چند روز پیش عضو جدا شده از تشکیلات مجاهدین خلق؛ علی هاجری که هم اکنون ساکن کشور آلبانی است، مصادف با هنگامه خروجش از عراق و پرواز به کشور آلبانی، مطلب کوتاهی در حساب کابری خود در فیس بوک منتشر کرد که به نظر تامل برانگیز می آید.
هاجری نوشت:
« پنجم شهریور۱۳۹۵مصادف است با پرواز از عراق به آلبانی. بعد از چند دهه زندگی در کمپ های کاملآ ایزوله در عراق و بعد از کارشکنیهای مستمر فرقه روز پرواز فرا رسید و بعد از بازرسی به سوی فرودگاه بغداد حرکت کردیم وقتی به فرودگاه رسیدیم به چشم دیدیم که سالیان از جامعه عقب تر هستیم. کارهایی که بعضی از افراد انجام میدادند واکنش شهروندان را به همراه داشت بخصوص کادر فرودگاه بغداد و بعد از بغداد فرودگاه استانبول فاصله کاملا مشهود بود از این موارد بگذریم چون هرچه بنویسم کم نوشتم. بعد از سالیان همه فکر میکردند که دیگر حصارهای فکری و جسمی فرو ریخته است ولی بزودی خارج از عراق حصارهای فکری و فیزیکی سر به فلک کشید و فرقه از ترس تلاشی به تپه ها و بیابانهای آلبانی پناه برد و باز قلعه و زندان به پا کرد.»
برخی دیگر از اعضای جدا شده درباره مطلب هاجری نظراتی ارائه کردند که جالب توجه است. بخشعلی علیزاده –که بعدتر مطلبی نیز درباره تجربه خود پس از پرواز از عراق به آلبانی نوشت و در سایت انجمن نجات منتشر شد– در بخش نظرات نوشت:
سلام به زندگی در تیرانا – نوشته بخشعلی علیزاده
« من به نظرم تاریخ پرواز هر کس از آلبانی مصادف است با تاریخ تولد دوم آن فرد. دلم برای کسانیکه برای رجوی بی همه چیز جانشان را دادند و النهایه در قبرستان اشرف ماندند و لودر قبرهایشان را صاف کرد می سوزد. لعنت بر رجوی و آل ابوسفیانی او .»
پرویز حیدری عضو سابق دیگری است که در آلبانی ساکن است. او اما روایت خود را از رهایی و لحظه تولد دوباره دارد:
« من در ۶ شهریور ۹۵ پرواز کردم در اکیپ ما که خود مژگان پارسایی و دیگر سران فرقه هم بودند در فرودگاه دیدیم غیبشون زد ، متوجه شدیم در فرودگاه جت آمریکایی آنها را از بغداد تا استانبول برده بود ، و ما در گرمای عراق تا ساعت ۳/۵ بعد از ظهر در سالن انتظار نشستیم یا چرت زدیم از بی خوابی روز قبل و کلافگی زیاد یا مثل آدمهایی که تازه از زندان آزاد شده باشند حاجواج به مردم نگاه می کردیم واقعا از جامعه و تنظیم رابطه با افراد جامعه خیلی عقب مانده تر بودیم . لحظه تولد گفتی مال من لحظه جدایی از فرقه و آزاد شدن از تمام محدودیت های فکری و جسمی بود .البته هزار لعنت بر رجوی و آل او.»
و غلامرضا شکری تولد جدید خود را چنین توصیف می کند:
«با سلام من اکیپ اول در مرداد ماه به آلبانی آمدم که یک ماه بعدش از فرقه جدا شدم روزهای خیلی عالی داشتم که تولدی جدید در زندگیم رخ داد.»
جانجا لالیچ، استاد جامعه شناسی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا و کارشناس امور فرقه ها و سیستم های کنترل ذهن و روابط مخرب میگوید: «برای حفظ ارتباط با عضوی که درون فرقه گیر افتاده است. هر کاری میتوانید انجام دهید. اگر سعی دارید کسی را به خروج از فرقه تشویق کنید، از طریق تلفن، نامه، ایمیل، فرستادن عکس و حتی ملاقات، یادآورهایی از دنیای بیرون فرقه برایش فراهم کنید.»
اما سران فرقه رجوی و در راس آن مسعود رجوی با کارکرد موثر همه این یادآورها برای شکستن حصارهای تشکیلاتیشان کاملا آشنا هستند. بنابراین همه مسیرهای ارتباطی اعضا با دنیای بیرون را از سال ها پیش کاملا مسدود کردند. خانوادههای همه افرادی که پس از پرواز به آلبانی از تشکیلات جدا شدند، پیش از آن بارها برای دیدار با فرزندانشان به مقابل کمپ اشرف و کمپ لیبرتی درعراق آمده بودند. نامه نوشته بودند، عکس آورده بودند، در بلندگوهای مقابل کمپ فرزندان خود را صدا زده بودند اما سران تشکیلات نگذاشتند کوچکترین ارتباطی میان خانواده ها و اعضا ایجاد شود. حتی برخی از این افراد را مجبور کردند در مقابل خانواده خود موضع بگیرند و در رسانههای تشکیلات به خانواده خود توهین کنند.
وقتی که در سال های 94 و 95 سران مجاهدین خلق ناچارا مجبور شدند برای ترک خاک عراق به آلبانی پرواز کنند، علیرغم همه کنترلهای تشکیلاتی، حصارهای ذهنی که مسعود رجوی سالها برای اعضا بنا کرده بود، ترک برداشتند. برای برخی چون بخشعلی علیزاده مراحل اولیه ورود به دنیای آزاد، حضور در فرودگاه و پرواز به کشوری دیگر تولدی دوباره بود و برای برخی دیگر مدتی طول کشید تا خود را از بند تشکیلات رجوی رها کنند و زندگی تازه را تجربه کنند.
به هر روی، بندهای ذهنی فرقه ممکن است برا هر کسی با یک تلنگری در یک برهه زمانی گسسته شود. امید آن که تا پیش از هدر رفتن عمر بیشتر آن لحظه برای همه افراد فرا برسد. با این وجود، یک نکته بسیار مهم را باید در نظر گرفت. جو امنیتی تشکیلات و فضای خفقان و سرکوبی که امروز بر آن حاکم است، گریختن از آن را برای افراد بسیار دشوارتر از گذشته میکند.
مزدا پارسی