جمعه شب 24/11/99 ساعت 20:30 بوقت ایران خلیل انصاریان از اعضای جداشده فرقه مجاهدین خلق در جریان یک مصاحبه با تلویزیون اینترنتی مردم، پرده دیگری از خیانت و فریب و نیرنگ و دروغ سردمداران این فرقه در حق اعضا و مردم ایران کنار زده و عملکرد سیاه و شیوه های تبهکارانه رجوی ها را در چشم تمامی مخاطبین در سراسر جهان پدیدار ساخت.
او در حقیقت طنین صدای در گلو خفه شده کسانی شد که طی سالیان ارتباط آنها از دنیای آزاد و خانواده هایشان قطع و بدلیل القاء پیچیده ترین شیوه های مغزشویی و در کنترل گرفتن توان تصمیم گیری آنها توسط مسئولین فرقه عملا راهی برای خروج پیدا نکرده اند.
خلیل انصاریان که در سال 59 بعد از تجاوز رژیم صدام به ایران همانند هزاران جوان غیرتمند جان برکف و سلاح بدست به جبهه رفت تا از ناموس مردم وخاک میهن دفاع کند اما درنهایت در شهر خون و حماسه خرمشهر به اسارت نیروهای متجاوز رژیم حاکم برعراق در آمد.
در دوران اسارت در اردوگاههای رمادی و موصل عراق به شهادت تمامی اسیرانی که در این اردوگاهها بهمراه خلیل بودند وی بیشترین کمک را در حل مشکلات اسیران و بهبود وضعیت آنها می کرد و بدلیل تسلطش به زبان عربی مانع از فشارهای روحی و روانی و اعمال خشونت عوامل اردوگاهها بر اسیران میشد و بخاطر تخصصی که امور خدمات پزشکی داشت به بیماران بیشترین رسیدگی ها و خدمات پزشکی را ارائه می داد.
او 9 سال از بهترین روزهای جوانی اش را در اسارت رژیم صدام گذراند تا اینکه بعد از آتش بس در جنگ ایران وعراق در سال 67 ، مهدی ابریشم چی بهمراه تعداد دیگری از مسئولین فرقه مجاهدین بدنبال معامله صدام حسین رئیس جمهور معدوم عراق با مسعود رجوی به اردوگاههای اسیران آمدند.
خلیل انصاریان در مصاحبه با تلویزیون اینترنتی مردم ادامه ماجرا را چنین توضیح می دهد:
“مهدی ابریشم چی به اردوگاه ما آمد و به ما گفت شما می توانید به نزد ما بیایید. اگر دوست داشتید ما شما را به ایران و یا کشور خارجی می فرستیم. من هم که از شرایط اردوگاههای عراق و خشونت های ماموران اردوگاهها کلافه شده بودم این پیشنهاد را بهترین فرصت برای رهایی از این وضعیت اسفبار و بازگشت به آغوش خانواده می دانستم و بدین ترتیب پیشنهاد او را پذیرفته و به قرارگاه اشرف رفتم. بعدها فهمیدم که از چاله صدام به چاه رجوی افتادم.
در حدود 30 سال هم در اسارت مجاهدین بودم. در تمامی این سالها حتی به من اجازه یک تماس و یا ارسال نامه داده نشد. درحالیکه این حق من بود که بعد از 9 سال اسارت در اردوگاههای صدام خانواده ام را از سلامتی خود مطمئن سازم.
در مناسبات مجاهدین اسارت را به معنای واقعی کلمه احساس کردم. زندگی در یک حصار و پادگانی که دور تا دور آن با سیم های چند لایه خاردار وپست های نگهبانی وبرج های بلند نگهبانی عراقی و مجاهدین محصور شده بود. اسیر در زنجیر دروغ و فریب و بدون برخورداری از حق آزادی بیان و تصمیم گیری برای اینده.
30 سال برمن چنین گذشت!
تلاش می کردم با رسیدگی های پزشکی به دیگر دوستانم زجر وعذاب اسارت را کمتر کنم. من در طی این سالیان شاهد برخوردها و اتفاقاتی در مناسبات این فرقه بودم که تصورش برای کمتر کسی قابل باور است. فرد در تشکیلات رجوی از تمامی ارزش های انسانی به تمام معنا تهی میشود وهیچ اراده ای برای تصمیم گیری و انتخاب ندارد. همچون یک رباط صبح تا شب طول وعرض مناسبات را طی میکند.”
در آلبانی بالاخره خلیل تصمیم به جدایی می گیرد. ولی بدلیل نیاز به مستمری ماهیانه اعلام جدایی علنی نمی کند تا اینکه سران فرقه از او چیزی می خواهند که با اصول و پرنسیب های اخلاقی او سنخیتی نداشت. جاسوسی از دیگر دوستان جدا شده درمقابل ادامه دریافت مستمری .
خلیل قاطعانه دست رد به سینه عوامل فرقه می زند. درنهایت مسئولین مجاهدین در سایت خودشان ضمن فحاشی و زدن برچسب های تکراری و نخ نماشده نظیر مزدوری برای رژیم و اسیر جنگی سابق و عدم پذیرش همکاری با فرقه قطع ارتباط با اورا اعلام می کنند و بدین ترتیب خلیل سرفرازانه از این آزمون خارج میشود.
جالب اینجاست در حالیکه بیش از 30 سال از حضور خلیل در مناسبات فرقه مجاهدین می گذرد سران فرقه از این عضو باسابقه که دارای مسئولیت در مدارهای مختلف بود بعنوان اسیر جنگی سابق نام بردند و این نشان می دهد که جریانی که در جبهه مشترک با دشمن متجاوز به خاک میهن قرار گرفته بودند و عملا نقش مزدوری وستون پنجمی صدام در جنگ با ایران را بازی می کردند تا چه اندازه از اسیران جنگ که درراه شرف وناموس به جنگ با دشمن شتافته و اسیرشده بودند تنفر داشتند.
صحبت های خلیل انصاریان با تلویزیون مردم درحقیقت فقط بیان درد و رنج های سالیان اسارت خودش در فرقه رجوی نبود بلکه طنین وانعکاس صدای در گلو خفه شده صدها عضو اسیری بود که همچنان دراسارت بسر می برند و خلیل به گویا ترین شکل صدای آنها را بگوش همگان رساند.
اکرامی