اول ماه رمضان سال 1376 مصادف بود با 9 دی ماه همانسال و من قریب به 4 ماه بود که در زندان انفرادی اسکان واقع در ضلع جنوب شرقی اشرف زندانی بودم! سخت ترین روزهای عمرم همین دوران بود! نزدیک 4 ماه بود که تمام ارتباطاتم با همه چیز و همه کس قطع شده بود! بازجوهای سازمان هم وقت و بی وقت به سراغم آمده و بازجوئی های بی پایه و اساس خود را دنبال می کردند!
چندین بار در جریان بازجوئی ها ، چون خودم هم در نوشتن بیوگرافی ام قید کرده بودم که در مدرسه قران می خواندم ، در اول بازجوئی ها فروغ پاکدل یا فاضل سیگارودی با تمسخر مرا خطاب می کردند که : ” خوب ، قاری قران ! پاسدار ! نفوذی ! چطوری ؟ خوش می گذرد…”!
ابوالحسن مجتهدزاده(نبی)، مسئولیت زندان را بعهده داشت و هر بار که می پرسیدم پس کی مرا آزاد می کنید؟ همین جور کر و لال با قیافه ای اخمو به من نگاه می کرد و می رفت! یکبار با اصرار گفتم ماه رمضان است و من هم روزه هستم، لااقل یک جلد قران به من بدهید تا در ماه رمضان قران بخوانم! اما در جواب گفت : خواندن هر چیزی در اینجا برای شما ممنوع است !
البته بعد ها در سازمان هرچقدر هم گشتم کتاب قرانی وجود نداشت و صراحتا هم می گفتند که قران به چه درد شما می خورد؟ برادر مسعود خودش قران ناطق و مجسم است !!!
هرگز از کسی نشنیدم که در سازمان به کتاب مقدس قران مجید ، دسترسی داشته باشد و این همان دم خروس سازمان است که از مذهب فقط برای مقاصد شوم خود و مردم فریبی استفاده می کند!
حال شما فرض کنید، چنین کسانی دم از اسلام بزنند و در شروع ماه مبارک رمضان، آیه هم بیاورند که این ماه ، ماه نزول قران و شاخص هدایت است !
در مناسباتی که داشتن کتاب مقدس قران و خواندن قران – این کلام خدا – جرم است و اصولا هم هیچ کتاب قران در دسترس هیچ شخصی وجود ندارد ، دم زدن از اسلام و قران ، آیا شعاری مردم فریبانه نیست؟
هر موقع درخواست کتاب قران می کردیم تا مطالعه کنیم، مسئولین اظهارکرده و تاکید هم می کردند شما چه نیازی به قران دارید و اصرار دارید که کارهای “رژیمی” بکنید!
فرقه های سوءاستفاده گر مذهبی نما، برای پیشبرد اهداف شیطانی خویش و ترسیم چهره ای مقبول و موجه از شیوه ها و ترفند های مختلفی بهره می برند، یکی از این ترفند ها استفاده ازدین و ظواهر مذهبی است ، آنان نقاب دین بر چهره زده و اهداف استبدادی خود را زیر نقاب دین پنهان می کنند! سپس با تثبیت جایگاه خود ماهیت اصلی خود را پنهان کرده و فقط در پشت پرده می توان چهره ی اصلی آنان را دید. مسعود رجوی در شروع اکثر صحبت هایش ، به تفسیر قران پرداخته وقران را تفسیر به رای می کرد! کسی هم نبود بپرسد که بر پایه ی کدام تحصیلات مذهبی و کدام تجربه، به خود جرات می دهد که آیات و کلام خدا را تفسیر کند؟!
مسعود رجوی با شم ضدانقلابی خود خیلی خوب می دانست که اگر هر کاری هم می خواهد بکند، برای فریب مردم و اعضاء، باید که یک سس مذهبی به همه ی حرفهایش بزند!
رحم و مروت در وجود رهبران سازمان و بازجوها و شکنجه گران نبود، برای افطار و سحری ، جیره ی بسیار اندکی می دادند ، فقط برای اینکه زنده بمانم! بارها درخواست کمی نان بیشتر می کردم اما مسخره ام می کردند که تو چه گلی به سر ما زدی که الان طلبکار سازمان و رهبری هستی ؟
بهرحال ، سالها گذشت و امروز در ماه رمضان 1400 هستم، نزدیک ربع قرن از آنروز گذشته است و تمام ادعاهای رهبران فرقه ی مزدور رجوی ، پوچ و واهی از آب درآمده است، اکثر اعضای سازمان از آنجا فرار کردند و یا جدا شدند، الباقی نفرات هم اکثرا پیر و فرتوت هستند و امید به زندگی در تک تک آنان از بین رفته است! امروز فی الواقع سازمان در حضیض پستی و ذلتی ننگین فرو رفته است، رهبر آن فراری شده است و سکان به دست زنی بی قید و بند باقی مانده است که توان انجام هیچ کاری را ندارد و تمام فکر و ذکرش این است که اسیران در حصارهای اشرف 3 را زجرکش کرده و به فنا بدهد، امیدوارم تمامی کسانی که امروز در زندان اشرف 3 محبوس هستند، دست به انتخابی صحیح بزنند و عطای رجوی را به لقای فرسوده اش ببخشند و خود را آزاد کنند . . .
محمد رضا مبین