تشکیلات مجاهدین یک تشکیلات فرقه ای است که در آن رجوی ها به عنوان راس هرم، بر همه چیز کنترل دارند و بدون اجازه آنها آب از آب تکان نمی خورد. در این تشکیلات، اعضاء ابزاری برای رجوی ها در جهت رسیدن به اوهام شیطانی شان هستند و ارزشی ندارند. برای حفظ این تشکیلات بایستی اعضاء از هویت خود کاملاً تهی شوند و به این منظور آنها را از دنیای بیرون از فرقه قطع می کنند.
عضوی در این تشکیلات رشد می کند که هر چه بیشتر خودش را نفی کرده و خواسته های رجوی ها را بیشتر از دیگران نصب العین خود قرار دهد و تبدیل به یک ماشین بی احساس بشود و در اصطلاح خودشان از جنس مریم قجر بشود. رجوی با فریبکاری بسیار این مکانیزم را پیاده کرد و به این ترتیب بر اعضای گرفتار شده مسلط شد و اعضاء را در مرحله اول در حصار روانی مثل اینکه ترک تشکیلات یعنی خیانت و … اسیر نمود و در کنار آن برای کنترل بیشتر اعضاء را از هم ترساند تا این ترس نوعی حصار نامحسوس دیگر برای محبوس کردن اعضاء باشد و در نهایت هم با حصار فیزیکی اعضاء را از بیرون از فرقه جدا نمود و آنها را اسیر کرد.
حاصل این تشکیلات چیزی جز مرگ و نابودی نیست. اعضای گرفتار یا با کمک یک عامل بیرونی ( مثلاً خانواده) به خودشان آمده و برای رهایی خود تلاش می کنند یا آن که در نهایت مسیر شومی که رجوی ها برای آنها رقم زده اند، و بعد از آن که بصورت ابزار مورد سوء استفاده های گوناگون قرار گرفتند، به اشکال مخلتف به سمت مرگ سوق داده می شوند.
در این فرقه بیماری بیداد می کند و هر از چندگاهی خبر مرگ یکی از اعضای گرفتار اعلام می شود. علت این است که اعضای فرقه از نظر جسمی و روانی فرسوده شده اند. برخی از عوامل فرسوده شدن اعضاء عبارتند از:
– ممنوعیت داشتن خانواده و پاسخ نگرفتن نیازهای عاطفی و غریزی
– طلاق اجباری و جدا شدن از همسری که با او مشکلی نداشتند.
– جدا کردن فرزند از اعضایی که فرزندی داشتند. در ادامه به این اعضاء اجازه دیدار و تماس با فرزندشان داده نمی شود و چنانچه بخواهند درباره فرزندشان صحبت کنند و عاطفه ای بروز بدهند، متهم به زندگی طلبی شده و مورد برخورد شدید تشکیلاتی قرار می گیرند. اعضاء می بایست خانواده را کانون فساد بخوانند و از آن دوری کنند.
– دور کردن اعضاء از جامعه و مردم و زندگی در یک شرایط بسته و فوق العاده محدود
– مبتلا شدن اعضاء به استرس دائمی
– اجباری بودن شرکت در نشست های روزانه موسوم به «عملیات جاری» که به نوعی تفتیش عقاید است.
– اجباری بودن شرکت در نشست های هفتگی موسوم به «غسل هفتگی» که طی آن افراد بایستی مسائل جنسی را در جلوی دیگران بخوانند.
– اجباری بودن شرکت در نشست های مختلف دیگر که طی آنها شخصیت فرد خرد شده و خودش هم باید در خرد کردن شخصیت اعضای دیگر شرکت نماید چرا که در غیر این صورت متهم به بریدگی می شود.
در نتیجه اعضاء هر روز و هر ساعت در استرس هستند که آیا آن شب نوبت آنهاست که سوژه نشست باشند، چه فاکتهای انتقادی از خود تولید کنند که مسئول نشست بر علیه آنها صحبت نکرده و روی آنها تیغ نکشد. و مسائلی از این دست که اعضاء را لحظه به لحظه در استرس قرار می دهد.
– به رسمیت نشناختن بیماری توسط تشکیلات به این صورت که با دستور رجوی یک اصل در تشکیلات وجود دارد که عبارت است از «مجاهد بیمار نداریم» و به این ترتیب اگر فردی بیماری داشته باشد که قابل نشان دادن نیست (مثلاً سر درد شدید)، از او نمی پذیرند که بیمار است و به هر شکل ممکن او را به سرکار می برند. سپس علاوه بر آن که این فرد باید با حال بیمار به بیگاری برود، او را متهم به تمارض نموده و می گویند که می خواسته با این بهانه اولاً از زیر کار در برود و ثانیاً در خلوت به مسائل جنسی فکر کند. در ادامه این فشارهای غیر انسانی، همان شب نیز آن فرد را در نشست انتقادی سوژه می کنند.
از اصلی ترین عوامل عود کردن بیماری هایی همچون سرطان این است که وقتی فرد می گوید بیمارم تا مدت ها از او نمی پذیرند و بعد از مدتها وقتی حال او به وخامت گرائید تازه بیمار بودن آن فرد مورد پذیرش قرار می گیرد. در نتیجه بیماری خیلی پیشرفت کرده و معمولاً قابل درمان نیست.
– در رابطه با بیماری هایی که از تشکیلات پذیرفته می شود (مثلاً شکستگی)، مشکلی که وجود دارد عدم دسترسی اعضاء به پزشک و امکانات پزشکی خارج از آنچه که در قرارگاه فرقه به آنها ارائه می شود می باشد. مگر آن که فرد در شرایطی قرار بگیرد که احتمال مرگش نزدیک شده باشد. که در این حالت برای سوء استفاده تبلیغاتی آن فرد را به بیمارستان می برند که معمولاً هم بی فایده است و او در همان بیمارستان فوت می کند.
– بیماری و مشکلات روحی و روانی در این تشکیلات اصلاً جایی ندارد و نه تنها در این رابطه پزشکی در دسترس نیست بلکه مشکلاتی از این دست، ارجاع داده می شود به اینکه آن فرد مشکل جنسی دارد و به این صورت بیرون زده و بروز کرده است و راه حل هم تیغ کشیدن روی این فرد در نشست های جمعی است.
– بیگاری کشیدن مستمر از اعضاء به اشکال مختلف که باعث فرسودگی مستمر جسم آنها و ایجاد بیماری های مختلف در آنان می شود.
– ممنوع کردن داشتن هرگونه دوستی و رفاقت با دیگر اعضای فرقه که در غیر این صورت متهم به داشتن رابطه محفلی شده و مورد مواخذه و محاکمه قرار می گیرند.
با این عوامل رجوی ها تشکیلات مجاهدین را به محل انهدام روانی و فیزیکی اعضای گرفتار تبدیل کرده اند. بنابراین عامل مرگ و قاتل تک به تک آنها رجوی ها هستند.
صالحی