مطلع شدم که رجویها نامه ای یا تهدید نامه ای منتسب به اسماعیل پورحسن خطاب به خانواده اش خاصه برادرش آقا مرتضی در سایت رسوای ایران افشاگر درج کردند که با خواندنش خیلی بهم ریختم ومتاسف شدم که چگونه با عمر و زندگی اسماعیل بازی میکنند.
چرا که هم اسماعیل پورحسن را می شناسم وهم برادرش آقا مرتضی را که سالیان در پی رهایی اسماعیل از اسارت رجوی، صادقانه و عاشقانه تلاش وافری داشته است .
لازم است گواهی بدهم که من و اسماعیل به دفعات در یگان پشتیبانی و یا سررشته داری سازماندهی شدیم و به کار رانندگی خودروهای سنگین اشتغال داشتیم که خیلی هم طاقت فرسا بود.
اسماعیل خیلی بی زبان و ساده و و درعین حال مهربان و دوست داشتنی بود و با عمده بچه ها رابطه دوستانه ای داشت . با من بطورخاص که هم محلی اش بودم رابطه صمیمی داشت..
سازمان هم همین رو میخواست وازسادگی اسماعیل ناجوانمردانه سوء استفاده میکرد و در هر پروژه تعمیرات نقاشی خودرو و یا دیگر بیگاری کشیدنها، در سرما و گرما ازش کار میکشیدند و تازه هرشب تو نشست های تشکیلاتی و عملیات جاری بیشترین حسابرسی هم از او میشد و زیرتیغ بود که چرا کم کاری داشته است !!
یادم نمیرود که در همه نشستها با دست کشیدن روی سرش با گریه شروع میکرد و با خنده حضار تمام می شد .
می خواستم به اسماعیل بگویم که حیف نیست داداش گلم که بهشت خانواده و دوستان عزیزت رو ول کردی و تو جهنم رجوی، پوچ و بی هدف روزگار میگذرانی !
تا کی برادر گل و سالارت و زن داداش مهربانت بایستی چشم انتظاری عزیزشان را داشته باشند و خوب است که بدانی اسماعیل جان هیچکس نمی تواند مثل خانواده در قلبت وجود داشته باشد.
از تجربه خودم به تو میگویم. زودی بجنب و به نزد خانواده ات برگرد وطوری نباشد که روزی پشیمان بشوی که چرا زودترتصمیم به جدایی نگرفتی وازاسارت رجوی رها نشدی و زندگی جدیدی کنارخانواده ات را شروع نکردی !
اسماعیل جان یادت هست که رجوی دجالانه به ما می گفت که پاسپورت حضور شما درعراق را امام حسین داده است وباید مادام العمردرعراق و اشرف بمانید و بمیرید چونکه مجاهد هستید و قسم خوردید.. عجب.. پاسپورت ما را امام حسین داده تا درعراق می مردیم و از بین می رفتیم! ولی خودشان زودتر از همه با پاسپورت فرانسوی از مهلکه مرگ و خطر در عراق فرار را بر قرار ترجیح دادند و ما ماندیم با پاسپورت امام حسین توی اسارت رجوی که اسماعیل جان متاسفانه تو هنوز به خودت نیامدی و درغفلت هستی ..
اسماعیل جان یادت هست که توی نشست آخری که تو باقرزاده داشتیم رجوی گفته بود که امریکا به عراق حمله نمیکند بلکه به ایران حمله میکند وماهم میرویم ایران واگرغیراین بشود ما می رویم دنبال کار سیاسی ودیگرهیچ دینی نسبت به خدا و خلق خدا نداریم چون دیگر دست ما نبود ..
اگر رجوی به حرفش عمل میکرد دیگر آن همه دوستان عزیز و گرامی رو در درگیریهای خودساخته رجوی دراشرف ولیبرتی از دست نمیدادیم ..
درادامه میخواهم بگویم اسماعیل پورحسن باز هم دیر نشده عزیزم . ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است. بجنب که خانواده و برادر گل تون منتظرت هستن و بی منت همه جوره حمایتت میکنند..
اسماعیل جان بدان که هیچی تو زنگی کم نداری و همهچیز برایت مهیا است..
بیا و تو آغوش گرم خانواده و دوستان چشم انتظارت زندگی جدیدی را از سر بگیر.
تره قربان داداش گلم
فدای تو حمید حاجی پور
دمت گرم حمید جان که به موقع خفت رجوی رو در دفاع از عضو اسیر اسماعیل پورحسن ، چه روشنگرایانه گرفتی ..
برات سلامت و موفقیت روزافزون در کار وزندگی عاشقانه ات از خدای منان آرزومندم.
روزگارت خوش و خرم