تلاش مسعود رجوی در پیوند اسلام و ارتجاع – قسمت اول

اسلام ستیزی با سس اسلام انقلابی

اگر مقصود از نگارش این سری مقالات را خلاصه بخواهم بگویم ، در یک کلام می خواهیم خصوصیات ذاتی رهبر سازمان مجاهدین را واکاوی کنیم که به چه مسلک و مرامی معتقد است و چرا برای سرپوش گذاشتن به جنایاتش عبارت ” اسلام انقلابی ” را ورد زبانش کرده است؟ آیا مسعود رجوی یک متخصص دینی و مذهبی است ؟ یا یک میانه باز دجال که یک تفکر التقاطی از اسلام و مارکسیسم را در سر پرورانده و به هیچ یک از این دو ایدئولوژی تعلق ندارد!

در حقیقت مسعود رجوی در ذات پلید خود ، نه اسلام را قبول دارد و نه سوسیالیسم را ، مسعود رجوی خود را مبدع نوعی از ایدئولوژی می داند که برترین ایدئولوژی جهان است!

مسئله و سئوال اصلی این است ، آیا مسعود رجوی یک مسلمان و حامی تشیع است ، یا یک ضداسلام و مرتجعی که از اسلام فقط روسری سر کردن برای زنانش را یاد گرفته است و بس!

ابتدا نقل قولی از کسی می آورم که سالها مجاهدین را از خارج از زندان و داخل زندان می شناخته است.

جواد منصوری:
” من از سال 44 تا سال 48 در زندان بودم و در آن دوران تقریبا با قالب جریان‌های سیاسی و فکری جامعه که در زندان نمایندگانی از 5 نفر تا 100 نفر داشتند، آشنا شدم. تقریبا با تمام گروه‌های مارکسیستی، مذهبی و ملی آشنا بودم. لذا وقتی در سال 50 یکی دو نمونه از نشریات سازمان مجاهدین خلق را خواندم، متوجه شدم که اینها نه مسلمان خالص و یک دستی هستند و نه مارکسیست واقعی؛ بلکه یک التقاطی دارند از اسلام و مارکسیسم. در واقع اینها می‌گفتند: ما اسلام را به عنوان اعتقاد به توحید و قیامت قبول داریم اما این اسلام برای دنیای امروز حرف و روشی برای تشکیل حکومت و دولت ندارد. من اعتقادم این است که از سال 44 تا سال 50 اینها به تدریج به التقاط اسلام و مارکسیسم می‌رسند و نظریه‌شان را کامل می‌کنند که باید ما با مارکسیسم وحدت استراتژیک پیدا بکنیم. عنوان می‌کردند که ما علم مبارزه را از مارکسیسم می‌گیریم، وقتی که به قدرت رسیدیم یک چیزی که مطابق معیارهای روز دنیا باشد درست می‌کنیم. می‌گفتند اسلام علم اقتصاد برای جامعه امروز ندارد. اسلام برای جامعه امروز، سیاست بین الملل ندارد و دهها مسئله دیگر. بنابراین اصلا نیازی نیست که ما از اسلام برای اداره حکومت استفاده کنیم. این حرف آنها بود.

به تدریج که جلوتر آمدند، آن بُعد اسلامی آنها کمرنگ ‌تر شد. به این معنا که گفتند چه نیازی داریم که به خدا هم اعتقاد داشته باشیم؟‌ خدایی که هیچ نقشی در کار ما ندارد؛ نه در حکومت ما و نه در مبارزه ما. اعتقاد به قیامت هم هیچ نقشی در مبارزه ما ندارد. بنابراین ما رسماً‌ اعلام می‌کنیم که مسلمان نیستیم و مارکسیست شدیم. برای اینکه به مبارزه‌ی جهانی مارکسیسم علیه سرمایه داری ملحق بشویم. چون اولین هدفی که تعیین کرده بودند نابودی امپریالیسم آمریکا بود، حالا که اینطوری است ما برای نابودی امپریالیسم آمریکا با شوروی متحد می‌شویم. در این اتحاد هیچ نیازی نیست که مسلمان باشیم. این حرفی بود که در سال 50 و 51 خیلی سربسته و خیلی محدود می‌زدند ولی از سال 52 به بعد آرام آرام مقداری حرف را باز کردند، در سال 53 علنی شد و سال 54 هم که اعلامیه تغییر ایدئولوژی را رسماً بیرون دادند. مثلا برای عنوان نمونه؛ تقی شهرام سال 51 در زندان پیش نماز می‌شود. در حالی که این آدم به شدت مارکسیست بوده است. همانجا به مسعود رجوی می‌گوید که این دوگانگی مرا اذیت می‌کند. من که هیچ اعتقادی به اسلام ندارم، چگونه بایستم جلو و نمازجماعت بخوانم؟ من دیگر می‌خواهم تغییر ایدئولوژی خودم را اعلام بکنم و فرد دیگری پیش نماز بایستد. مسعود در جواب به او می‌گوید: مقداری صبر کن تا سازمان کاملا تثبیت شود و پایگاه‌های مردمی گسترده‌تری پیدا بکند، آن موقع جدا بشوید…”

