوتاه نمی گنجد. در روزگاری که بیش از ۹۰ درصد اعضا در عراق زیر بمباران و در بیابان های خشک و سوزان بودند تعداد محدودی هم در اروپا به اسم عضو شورا و نماینده فرقه مشغول خوشگذرانی های مختلف بودند.
این عکس مربوط به یکی از جشنهایی است که توسط مژگان پارسایی و برخی از سران رده بالای فرقه برای اشرف ابریشم چی تدارک دیده اند که در پایانش عکس هایی به شوخی با چادر نماز گرفتند.
نگارنده شاهد یکی از همین جشن ها هستم که توسط بخش پرسنلی مجاهدین برای اشرف ابریشم چی در محل ستاد ۴۹ برپا کردند. ریخت و پاش ها، بودجه های خاص، سفارش غذاهای رنگین و تبعیضهای متفاوتی را متاسفانه از نزدیک بسیار دیده ام.
اغلب به دو علت چنین تصمیم هایی ازجانب مژگان پارسایی در دهه ۸۰ تا۹۰ گرفته می شد. او بعد از سقوط دولت عراق حدود یک دهه سرکرده کمپ اشرف بود. رجوی حضور علنی نداشت و او می خواست با هر دوز و کلک و حقه بازی حکومت بر کمپ اشرف را از دست ندهد. به همین خاطر با تمام قوا به زد و بند با اعضای رده یک مشغول بود. مردان و زنان ناراضی را به سخت ترین اشکال مورد فشار و تطمیع قرار می داد و یا در بهترین حالت اکثرا با فشارهای طاقت فرسا به کارهای یدی سنگین اشتغال داشتند. علت بعدی تبعیض های مضاعف نگاه متفاوت، مریم قجر و شخص رجوی به اعضا بود که در سرتاسر روابط درونی فرقه وجود داشت و سردمداران نیز مجبور به پیروی بودند. به عنوان مثال مشخصا اعضای شورای رهبری رده بالا بودجه های خاص و امکانات رفاهی نسبتا بهتری نسبت به بقیه داشتند.
علیرغم اعلام اخراج ساکنان کمپ اشرف از طرف دولت عراق، درطی لج بازی های متعدد، رجوی دستور به ساخت و سازهای سنگین با نیروی کار ازران (اعضای سازمان) داده بود که سال ها ادامه داشت. به طوری که مژگان پارسایی می گفت حجم ساخت و سازی که بعد از سقوط صدام در کمپ اشرف انجام شد در دو دهه قبل انجام نشده بود. به مانند روال جاری و همیشگی مجاهدین برای رجوی و سرکردگان ظالمش، مرگ، بیماری و مشقت های اعضا ارزشی نداشت تا اینکه ده ها نفر در دو سه درگیری با نیروهای عراقی کشته شدند و بسیاری از افراد زنده مانده هم به اعضایی علیل، از کار افتاده و ناقص العضو تبدیل شدند.
تمام اخباری که در طی این سالها از درگذشت اعضا می شنوید که هر ماه چند نفر از آنان می رند دنباله و پشت صحنه هایی دارد که شما خوانندگان از واقعیت های پشت پرده آن شاید اطلاع دقیقی نداشته باشید.
زن های نگون بختی که در سنین چهل تا پنجاه سالگی در اثر سرطان و یا بیماری صعب العلاج فوت می کنند، اغلب در معرض عمل های سنگین اجباری خارج کردن رحم و تخمدان بوده اند و یا در اعتصاب های سنگین شرکت داشتند، چون رویا درودی، مهین افضلی، بهنازمجلل، شهین قاسمی، سهیلا رضایی و مرضیه رضایی.
همچنین مردانی که در بهترین حالت به سن بالای ۶۰ نمی رسند همه از عوارض بیگاری ها و حاصل زندگی مشقت بار در زندان های مرگ مجاهدین است.
