منزلت هنرمند در دستگاه ارزشی سازمان مجاهدین

ظاهرا پاسخ کوتاه خانم الهه به مقاله شهره فرهودی (مقاله "و بدین سان است که کسی میمیرد و کسی می ماند" سایت کانون هنرمندان در تبعید وابسته به مجاهدین، درباره خروج خانم فریبا هشترودی) ایشان را سخت عصبانی و برآشفته کرده است. در این مقاله خانم فرهودی در یک فقره تصفیه حساب انقلابی با خانم فریبا هشترودی بی مناسبت و بی بهانه پای خانم الهه عضو جداشده شورای ملی مقاومت را پیش می کشد و به این بهانه خانم الهه را بی سواد و فاقد درک انقلابی معرفی می کند و اظهار تاسف می کند از این که از الهه توقعی نبوده اما از خانم هشترودی چرا و به همین دلیل هم تا توانسته ایشان را نوازش کرده است. متعاقب این مقاله خانم الهه در واکنش به اهانت فرهودی، کوتاه و مختصر فقط یکی دو سوال برای خانم فرهودی مطرح و در نهایت می نویسد تکلیف شورای ملی مقاومتی که عضوش ای میزان بی سواد و کاسبکار باشد روشن است و به اشاره تعداد انگشت شمار هنرمندان عضو شورا را مورد خطاب و هشدار می دهد که چنین سرنوشتی بعضا در انتظار شما هم هست. خانم فرهودی ظاهرا تاب این حداقل پاسخ منطقی و مستدل را نمی آورند و در مقاله مفصلی ضمن تکرار اتهامات قبلیف ایشان را به مجموعه القاب تکمیلی دیگری از قبیل، بد سابقه، بی سواد، بی عقل، کاسبکار، خائن، خرفت، مزدور، جنون زده، پولکی، پیرسال، کریه، فریب خورده، ترسو، بریده، نادم، گمنام، فراموش شده، معرکه گیر، آلزایمری، دیوانه، و…!! مفتخر می کند.

صرفنظر از این همه نوازشگری و ملاطفت نسبت به یک هنرمند هشتاد و اندی ساله، خانم فرهودی ادعا می کند، الهه سواد نوشتن این نامه را نداشته و در ازاء دریافت پول مطلب دیکته شده جمهوری اسلامی را فقط امضاء کرده است. به عنوان یک آدم کنار گود و بی طرف ادعای خانم فرهودی را می پذیرم. اما از ایشان می پرسم، آیا فرض پذیرش این ادعا چیزی از ارزش حرفهای مطرح شده در نامه کم می کند؟ به گمان من بهتر بود خانم فرهودی بجای پاک کردن صورت مسئله جواب منطقی و مستدلی به محتوای نامه می دادند. به اینکه اگر واقعا خانم الهه این اندازه بی سواد و فاقد درک و فهم سیاسی و انقلابی است، شورای به این عظمت اساسا چه نیازی به این آدم دارد چه برسد به اینکه او را به عضویت شورای ملی مقاومت بپذیرد و مدت زمانی هم نان و نام اعتبار او را بخورد. برای آدم مورد نظر خانم فرهودی که این همه کلاس و جنجال تبلیغاتی راه نمی اندازند. وانگهی خانم الهه اگر وزن و اعتباری داشته باشد نه به حیث وابستگی به شورای ملی مقاومت که وزن شان قائم به هنر و صدایشان است. من هم این ادعا را قبول می کنم که امثال خانم الهه نه سیاسی هستند و نه به زعم شما انقلابی، آن هم مدل شورایی و مجاهدش. اما این ادعا مربوط به این یکی دو سال گذشته نیست. ایشان حتی زمان عضویتشان در شورا نیز از این جنس آدم نبودند. کمااینکه در حال حاضر هم امثال خانم الهه در عضویت شورا هستند و خود بهتر از هر کس می دانند با چه نیت و انگیزه ایی.

