کودکان 60 ساله و کار اجباری در فرقه ی رجوی

اغلب شاهد هستیم که سران فرقه ی رجوی ، در مورد کودکان کار دست به فرافکنی زده و این امر را تقبیح می کنند، این در حالیست که دراین فرقه صدها نفر از سن بازنشستگی عبور کردند ، اما همچنان به کارهای اجباری و سنگین روزانه گمارده می شوند و کسی حق ندارد از این امر سر باز بزند!

در خبری که سایت های رجوی منتشر کردند ، نوشته شده است :
” شمار کودکان کار در جهان به ۱۶۰ میلیون نفر رسیده و میلیون‌ها کودک دیگر نیز در معرض خطر کار اجباری قرار دارند…”
حال سئوال این است که آیا در این آمار کودکان 60 ساله سازمان مجاهدین هم گنجانده شده است؟
یا سئوال اصلی تر اینکه ، آیا اساسا در فرقه ی رجوی ، حق و حقوقی برای اعضای اسیر و دربند، درنظر گرفته شده است؟

این اعضای گرفتار در سازمان، تا کی باید کار کنند و جان بکنند؟
آیا استراحت، تفریح، شادی، عشق، عاطفه، کارهای روحی رفاهی ، پرداختن به مسائل جنسی و غریزی، حق طبیعی هر انسان نرمالی نیست؟

خستگی در مناسبات رجوی هرگز به رسمیت شناخته نمی شود، می گفتند مجاهد پاسیو و خسته نداریم! مگر اعضای سازمان رباط و آدم آهنی هستند که نباید خسته شوند؟

شکنجه که فقط دراز کردن روی تخت شکنجه و شلاق زدن نیست، کارهای فیزیکی بی معنا به مصداق چاله بکن پرکن، خستگی دارد، اما شکنجه های روحی به مراتب از شکنجه های جسمی سخت تر است! اعمالی نظیر کلافگی از کارهای تکراری، آنکادرهای اجباری، نظم های خشک در امور روزانه، خستگی مفرط در اثر نشست های اجباری طولانی، از بیدار باش ها کله ی سحر ، افسردگی به دلیل تنهائی ها و قطع ارتباط ها، اجبار به انجام امور مذهبی خاص … همه و همه از مصادیق شکنجه است.

گاه من خودم در مناسبات رجوی، آنقدر فشار جسمی تحمل می کردم که دیگر طاقتم طاق می شد، به فشارهای جسمی ، وقتی فشارهای روحی و مغزشوئی ها و عملیات جاری و غسل هفتگی را هم اضافه کنید، ببینید آیا انسان کشش این هم فشار را- با ذهنی نگران از خانواده و آینده – دارد؟

می گفتند سرنگونی ، پشت شما گیر کرده است! کم کاری های شما باعث شده برادر و خواهر را نتوانسته ایم به تهران برسانیم و آنها پیر شده اند!!! گویا ما خط و خطوط استراتژیک را مشخص می کردیم!

بله ، معضل کودکان کار درجهان از اصلی ترین مشکلات فرهنگی و اقتصادی است، اما اگر از بعد حقوق بشری به این مسئله نگاه کنیم، صدها نفر برای سالیان است که تحت استثمار شدید دو فرد روان پریش قرار دارند و از این سرکوب سیستماتیک کوتاه هم نمی آیند، سالها شکست پشت شکست…، اما گویا رجوی ها چشم و گوششان بسته است و خود را به کری و کوری زدند!

اما این عمر و جوانی هزاران انسان است که در بیراهه های سیاه رجوی تلف شده است، اگر کودکان کار یک معضل بزرگ است، باید توجه کرد که مسئله ی فرقه ها و هجوم وحشیانه ی آنها به انسانها امری مهم تر و جهانی تر است . همین الان فرقه ها با انواع ترفندها در حال عضویابی و عضوگیری هستند، در پشت شعارهای پرطمطراق آزادی و دمکراسی ، عده ای سودجو وفرصت طلب و بسیار دجال، بی وقفه در حال نابودی نسل بشر هستند و آتش به ریشه ی عمر و جوانی انسان ها می زنند.

کارنامه ی سیاه سالیان رهبران مجاهدین، بسیار روشن و مبرهن است ، سرنوشت شان هم بی شک ، شکست محتوم است، همانطوریکه خانواده ها رجوی را از عراق و اشرف – که مدعی بود اگر کوهها بجبند آنها از جایشان تکان نخواهند خورد- جاکن کردند، همین خانواده ها فرقه ی رجوی را سرنگون خواهند کرد. مسعود رجوی بهتر از هر کس دیگری می داند که دشمن اصلی موجودیت او نه رژیم ، بلکه خانواده های اسرای دربند رجوی است. پس با کوشش و تلاش شبانه روزی خانواده ها و مجامع حقوق بشری، شاید دیر و زود داشته باشد ، اما سرنگونی رجوی در سرنوشت سیاه او رقم خواهد خورد . . .

فرید

خروج از نسخه موبایل