این سرنوشت تلخ اغلب اعضاست. حتی آنهایی هم که از کارهای سنگین جان بدر می بردند بر اثر شرکت در دو سه دوره اعتصاب غذاهای گسترده و طولانی ۶۰ روزه و ۸۰ روزه که به دستور فرقه بود پیر و فرتوت شدند و سلامت خود را ازدست دادند. آنها نیز یکی یکی دارند می میرند. افرادی چون نادر رفیعی، مسعود نصیری، جلیل فرقانی و….
حالا این وسط حدود ۳۰۰ دختر و پسر، فرزند اعضا را از اروپا با حیله و ترفند های مختلف به کمپ اشرف آورده بودند. به جهت نگه داشتن آنها و اینکه حداقل فضای نظامی کمپ ها را تحمل کنند و بهتر در معرض شسستوی مغزی قرار بگیرند، تسهیلات ویژه و متفاوتی نسبت به سایر اعضا داشتند؛ از جمله مهمانی های دوره ای که برایشان برپا می شد، هدایای خاص، پوشاک، مواد غذایی، شکلات و عطر، امکانات غذایی، صنفی و وسایل خاص مثل دوربین عکاسی برایشان می خریدند و رسیدگی های ویژه می شدند. مژگان پارسایی درباره آنها می گفت، نباید بِبُرند و باعث شرمساری شوند.
در این بین اما دخترمریم قجر (اشرف ابریشم چی ) دختر مهوش سپهری (منصوره میرمحمدعلی) دخترجمیله فیضی (ساراحسنی) و دختر رقیه عباسی( سمیه محمدی) و… تعدادی دیگر همچون مادرانشان ظاهرا خاص تر بودند. آنها را در رده فرمانده سایر دختران قرار می دادند که صدای بقیه را نیز درآورده بودند.
شرح تبعیض و مرام منفور فرقه منحوس رجوی نیاز به کتاب ها دارد تا سیمای پلیدشان برای همه آشکار گردد.
گزارش از: مریم سنجابی
لعنتخداوند بر این فرقهٔ ضالّه
پاسخ به ایرج گرامی:
اتفاقا مریم عضدانلو چون از این خصیصه رجوی اطلاع داشت با کمی توجه میشد متوجه شد دورادور مراقب دخترش است اما متاسفانه بنا بر شهادت زنان جدا شده رجوی با میلیشاهایی که کمی بزرگ تر از فرزند خودش و ابریشمچی بودند بخصوص انها که در جنگ کویت به خارج فرستاده نشدند را وارد حرمسرای خود کرده بود
خواهران موسی امانت هایی دست رجوی بودند انطور که خودش همیشه اذعان می کرد او با ازدواج مهدی و مینا خواست جلوی وارفتگی ابریشمچی را بگیرد و بگوید درست است که تو ناموست را به من هدیه کردی منهم در عوض ناموس امانتی خودم را به تو میدهم همچنین مینا خیابانی را در کنج خانه محصور کند و هرگونه حرکتی از او را سلب کند و بقول خودش تا الان او را انتنی نکرده
عطف به مقالهء خوشگذرانیهای فرزند مشترک مهدی ابریشمچی و مریم رجوی.
افشاگریهای زنان جدا شده از فرقه، ثابت کرده رجوی بی شرف به هیچ سنت و عرف و دین و مذهبی پای بند نبوده و نیست. بنابراین هیچ بعید نیست اشرف ابریشمچی هم یکی از قربانیان حرمسرای اون مرتیکه باشه. از طرفی وقتی مهدی ابریشمچی بی غیرت زنش رو دو دستی تقدیم رجوی بی شرف کرده، برای اثبات وفاداری به رهبر عقیدتی دخترش رو هم به او هدیه میکنه. در عوض رجوی هم یکی از دخترکان اسیر فرقه رو در اختیار ابریشمچی میذاره.(تکرار قضیهء مینا خیابانی).
کسی چه میدونه شاید مهدی ابریشمچی نامرد بازم ناموسشو با رجوی پلشت تاخت زده باشه.