اگر سازمان مجاهدین از زمان شروع رهبری مسعود رجوی را مرور کنیم ، از اسلام فقط استفاده ی ابزاری کرده است، همه می دانند و من هم به چشم خود، در طی 10 سالی که در سازمان بودم ، دیده ام که هرگز از اسلام و قرآن در تشکیلات خبری نبود، حتی یک جلد قران در سازمان مجاهدین با آن عرض و طولش در دسترس وجود نداشت ، هیچ عضوی اجازه نداشت برای خودش کتاب قران داشته باشد!

از منظر ما مسلمانان، قرآن و سنت پیامبر اسلام (ص) و ائمه، اصلی‌ترین منبع برای شناخت باورها و اعمال دینی اسلام هستند. به اعتقاد مسلمانان در قرآن هیچ‌گونه باطل و اشتباهی راه ندارد و از زمان نزول تا کنون بدون تحریف باقی مانده است. سنت نیز شامل گفتار و رفتار پیامبر و ائمه است که به صورت مکتوب نسل به نسل منتقل شده است.

چسباندن کلمه ی ارتجاع به اسلام و نسبت دادن آن به حکومت ایران، سالیان ابزاری در دست مسعود رجوی بوده است که با حربه ی اسلام انقلابی ، تفکرات التقاطی خود را به اعضاء قالب کند و اذهان را از پدیده ی سرکوب و برده داری خود دور کند!

یکی از کتبی که بسیار مورد علاقه ی رهبران و بنیانگذاران سازمان بود و مسعود رجوی بدان اعتقاد قلبی داشت کتاب راه طی شده بود که در سال 1326 توسط مهندس مهدی بازرگان به رشته ی تحریر در آمده بود، مسعود رجوی بسیار زیرک و حقه باز بود. او عمیقا معتقد بوده و است که : … اساس این کتاب این بود که راه انبیا و راه بشر یکی است، بنابراین مجاهدین خلق نتیجه گرفتند که راه مارکس و لنین هم مانند راه انبیاست…

مسعود رجوی اعتقادات و گرایشات اسلام ستیزانه ی خود در سال 1376 را چنین بیان کرد:
” فکر می‌کنم سی سال پیش بود که در تاریخ شوروی می‌خواندیم که برای فرا گرفتن تئوری مارکسیسم ـ لنینیسم نیز «مقدم بر همه، تشخیص بین کلمه و ماهیت کلمه را باید آموخت» و این‌که ایدئولوژی آن‌ها نیز «شریعت جامد نیست، بلکه راهنمای عمل است». هرکس که به تفاوت و رابطه بین نمود و ماهیت و بارز شدن ماهیت‌ها در جریان پیشرفت و تکامل آگاه باشد، بر این حقایق عام (از رابطه و تفاوت ماهیت و نمود گرفته تا شکل و محتوی) اشراف دارد.”

اسلام و قران دین و کتابی است برای تمام ادوار ، تفسیر به رای ، انحراف ایجاد کردن در احکام ، هر نوع بهانه برای تغییر احکام و به قول رجوی ها، بروز کردن و تکامل قران، امری ناشایست و ناپسند است که در هیچ روایتی بدان توصیه نشده است. پیامبر رحمت و رهائی حتی اسیران جنگی را خطاب قرار داده بود که :

” هر اسیری سه مسلمان را باسواد کند، آزاد می شود” و این منش پیامبر (ص) در توسعه ی علم و دانش برای مسلمانان بود، در حقیقت اسیر نگه داشتن و برده داری تقبیح شده بود، در حالی که در ایدئولوژی مسعود رجوی ، اسیر نگه داشتن هزاران انسان و برده داری ترویج شده است که با احکام اسلام منافات دارد.

اکنون سالهاست که صدها و هزاران انسان در بیراهه های رجوی که نه برخاسته از اسلام است و نه سوسیالیسم، عمرشان تلف شده و پیری ومرگ سرنوشتی است که همه یک به یک منتظر آن عاقبت شوم و سیاه هستند. . .
ادامه دارد . . .
فرید

خروج از نسخه موبایل