آیا ما باید باور کنیم که سران فرقه ی رجوی و بالاخص مسعود رجوی در صورت زنده بودن، درد دل های سوزناک مادران و پدران پیر و خسته و سالخورده را ندیده است؟
آیا خفه خون گرفتن بالا تا پائین سرکوبگران در فرقه ، نسبت به این همایش گسترده و سراسری طبیعی است؟
آیا این سکوت معنادار ، به این معنی نیست که ضربه به خال خورده است و رجوی ها جیک نمی زنند؟
اگر خبرنگاری منصف پیدا می شد و از مسعود رجوی می پرسید که آیا ناظر و شاهد همایش 5 روزه ی خانواده ها در حمایت از شکایت جداشدگان از سازمان شما ، بودید یا نه ؟
بی شک مسعود رجوی هم جواب می داد که: نه ندیدم؟ مگر همایشی بوده است؟
راستی باور کنیم که مسعود رجوی برای دو سه نفر که گهگاهی جمع می شوند و اعتراضاتی دارند، پیام و پیامچه از قبر می فرستد و شیپور سرنگونی می زند، چطور شده است که به احساسات شورانگیز بیان شده ی خانواده ها و جداشده ها در این 5 روز ، عکس العملی نشان نداده است ؟
راستی مسعود رجوی و عروسک صحنه گردانش مریم! از چه چیز این همایش ها می ترسند که دم بر نمی آورند؟
البته این سکوت، تدارکاتی زیرزمینی را نشان می دهد که سعی در وارونه نمائی یا کم اهمیت نشان دادن این حرکت گسترده ی سراسری است که شاید در روزهای آتی شاهد نشانک هائی از آن باشیم.
بهرحال موفقیت و تاثیرگذاری عمیق این حرکت مهم را همه از نزدیک شاهد بودیم که چطور لرزه بر اندام رجوی ها انداخته است و آنان را آچمز کرده است. مگر همین پدران و مادران نبودند که اخراج فرقه ی رجوی در تمامیتش از پادگان مخوف اشرف و عراق را با استمرار حضور خود در پشت حصارهای اشرف رقم زدند؟ همیشه و در هر صحنه ای خانواده های اسرای دربند وارد شدند ، رجوی ها از در دیگر فرار کردند! ما که بهتر از هر کسی می دانیم که در درون فرقه چه خبر است و بوی متعفن آن همه جا پیچیده است، مناسبات جاری درون سازمانی را اگر هم هرکس نداند ما جداشده ها که خوب می دانیم چقدر اوضاع تشکیلاتی بچه ها خراب است! روزی نیست که یک درخواست جدائی به مسئولین سرکوبگر سازمان ارسال نشود و این یعنی پایان راه، اکثریت اعضای پیر و فرتوت کنونی سازمان ، در پی جدائی و خروج هستند، رجوی بهتر از هرکسی میداند که اگر فقط چند روز اهرم های سرکوب در سازمان کنار گذاشته شود، نه از تاک خبری خواهد ماند و نه از تاک نشان!
همه ی اعضای کنونی و ته مانده های نیروئی در سازمان، دچار افسردگی و سرخوردگی شدید هستند،همه نیاز به مشاورات روانپزشکی شدید دارند، یک نفر سالم به لحاظ روحی و جسمی ، امروز در سازمان پر افتخار؟؟!! مجاهدین خلق ، یافت می نشود! همه بدلیل سالیان سرکوب احساساتشان ، دچار انواع واقسام امراض روحی ، روانی و حتی جسمی هستند! غرائز سرکوب شده شان طی سالیان ، تبدیل به عقده های شدیدی شده است که حتی یک خنده ی ساده را از لبانشان گرفته است، چهره ها همه چروکیده و پیر و خشن، بی هیچ احساسی ، نشانگر یک عمر سرکوب و توی سر زدنشان است !
براستی اگر روزی دادگاهی عادل به جنایات رجوی ها رسیدگی کند – که البته دادگاه بین المللی لاهه این مهم را بزودی انجام خواهد داد- آیا جامعه ی جهانی و وجدان های بیدار سکوت پیشه خواهد کرد؟
اگر مسعود رجوی خود را به کری و کوری زده است و این همایش سراسری انجمن نجات را با شرکت صدها و هزاران خانواده ، جداشده و انعکاسات فراوان ندیده است، بی گمان نشان از ممات و مرگ این جنایتکار است و لاجرم باید این فرقه را یک جنازه بحساب آورد، که اگر زنده بود، باید شاهد نشانک هائی می بودیم!
مخلص کلام! همانطوریکه این خانواده ها ، بزرگترین اتفاق تاریخی و شوم فرقه ی رجوی ، یعنی اخراج از اشرف و عراق را با دستان پرتوانشان رقم زدند، پس نابودی اشرف 3، دادگاهی شدن سران فرقه و آزادی اسرای دربند و نابودی اشرف که کمترین است . . .
فرید