مجاهدین خلق با این که در ابتدا و آغاز مبارزه مسلحانه بخشی از مشروعیت و موقعیت خود را از دادگاه های نظامی زمان شاه به دست آوردند ولی حال خود به شدت از دادگاه می ترسند چون که دادگاه همه مشروعیت و موقعیت و موجودی آن ها را با خطر مواجه خواهد کرد. آنان در ابتدا دادگاه بنیانگذاران خود را که در اوایل دهه 50 خورشیدی در ایران به وقوع پیوست وسیله تبلیغات و مظلوم نمایی قرار دادند و از این حربه به تبلیغات و جذب نیرو پرداختند.
در ابتدای انقلاب اسلامی بخش وسیعی از تبلیغات مجاهدین خلق را دفاعیات بنیانگذاران مجاهدین در دادگاه های نظامی زمان شاه شامل می شد که آنان در مقابل دادگاه از خود و آرمان مسلحانه دفاع می کردند. اما این ها در دوران شاه و بخشی از حربه تبلیغاتی برای مشروعیت و مظلومیت و جذب نیرو، بود.
چون وقتی زمان گذشت و مجاهدین وارد عرصه واقعی مبارزه شدند داستان برعکس شد و زمانی که خود در معرض انواع نقض حقوق بشر و سایر اتهامات قضایی قرار می گرفتند، به جای دفاع از خود شروع به جرزنی و شانتاژ می کردند که این امر آدم را به یاد فیلم های طنز „شب های برره“ می اندازد که چطور در بازی شطرنج وقتی یکی با دست مهره را جابجا می کرد دیگری در مقابلش از لنگه کفش استفاده می کرد.
مجاهدین خلق وقتی نوبت به خودشان می رسید، زیر بار هیچ دادگاهی در هر نقطه از جغرافیای جهان نرفتند و خود و رهبران و عملکردشان را مقدس شمردند. آنان که پس از سرنگونی صدام حسین مورد انواع و اقسام اتهامات قتل و شکنجه و سرکوب و زندان و کشتار و پولشویی و غیره در عراق و فرانسه، قرار گرفتند با به راه انداختن تبلیغات و شانتاژ هر آن چه داد و دادگاه را به سخره می گرفتند که مورد مشخص آن پس از دستگیری سران مجاهدین و مریم قجر در کشور فرانسه، بود که سران مجاهدین در معرض انواع اتهام قاچاق انسان و جعل اسناد و پولشویی و سرکوب و مسایل غیر قانونی دیگر به جای سر سپردن به اصول و روح قانون و قضاء و مانند بنیانگذاران سازمان در دادگاه های نظامی شاه و به جای دفاع از عملکردهای شان در عراق و ایران و اروپا، شروع به تبلیغات و شانتاژ و آدم سوزی های قرون وسطایی کردند تا عدل و داد و دموکراسی و آزادی را منکوب و مرعوب کرده و جرزنی و شانتاژ و بی عدالتی و قانون جنگل را به پیروزی برسانند.
آنان که با چنین پیشینه ی دوگانه ای از عدالت و قانون، شعار می دادند که در این دنیا کسی نیست پشت ما را بخاراند ولی یک باره در سال 2018 میلادی و در ارتباط با ماجرای ویلپنت پاریس و دستگیری چهار تن سنگ تمام گذاشتند و دوباره به دادگاه و حامیان پشت پرده دادگاه، چسبیدند و شروع به تبلیغات گوشخراش کردند و در ارتباط با رای دادگاه آنتورپ صدها مقاله راست و دروغ از جانب میرزابنویسان و از سر گشاد سرنا برای روحیه دادن به نیروهای روحیه باخته و با محتوای امروز آنتورپ فردا تهران، به راه انداختند. حادثه ای که رخ نداد و با حضور و شرکت اعضای مجاهدین در این عملیات مشکوک نمی توانست رخ دهد اما عواقب و نتیجه دادگاه در راستای سیاه نمایی و محکومیت دیگران و مشروعیت خود و تفرقه و جرقه و جنگ، استقاده شد تا جایی که برای نیروهای زهواردررفته چنین القاء می شد که دادگاه آنتورپ سرآغاز فتح تهران خواهد بود.
با این وصف که مجاهدین خلق این چنین برای دادگاه آنتورپ بلژیک سنگ تمام گذاشته و همه هست و نیست و بود و نبود خود را در این میدان مورد محک و آزمایش قرار دادند، دوباره که نوبت به خودشان فرا رسید جرزنی و شانتاژ و مبارزه مسلحانه را شروع کردند.
طبیعی است که بسیاری از قربانیان مجاهدین که تا کنون زنده مانده و در اقصی نقاط جهان زندگی می کنند توان مالی و سیاسی لازم برای شکایت علیه سران مجاهدین را ندارند ولی در این رابطه تعدادی که خود را به موطن خود ایران، رسانده اند با استفاده از ابزارهای موجود و مشروع تعداد 42 تن از قربانیان شکایت خود را به دادگاه ارجاع داده و متقاضی حقوق از دست رفته خود و خانواده شان، شدند. با برملاشدن مفاد و موضوع دادگاه، متقابلاً مجاهدین خلق مجدداً و بدون فوت وقت دست به کار شده تا کارزاری از نوع سرکوب و شانتاژ مانند دادگاه فرانسه در سال 2003 به راه بیاندازند.
آنان این بار نیز با خرمرد رندی تمام و جهت روحیه دادن به نیروهای روحیه باخته شخص اول مجاهدین خلق مسعود رجوی، را به میدان آوردند تا در باب دادگاهی که در تهران در حال وقوع است و می تواند حکمش در اروپا اجرایی شود، اظهار فضل نماید و به پرت و پلا گویی بپردازد.
مسعود رجوی که این بار با نطق و صدای راست و دروغش، به میدان آمد در یک اظهار نظر متناقض، ابتدا سران جمهوری اسلامی را مخاطب قرار می دهد و آنان را به حضور در دادگاه دعوت می کند در حالی که خود در هیچ میدانی حضور نداشته و نخواهد داشت. اصلاً معلوم نیست، دادگاهی که شاکیانش 42 تن از قربانیان مجاهدین خلق و عاملان آن سران مجاهدین به ویژه مسعود رجوی و مریم قجر، هستند چرا به جای این ها سران جمهوری اسلامی باید پاسخگوی جنایت باشند و در دادگاه حاضر شوند. با این حال، در ابتدا مسعود رجوی از برگزاری دادگاه استقبال می کند اما پس از چند جمله و سطر که ادامه می دهد نمی تواند غیظ و غضب و روح سرشار از نفرت و کینه و انتقامجویی خود را کتمان کند و در انتهای پیامش، خط و نشان می کشد و قربانیان خود را تهدید به مرگ می کند و اعلام می کند که اسامی قربانیان می بایست در اختیار کانون های شورشی کذایی قرار گیرد تا به جرم شکایت از سران مجاهدین مورد مجازات قرار گیرند. مسعود رجوی همچنین در انتهای خطبه اش پیامی قاطع و انقلابی برای مخالفین خود صادر می کند „اسلحه خلق ما به سینه خائنان همیشه غرنده باد“.
او این چنین غضب آلود و نفرت انگیز، پیامش را به پایان می برد و ماهیتش را در مقابل عدل و داد و دموکراسی و آزادی، به نمایش می گذارد.