اخیرا سازمان، سلسله مقالاتی را در مورد ایرج مصداقی شروع کرده است و بشدت تلاش می کند که او را یک خائن به جنبش مجاهدین نشان بدهد که در زندان رژیم، دست به خیانت گسترده ای زده و افراد بسیاری را لو داده که منجر به اعدام یا شکنجه ی آنان شده است!
این تلاش سازمان دراین حد و اندازه ، که بر روی یک فرد ، متمرکز شده است، مشکوک است و می تواند نشانگر یک آدرس غلط و به حاشیه بردن خیلی از مسائل کلیدی باشد!
اگر فرض کنیم که آقای ایرج مصداقی ، همان شخصیتی را دارد که رجوی ها تلاش به نشان دادن آن دارند، باز هم نیاز به چنین واکاوی های گسترده ای نیست! این تلاش های مشکوک دو خاستگاه می تواند داشته باشد :
نخست اینکه او را علنا و بصورت گسترده نقره داغ می کنند ، تا حساب دست بقیه بیاید وهمه ی کسانی که در صحنه ی رویاروئی با مجاهدین به میدان آمدند را فراری دهند.
یا اینکه با این گرد و خاک ها، روی خیانت های یک خائن بزرگ در زندان ساواک خاک بپاشند و آنرا به باد فراموشی بسپارند.
شخصا از وضعیت قبلی و فعلی آقای ایرج مصداقی که سوژه ی اصلی کمیسیون قضائی شورای کذائی رجوی قرار گرفته است، خبر ندارم، اما از آنجائی که 6 ماه در زندان های انفرادی سازمان ، شبانه روز سرو کارم با این قضائیه ی جلادان رجوی بوده است ، به یقین می توانم بگویم که خزعبلات ادعا شده توسط این کمیسیون قضائی شیطانی، کذب بوده و یک بزرگنمائی به قصد به انحراف کشاندن اذهان است.
از نظر نگارنده، هر شخصی که قدما یا قلما، در مسیر افشای جنایات شخص مسعود رجوی ، قدمی بردارد ، یا مطلبی بنویسد، یک انسان با وجدان، شجاع، سیاسی، متعهد و مومن است که علیه یک سیستم بسیار فاسد و کثیف به نام سازمان مجاهدین خلق و یک رهبر خائن، با پرداخت بهای سنگین به میدانی آمده است که هر کسی را توان پرداخت چنین بهائی نیست.
از قبل سلسله مقالاتی در کوبیدن شخصی که چیزی برای از دست دادن ندارد، محکوم و باطل است و آب در هاون کوبیدن است که فقط در فرقه ی رجوی مصرف داخلی دارد و هرگز هیچ کسی در دنیای آزاد که دسترسی آزادانه به اخبار دارند و مجاهدین را می شناسند، پشیزی ارزش ندارد!
اگر در تاریخچه ی سراسر ننگین سازمان مجاهدین نظری بیافکنیم، یک خائن اصلی وجود دارد که باعث دستگیری و اعدام بنیانگذاران این سازمان و سپس به انحراف کشاندن آن سازمان شده است و آن خائن کسی نیست جز مسعود رجوی !
چه کسی مسعود رجوی را رهبر این سازمان نامیده است؟
این رهبر خود منتسب خائن ، چه خیانتی را در زندان می توانست انجام بدهد ، که نکرده است ؟
از کروکی کشیدن تا سوار شدن و رفتن به محل هایی که منجر به دستگیری بهترین دوستانش شده است تا خیانت به همسر و فرزند خود!
امروز دیگر اظهرمن الشمس است که مسعود رجوی عامل اصلی اعدام بنیانگذاران سازمان وهمچنین جا گذاشتن اصلی ترین مهره ایدئولوژیک سازمان یعنی موسی خیابانی و همسر و فرزندش در ایران بوده است که منجر به مرگ همسر و اصلی ترین مهره ی سازمانی شد ! تا یکه تاز صحنه ی سازمان مجاهدین شود و رهبری آنرا شش دانگ مال خود کند!