اگر مبنای حرف خانم فرهودی این است که خانم الهه با انگیزه های اقتصادی به شورا پیوسته است، آیا این ادعا را نمی توان به این معنی تعبیر کرد که اعضای این شورا هر کدام به تناسب با انگیزه هایی مشابه خانم الهه عضویت شورا را پذیرفته اند. خانم فرهودی بار دیگر سرنا را از دهان گشادش می دمند. ایشان به خانم الهه یادآوری می کنند که اگر وزن و اعتباری به دست آورده اند از صدقه سر عضویت ایشان در شورای ملی مقاومت بوده والا کسی نه ایشان را می شناخته و نه اعتباری برایشان قائل بوده است. خانم فرهودی اگر در ادعایشان صادق باشند که الهه را از طریق صدا و آوازهای او در برنامه گلها می شناسند و از هنر ایشان لذت برده اند، باید این حقیقت را هم اذعان کنند که بر خلاف ادعای ایشان وزن و اعتبار خانم الهه در نزد مردم هیچ ارتباطی با عضویت ایشان در شورا و استعفای او ندارد. در واقع این شورا ملی مقاومت است که در خارج از کشور و برای بازی با ورق هنرمندان، نیازمند حمایت امثال خانم الهه است، و اگر قرار باشد در این میان کسی به بی اعتباری یا اعتبار کس دیگری وزن و اعتبارکسب کند و یا آن را از دست بدهد، در واقع این خانم الهه است که بواسطه پیوستن مقطعی اش به شورا ملی مقاومت همه محبوبیت و شهرت، (بر خلاف شما هنرش نفی نمی کنم) به تاراج شورای ملی مقاومت گذاشته است. کمااینکه در این راستا هنرمندانی از جمله عارف و مرتضی و مرحوم ویگن و… بخش اعظم اعتبار و محبوبیتشان را برای همین غفلت اندک زمان نزدیکی به شورا از دست دادند و بعد ناگزیر شدند در میان همین لوس آنجلسی ها که به زعم شما طیف وسیعی از اپوزیسیون و تبعیدیان ایرانی را تشکیل می دهند، بارها و باره اعلام کنند که از کرده خود پشیمان هستند و از آنها طلب عفو بخشش بکنند و آشکار بگویند که صفای شورای ملی مقاومت را به لقایش بخشیدیم.

باز خانم فرهودی به جای پاسخ به محتوای نامه الهه، اظهارات او را ناشی از پیری و زمختی و ابتلا به آلزایمر و جنون می داند. اما ظاهرا مشکل این است که خانم الهه واقعا مبتلا به این معضلات روحی، جسمی و روانی نشده اند که قادرند با نیم صفه نامه دست و پا شکسته، اینگونه خواب و خیال یک آدم نورمال و اکتیو را به آشفتگی و سراسیمگی و عصبانیت کور تبدیل کنند.

به این دلیل که خانم فرهودی در مقاله دومشان خطاب به خانم الهه رهنمود می دهند که می توانستید مثل خیلی از کسانی که در تبعید زندگی روزمره خودشان را می کنند و کاری هم به کار شورای مدعی مقاومت و سازمان مجاهدین ندارند شما هم سرتان به کار خودتان باشد و زندگی تان را بکنید. پس می بینیم که مشکل خانم فرهودی در همین دو سه کلمه حرف حساب از جانب کسی است که تازه به زعم ایشان بی سواد و فاقد فهم سیاسی و اجتماعی و زمخت و فراموشکار و جنون زده و… است. خانم فرهودی در واکنش ناگزیرش به حرفهای خانم الهه حاضر است پای همه چیز و همه کس را به میان بکشد اما با یک کلمه و جمله انسانی در بدرقه خانم الهه از شورای ملی مقاومت! سروته قضیه را هم نیاورد. و جالب تر اینکه وکیل و وصی دوستداران صدای خانم الهه هم بشود و ادعا کند همین اعتبار نداشته را هم نزد مردم از دست داده است. گو اینکه در ادعای علاقه ایشان هم به صدای الهه و هم به ذات و ماهیت موسیقی غیر ایدئولوژیک و ابزاری جای هزار اما و اگر و تردید ایدئولوژیک است.

