آیا تا کنون گریه کودکی که مادرش را گم کرده است دیده اید؟ همین الان چنین کودکی را تصور کنید. کودک به شدت وحشت زده و غم زده است؛ قلبش شکسته است و از آسیبی عظیم رنج میبرد که در اصطلاح آن را تروما میگویند. بزرگسالان هم ممکن است چنین تجربه های تلخی داشته باشند. مادری که کودکش را گم کرده یا از دست داده است یا فرزند بالغی دلتنگ مادر و پدری است که به دلیلی اجازه ندارد او را ببیند. در همایش سراسری انجمن نجات در طول هفته گذشته، صحنه اشک ریختن اعضای خانواده ها در فراق عزیزانشان ده ها بار تکرار شد.
گرفتاری در فرقه های مخربی چون تشکیلات مجاهدین خلق، چنین ترومایی را هم برای اعضا و هم خانواده های آن ها به بار می آورد. در دنیا هزارن نفر به دلیل قوانین فرقه ای با رنج ناشی از فقدان یک عزیز آشنا هستند. با وجود آنکه عزیزان خانواده های انجمن نجات زنده هستند و در قرارگاهی در کشور آلبانی در قلب اروپا مستقر هستند، آنها هیچ گونه دسترسی ندارند.
اینکه چرا فرقههایی چون فرقه رجوی چنین قوانین نانوشتهای دارند که جدایی افراد از خانوادهشان را رقم میزند، ریشه در ماهیت انحصارطلبی و انزواطلبی همه فرقهها دارد. در سالهای اخیر روانشناسان و رواندرمانگران و مددکاران اجتماعی در دنیا بسیار تلاش کردهاند که رسانهها، دادگاهها و افکار عمومی را متوجه خطر فرقهها بکنند. آنها معتقدند که قربانیان فرقه ها به مانند اسیر جنگی هستند، مضاف بر اینکه زیر فشار و احاطه فرایند مغزشویی و کنترل ذهن نگه داشته میشوند.
همه این هشدارها باعث میشود که رنج خانواده در فراق فرزندی که گرفتار فرقه است دو چندان شود در حالی که بسیاری از این خانواده ها و به ویژه در این مورد خانوادههای اعضای مجاهدین خلق در چشم انداز پیش رویشان به دلیل مسائل سیاسی و جغرافیایی و کارشکنیهای سران مجاهدین خلق، امکان دادخواهی و دسترسی به فرزندشان را دور میبینند.
با این وجود تلاش، اراده و جسارت خانوادههای اعضای مجاهدین خلق برای برقراری تماس با فرزندشان و رهایی آنها از فرقه رجوی، بسیار ستودنی است. چنانکه میدانیم منزوی کردن افراد در کمپ اشرف سه و وضع کردن مجازات و تنبیه برای خروج از کمپ، هراسی در اعضا ایجاد میکند که بهترین ابزار در دست سران تشکیلات برای نگهداشتن اعضا است.
در حالی که نوع بشر ذاتا موجودی اجتماعی است و جدا کردن او از خانواده و اجتماع به شدت زجرآور (تروماتیک) است. بنابراین، سران فرقه این تکنیک را هم راستا با ترفند بیحرمت کردن خانواده به کار میبرند. در فرقههای مخرب، اگر اعضای خانواده یک عضو علاقهای به عضویت در فرقه نداشته باشند، دائما به عضو گفته میشود که باید از خانوادهاش اجتناب کند، چون او را از مسیر و هدف منحرف میکند. سران فرقه مجاهدین خلق پا را از این هم فراتر میگذارند و خانوادهها را دشمن اعضا و مامور جمهوری اسلامی جلوه میدهند و این فرایند را چنان پرتکرار و مداوم استفاده میکنند که هراس اعضا بیشتر شده و وابستگیشان به فرقه بیشتر و بیشتر.
باید در نظر داشت که این فرایند تدریجی رخ میدهد. هیچ فرقهای روز اول نمیگوید که ما قرار است مثل فرقه جونزتاون نهایتا همگی خود را قتل عام کنیم یا قرار است تبدیل به تروریست های انتحاری شویم یا زمان دستگیری مریم رجوی خود را به آتش بکشیم. فرقه ها موذی تر از اینها هستند. به ویژه درباره مجاهدین خلق این فریبکاری بسیار محرزتر است چون آنها همه خشونتهای فرقهای و نقض حقوق بشر را پشت تریبونی به نام شورای ملی مقاومت و مبارزه برای آزادی ایران انجام میدهند.
با همه اینها، تا اراده خانواده ها و عشق به فرزندانشان است، امید زنده است. راه برای خانوادهها بسته نیست. خانواده ها به تلاشها در شبکههای اجتماعی، نامهنگاریها به مقامات آلبانی و نهادهای بینالمللی ادامه میدهند. همچنین، شکایت اخیر اعضای سابق مجاهدین خلق در دادگاه ملی و صدور حکم نهایی و ارجاع آن به دادگاه بین المللی لاهه نیز نور امیدی به قلب رنجدیده خانواده ها تابانده است. بیش از شصت خانواده در همایش انجمن نجات به صورت آنلاین حضور پیدا کردند و بار دیگر از رنج دوری شان و از امیدشان به رهایی فرزندانشان از فرقه رجوی گفتند. به امید رهایی همه گرفتاران فرقه های مخرب، به ویژه اسیران فرقه رجوی.
مزدا پارسی