اسناد خیانت مسعود رجوی و همکاری های گسترده اش با ساواک، اسنادی نیست که بتوان آنان را کتمان کرد.
وصف شجاعت های مسعود رجوی در زندان شاه را نیز بسیار شنیدیم که به یک نمونه از زبان عباس داوری (عضو ارشد کنونی سازمان مجاهدین ) بسنده می کنم :
” عباس داوری” ، در سال 1360 در فرانسه ، زمانی که عضویت دفتر سیاسی سازمان را یدک می کشید ، داستان مسعود رجوی در زندان را که هم بندش بود ، به یکی از دوستان شورائی ! سازمان این طور روایت می کند :
این مردک ( مسعود رجوی ) ، که امروز این طور هارت و پورت می کند ، بس که موذی بود در زندان حتی یک چوب هم نخورد ! آن قدر مرتاض بازی در می آورد و غذا نمی خورد و رنگ و رویش زرد بود ، هر وقت که ساواک سراغش می آمد غش می کرد و از حال می رفت و هر جا که سمبه را پر زور می دید ، پیشاپیش کروکی خانه حنیف نژاد و دیگران را بر روی کاغذ می کشید و آن را دست ساواک می داد تا آنان از سر تقصیراتش بگذرند !!!
اکنون به پیشینه ی این رهبر فرزانه (مسعود رجوی خائن ) نگاهی بیافکنیم تا ببینیم چه چیزهائی در چنته داشته است که اکنون به آنها می نازد و به دیگران (از جمله ایرج مصداقی ) ابلهانه می تازد:
دستگیری و اعدام رهبران اولیه مجاهدین خلق درسال 1350 و به دنبال آن مارکسیست شدن برخی از اعضای شاخص باقیمانده سازمان باعث خلأ در کادر رهبری شد و بسترهای لازم را برای عرض اندام فردی به نام مسعود رجوی فراهم کرد. کسی که بعدها با اتخاذ تصمیمهای اشتباه در غلتیدن هر چه بیشتر سازمان مجاهدین خلق در تباهی نقش مؤثری داشت. هرچند تاریخنگاران درون سازمان در دهههای اخیر سعی کردهاند از رجوی شخصیتی مبارز و مقاوم در دوران پهلوی بسازند، محک این ادعاها براساس خاطرات افرادی که در آن موقع با او آشنایی داشتند، بیشتر و بهتر مشخص می گردد.
بهمن بازرگانی از سؤالات مسئلهدار رجوی خبر داده و گفته است: «رجوی در اوایل سال 1346 که من مسئولش بودم، میپرسید امام زمان چگونه با علم جور درمیآید؟ چرا پیغمبر در بیشتر جنگها بیمار بود و در میدان نبرد نبود؟ من هم بهش گفتم: اصلا برام جواب اینها مهم نیست. اگر برایت مهم است، تو را تحویل مسئول قبلی بدهم؟ رجوی گفت: نه این کار را نکنید؛ برای من هم مهم نیست».
نگاه منفی به رجوی منحصر به مسئولان او نبود، بلکه در آن زمان رهبران اولیه مجاهدین خلق نیز با مشاهده رفتارهایش به او ایراداتی وارد میکردند؛ به عنوان مثال حنیفنژاد گفته است: «رشد مسعود بادکنکی است. در اثر زیادی مطالعه غرور پیدا کرده است». اصغر بدیعزادگان هم به رجوی انتقاد داشت و میگفت که غرور مسعود به او ضربه خواهد زد.
ایرج قهرمانلو که در مقعطی رجوی مسئول او بوده دربارهاش گفته است: «رجوی مفهوم انتقاد را درک نمیکند. فکر میکرد به او توهین شده و یا او نفی میشود اگر انتقاد را بپذیرد»، سپس میگوید: «رجوی همچون کودک شروری بود که نه تنها اسباببازیهایش بلکه شیشههای در و پنجره را هم میشکند. مسعود وارد یک پروسه هرج و مرج شده بود که دیگر توانایی دیدن دنیای پیرامونش را نداشت؛ ازاینرو او هرگز نمیتوانست هیچ انتقادی را بپذیرد».
