مسعود رجوی: دشمن زن، دشمن مرد، دشمن خانواده – قسمت سوم و پایانی

دشمنی هیستریک با خانواده

مسعود رجوی: دشمن زن، دشمن مرد، دشمن خانواده – قسمت دوم

در قسمت اول و دوم در مورد قساوت رجوی با کانون خانواده ، یک نمونه را بررسی کردیم، از اینکه یک رهبر با تشکیل خانواده و تداوم سبز آن مخالفت کرده و جنگ اصلی او با این کانون باشد، این موضوع کمی دور از ذهن بنظر می رسد! اما واقعیت دارد.

اکنون به جنبه های عمومی جرم و جرم شناسی از لحاظ علمی می پردازیم تا ابعاد شخصیتی آقای مسعود رجوی بیشتر روشن گردد:
در علم روانشناسی و جرم شناسی ، افرادی که در کودکی دچار آسیب های خانوادگی و نابسامانی در کانون خانواده بودند، یا در دوران جوانی ضربات روحی شدیدی را متحمل شدند، یا در زمان تشکیل زندگی تجارب ناموفقی داشتند، یا محل سکونت شان چند بار تغییر یافته و یا مهاجرت کردند، اغلب مستعد ارتکاب و بروز جرم هستند.

آنچه این مقاله درصدد بررسى آن مى باشد بررسى عوامل اجتماعى جرم است که چگونه عوامل اجتماعى (محیط اجتماعى، محیط اقتصادى و محیط سیاسى) شرایط را براى ارتکاب اعمال مجرمانه فراهم مى کنند و اشخاصی نظیر مسعود رجوی به جنایتکارانی بین المللی تبدیل می گردند!

عده اى از حقوق دانان معتقدند که نقض قانون هر کشورى در صورتى که انجام وظیفه یا اعمال حقى آن را تجویز نکند و مستوجب مجازات هم باشد، جرم نامیده مى شود.

ذات تشکیل گروههای سیاسی و حزبی وحتی انجام عملیات مسلحانه نیز الزاما جرم نیست و می تواند یک مبارزه ی مشروع تلقی گردد. اما کسی که از لحاظ فردی دچار آسیب های خانوادگی و اجتماعی باشد وقتی در بستر مبارزه ی مشروع مسلحانه قرار می گیرد و فردی بی پرنسیب و بی منطق است تبدیل به آشوب گر و جانی می گردد! آقای مسعود رجوی هم از این قاعده مستثنی نبوده و نیست! فعلی که مسعود رجوی در حکومت شاه آغاز کرد ، مورد تائید اکثر سیاسیون آنزمان هم بود، اما انحراف مسعود رجوی از زمان دستگیری و در زندان شاه شروع شد، او که فکر می کرد هر خواسته ای را می شود با سلاح بدست آورد، بدعادت شده بود و بعد از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی ، مثل بچه ای شده بود که فکر می کرد با شکستن شیشه و پرتاب اشیاء به والدین ، آنان را مجاب به دادن هر چیزی می کند که می خواهد! مسعود رجوی در بستری که هرج و مرج شده بود و حکومت وقت ساقط شده بود، مقدار زیادی سلاح بدست آورد و قبل ازهر عمل مشروعی دست به خشونت زودرس زد. این عادت بد هم شد یک استراتژی در ذهن معیوب او که بعد ها به بلوغ خود در عراق و تشکیل یک ارتش نظامی رسید که لاجرم تروریسم از اولین محصولات آن بود. گرچه مسعود رجوی از همان فاز نظامی خود را بزرگتر از آنچه که بود می دید و توقعات ابلهانه و بعضا بچه گانه داشت!

چنین شخصیتی ! وقتی دید که اعضای سازمان به فرمان او حتی زنان خود را نیز طلاق داده و در حریم او قرار می دهند( بند الف و بند ب انقلاب درونی مجاهدین)، خود را قادر مطلق دید و حتی از تجاوز به زنان اعضای سازمان و زنانی که اعتماد کرده و به سازمان پیوسته بودند، امتناع نکرد!

زندگی به دور از خانواده و ناسازگاری با والدین ، ضعف اعتقادات و باورهای دینی و برخی عوامل سیاسی جامعه ی آنروز نیز از دیگر علل به انحراف کشیده شدن مسعود رجوی است.

مطالعات انجام شده در تمام کشورهاى جهان ـ على رغم اختلافات فرهنگى و اقتصادى ـ بیانگر این مطلب است که اکثر بزه کاران افرادى متعلق به خانواده هاى نابسامان بوده که فقر فرهنگى، سستى اعتقادات مذهبى، بى قید و بند بودن از جهات اخلاقى، تغذیه و مسکن نامناسب و بى کارى از صفات آنان نسبت به خانواده هایى است که تعداد بزه کاران در آن ها کم تر است.

عاطفه و احساس انسانی از همان ابتدا در مسعود رجوی وجود نداشت، محیطى خانوادگی که مسعود رجوی در آن جا به دنیا آمده و به حیات اش ادامه داده است محیطی پرآسیب بوده است. محققان بر این عقیده اند که فرد تحت تأثیر شدید والدین و دیگر اعضاى خانواده اش قرار مى گیرد و به همین دلیل، وضع خانوادگى او در بروز رفتارهاى خطرناک و ارتکاب جرایم رابطه مستقیم دارد. این تأثیر بر شکل گیرى شخصیت و منش افراد و در نتیجه، رفتارهاى آتى آنان، مورد توجه بیش تر متفکران بوده است.