از این رو که اساسا ایشان و سایر فدائیان ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق از اساس و بنیان، تره هم برای خانم الهه و صدای او و امثال او در بالاترین حد و مرتبه خرد نمی کنند، که آنها را طفیلی های بورژوازی و امپریالیسم تعبیر می کنند. اینکه امثال مجاهدین و خانم فرهودی از کی اینگونه شیفته آواز و ترانه و صدای تار و تنبک و کمانچه و بلبل و دشت و…شده اند حداقل برای حقیری که با تاریخچه این سازمان و آموزه های ایدئولوژیک آنها بیش از سه دهه پیچ و تاب خورده ام، تردید نمی گذارد که همه این پزها و عواطف نوستالوژیک در واقع برای سوء استفاده از نام و اعتبار کسانی است که در ماهیت امر، وزن و اعتباری به مراتب بیشتر از دم و دستگاه شورای ادعایی ملی! و مقاومت! دارند.

والا چه کسی باور می کند در مناسباتی که حس و بو و حضور با چارقد زنان هم جای هزار اتهام و بازجویی و شک و عریضه نویسی بجا می گذارد، امثال خانم مرجان با آن پیشینه و سابقه هنری!!! در سینمای موسوم به فیلمفارسی و این ژست عطف به ماسبق، جای جولان و هنرنمایی پیدا کنند. وانگهی گیریم که خانم الهه به جرم جداشدن از این به اصطلاح شورای ملی مقاومت مستحق این همه اتهام و برچسب و هتک حرمت است، به چه جرمی علیه خانم شهره آغداشلو فراخوان ترور شخصیت و بسیج صنفی دادید. این بنده خدا که علیه شما موضعی نداشت. نه خیر شما را گفته بود نه شر شما را و حتی ممکن است از موجودیت اپوزیسیونی با عنوان طویل و عریض شورای ملی مقاومت!! خبر هم نداشته باشد. فقط دلش برای این خاک و کوچه ها و خیابانها و دشت و کوه و احیانا بستگانش تنگ شده و حاضر شده بود تاوان رسیدن به همه این آرزوهای سه، چهار دهه را با گذاشتن یک روسری روی موهایش بپردازد. نه حرفی از جمهوری اسلامی و مشروعیت آن زده بود و نه خدای ناکرده گفته بود بالای چشمهای مبارک اپوزیسیون انقلابی و دمکراتیک دو ابروی کمانی و هلالی است.

خانم فرهودی سقف حرمت و منزلت و شان آدمها را در آلترناتیو دمکراتیک و انقلابی تان می بینید. از چنین سقف و دستگاه ارزشی، هواداران و فدائیانی بهتر از شما حاصل نمی شود. خانم فرهودی، شما با این شیوه نه تنها چیزی از وزن و اعتبار آدمها نمی کاهید که به اعتبار جسارت جدا شدن از آلترناتیو دمکراتیک و انقلابی!! و مریدانی همچون شما، به ارزشهای فردی و اجتماعی از دست رفته بسیاری، باز به غفلت تعامل و هم نشینی با خودتان می افزاید. موضع امروز مجاهدین و وابسته تمام و کمال شورای اش در قبال الهه ها می تواند درس عبرتی باشد برای امثال خانم مرضیه که کماکان اصرار دارند خود را حقیر مریم و مسعود کنند. حیف است آن صدایی که روزی به وسعت همه دلها، زیباترین عاشقانه ها را زمزمه می کرد، امروز خود را وقف مدح و ثنای کسانی کند که هیچ حرمت و ارزشی برای ذات و ماهیت هنر او قائل نیستند. مرضیه نباید فریب القاب مجاهدین را بخورد. این ها تعارفات و تشریفات عاریه ای است که تاریخ مصرف دارد و تنها ضمانتش وفاداری بی چون و چرا و ابهام و سوال به مجاهدین است. این ها، همه این القاب را یک شبه پس می گیرند و از اوج به حضیض ذلت و خواری با هزار اتهام و تهمت و برچسب ناروا می اندازند. اگر مجاهدین را قرار بر وفای به عهدی بود، این همه سبوی شکسته نمی دیدی.

بهار ایرانی، بیست و هشتم ژانویه 2007

خروج از نسخه موبایل