محمد محمدی، از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق که مدتی با رجوی در زندان بوده، درباره او میگوید: «معتقد بودم رجوی ضعف تئوریک دارد. درباره اینکه خدا در تئوری سازمان نقشی ندارد، او جواب مشخصی نداشت. در مقابل میگفت: ما یک ملت را نجات دادیم. چیزی که تو میگویی در برابر آن ارزشی ندارد. اگر اشکال هست، باشد؛ موردی ندارد».
علاوه بر این ضعف نشان دادن در زمان زندان و لو دادن بسیاری از مبارزان یکی دیگر از مواردی است که در خصوص رجوی در دوران پهلوی روایت شده است. عزتشاهی دراینباره میگوید: «رجوی وقتی در شهریور 1350 دستگیر شد تا سال 1353 اصلا شکنجه نشد و صحنهآراییها و دفاعیات وی در دادگاه به گونهای بود که همه فکر کنند او یک قهرمان است. احکامی که در حق مسعود صادر شد خیلی تأملبرانگیز بود. برای او ابتدا اعدام بریدند، ولی در تجدید نظر این حکم به حبس ابد تنزل یافت و رجوی با حکم ابد روانه زندان شد».
پرویز ثابتی، مدیر امنیت داخلی ساواک، هم همکاری رجوی با آنها را تأیید کرده و میگوید: در بازجویی همکاری میکرد. خبر یک درجه تخفیف او را که دادیم به روزنامهها نوشتیم که رجوی در جریان بازجویی همکاری کرده و شامل یک درجه تخفیف میشود. او معترض شد که من چه همکاری داشتهام؟ این در حالی بود که مسعود در بازجویی خیلی آدم معرفی کرده بود».
پرویز معتمد، مأمور عملیاتی ساواک، نیز از همکاری رجوی با این سازمان خبر داده و میگوید: «مسعود رجوی را با ماشین گشت میبردم توی خیابان که آدرس نشان بدهد. خانه محمد حنیفنژاد، رهبر مجاهدین، به اتفاق محمد حیاتی را او لو داد. من رنگ خانه را دقیق یادم هست. من در دستگیری حنیفنژاد شرکت داشتم. به خاطر همین همکاریها بود که با تلاش مسئولان ساواک رجوی تخفیف گرفت. چرا ساواک برای بقیه این تخفیف را نگرفت؟
بررسی خاطرات افرادی که در زندان با رجوی در ارتباط بودند نشان میدهد که او در آن دوران شخصیت جاهطلبی داشته؛ ازاین رو توانسته با استفاده از مشکلات به وجودآمده در سازمان، خودش را در کادر رهبری قرار دهد. محمدی درباره رجوی میگوید: «از نظر من اطلاعات رجوی درخصوص منابع دینی مثل قرآن و نهجالبلاغه و تاریخ اسلام ضعیف بود و توان نظر و استنباط قوی را نداشت، اما در حوزه تعلیم مارکسیسم و خصوصا تشکیلات، خوب کار میکرد و مسلط بود. من به او میگفتم: تو مرد همیشه پیروز تاکتیک و همیشه شکستخورده در استراتژی هستی؛ یعنی پیروزی کوتاهمدت به دست میآوری، اما در درازمدت شکست میخوری».
اکنون در دراز مدت یعنی پس از حدود چهل و اندی سال ، حرفهای آنروز محمد محمدی، از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق که مدتی با رجوی در زندان بوده، کاملا درست از آب درآمده است با این تفاوت که مسعود رجوی همیشه هم در تاکتیک و هم در استراتژی ، در کوتاه مدت و در دراز مدت یک بازنده و یک شکست خورده است، رهبری که حتی به یاران خود نیز رحم نکرد و همه را شکنجه و زندانی کرد، رهبری که هرگز به هیچ کس بهائی نداده است، باید هم که برای همیشه در سوراخ موش روزگار گذرانده و در حسرت آفتابی شدن دق مرگ شود . . .
فرید