حسین رجوی و همسرش راضیه جلالیان، پدر و مادر مسعود، اهل مشهد بودند. رجوی پدر چون از کارمندان رده بالای ثبت اسناد بود و به عنوان رئیس ثبت در شهرهای مختلفی خدمت می کرد.هر یک از فرزندانش در شهری به دنیا آمده اند و در شهری دیگر تحصیل کرده اند. وی از اوایل دهه 1320 در مشهد ساکن و مقیم شد و یک دفتر اسناد رسمی به راه انداخت. مادر رجوی زن تنهایی بود و همیشه می گفت بر پدر حنیف نژاد لعنت که مسعود را کشید به این راه و ما پدر ومادرها را بدبخت کرد. من شب و روز به حنیف نژاد لعنت می کنم. من بچه ندارم، چند تا پسر دارم انگار که ندارم، اگر مسعود راست می گوید و مسلمان است رضایت پدر و مادر شرط است، من که از او هیچ راضی نیستم و همیشه نفرینش می کنم راه او راه اسلام و خدا نیست و اسم او را جلوی من نیاورید!

مادر مسعود رجوی می گوید: این خر(مسعود) زندگی من را تباه کرد، من از او راضی نیستم، دل من شکسته است، او مسلمان نیست، هر کس من را می بیند مسعود را نفرین می کند به پدرش لعنت می فرستد، پدر ومادرهای سازمان نیز او را لعنت می کنند، او باید بیاید توبه کند، مسعود که یک خر بیشتر نیست، او را به این کارها چی؟ می خواهد بزرگی کند. من او را عاق کردم و شیرم حرامش باشد. وقتی کسی از اطرافیان نامی از مسعود می برد مادر مسعود می گفت اسم او را نبرید، دندان لقی بود، کشیدم وانداختم بیرون. آوارگی بچه هایم و ندیدن بچه هایم و تنهائیم همه اش تقصیر مسعود خیر ندیده است.

پدر مسعود رجوی هم گفته است :
” من یک نامه چهار صفحه‌ای برای مسعود نوشته‌ام و اشتباهات و لغزشهایی را که احساس کرده‌ام، گفته‌ام و در آخر گفته‌ام که دو راه داری. این اعمالی که به دستور تو انجام می‌گیرد بیائی استغفار کنی و در پیشگاه ملت اظهار ندامت کنی و بدانی که رحمت اسلام گسترده است. یا اگر فکر می‌کنی که بی‌گناهی به یک دادگاه بین‌المللی که مورد قبول ایران باشد بروی و حرفهایت را بزنی و با حضور نماینده ایران حرفهایت را بزنی یا تبرئه می‌شوی و مردم تو را می‌پذیرند و یا محکوم می‌شوی و با خون خود این لکه ننگ را از دامان اسلام شستشو می‌دهی. اگر این کارها را نکردی بدان که به عاق والدین دچار می‌شوی و بر خلاف رضای من و مادرت خواهی بود و این عاقبت بدی برای تو خواهد داشت و هم در دنیا و هم در آخرت روسیاه خواهی بود.

خانواده کوچک ترین گروه اجتماعی در جامعه است که شامل پدر، مادر و فرزندان می باشد، که مسعود رجوی از ابتدا این کانون را ندیده است و طبیعی است که اجازه نخواهد داد که کسی هم این کانون را ببیند! دشمنی هیستریک مسعود رجوی با خانواده، در خون اوست و همه ی کسانی که در دام او افتادند، خانواده شان اولین چیزی بوده است که مورد تهاجم او قرار گرفته است !
اغلب کسانی را که در اشرف می دیدم، همه دچار یک افسردگی شدید بودند، مسعود رجوی آنقدر همه را در یک فضای بسته و سیاه نگه داشته بود که کم کم دیگر همه به افرادی در حال مرگ شبیه بودند تا یک مبارز یا یک مجاهد!

چهره ی زنان سازمانی، همه سیاه و چروکیده ، خشن و بی روح بودند، این دستاورد رجوی بود که برای همه ی زنان رقم زده و همه را در جوانی ، پیر کرده است!

در این نوشته ی کوتاه تلاش بر این بود که نقش مسعود رجوی در انهدام خانواده ها در مناسبات سازمان مجاهدین، به نمایش در آید، در پیدایش رفتارهای هنجار شکنی او تحقیق شود.

اما راهکارهای مواجهه با این آسیب اجتماعی هم راحت است و هم مشکل!

در تبیین این مقصود چنین می‌توانم بیان کنم که محبت و مهرورزی، ایجاد اشتغال و تقویت بنیه اقتصادی خانواده‌ها، ازدواج به موقع جوانان، از میان برداشتن تضاد محیط‌های خانه، مدرسه و جامعه و گندزدایی محیط اجتماعی بخشی از این راهبردهای ممکن و سهلی است که نباید از اهمیت آنها غفلت ورزید. مشکل هم از آن جهت است که اعضای کنونی سازمان در پشت حصارهای این فرقه ، زندانی هستند و امداد رسانی به آنان در شرایط کنونی دشوار به نظر می رسد . . .
پایان

خروج از نسخه موبایل