هشتم شهریور ماه سالگرد ترور ناجوانمردانه دو شهید والاقدری است که هر ساله در این ایام خاطره ها را به تصرف خود در می آورد. یادشان گرامی باد.
شهید محمدعلی رجایی، دومین رئیس جمهور ایران بعد از انقلاب اسلامی بود. او دارای درجهٔ کارشناسی ریاضیات از دانش سرای عالی و کارشناسی ارشد آمار بوده و پیش از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران، به دبیری ریاضیات اشتغال داشتهاست.
شهید رجایی پس از انقلاب در کابینه مهندس مهدی بازرگان وزیر آموزش و پرورش بود و با انتخاب ابوالحسن بنیصدر به عنوان رئیسجمهور، رجایی به عنوان نخستوزیر معرفی شد. وی از ۱۱ مرداد ۱۳۶۰ تا ۸ شهریور همان سال، یعنی به مدت ۲۸ روز، رئیسجمهور منتخب مردم بود.
شهید رجایی دربارهٔ ارتباط با سازمان مجاهدین خلق نیز گفته بود:
“با اکثر بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق از دوره دانشگاه و بعدها هم در جلسات مسجد هدایت که پای تفسیر آقای طالقانی بودیم آشنا شده بودم. در سال ۱۳۴۷ یک بار سعید محسن برای عضوگیری به من مراجعه کرد، ولی به علت اختلافاتی که در برداشتمان نسبت به مبارزه داشتیم من موافقت نکردم به عضویت این سازمان درآیم، منتهی شرعاً تعهد کرده بودم که تماس را به هیچکس نگویم”.
شهید رجایی در اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۲ توسط ساواک شاه بازداشت و پس از ۵۰ روز آزاد شد. در سال ۱۳۵۳ به دلیل ارتباط نزدیک با سازمان مجاهدین خلق برای بار دوم بازداشت و به زندان منتقل گردید. به گفته خودش هفتهها تحت شکنجه قرار گرفت. سرانجام در روز عید غدیر خم در آبان ۱۳۵۷ پس از چهارسال از زندان آزاد شد.
شهید رجایی بلافاصله با تأسیس انجمن اسلامی معلمان به مبارزه علیه سلطنت پهلوی پرداخت. او عضو کمیته استقبال شد و در کنار دیگر انقلابیون مهیای ورود آیت الله خمینی گردید . ایشان در زمان ریاست جمهوریش در حادثهٔ بمبگذاری و ترورهای مسعود رجوی به شهادت رسید.
شهید محمدجواد باهنر، دومین نخستوزیر ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ بود که توسط اعضای سازمان تروریستی مجاهدین خلق ترور شد. وی دارای فوق لیسانس علوم تربیتی و دکترای الهیات از دانشگاه تهران بود که پس از فارغالتحصیلی، به حرفه معلمی روی آورد و در دوران پهلوی به تدوین کتب درسی دینی و قرآن پرداخت. باهنر پیش از کسب سمت نخستوزیری، به عنوان سومین وزیر آموزش و پروش ایران مشغول به کار بود.
شهید باهنر در سال ۱۳۵۷ به فرمان آیت الله خمینی به عضویت شورای انقلاب درآمد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم با پذیرش مسؤلیت در نهضت سواد آموزی، نماینده مردم کرمان در مجلس خبرگان قانون اساسی، نماینده شورای انقلاب اسلامی در وزارت آموزش و پرورش، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی شد. وی سپس در کابینه محمد علی رجایی به سمت وزیر آموزش و پرورش منصوب گردید و به دنبال برکناری بنی صدر از مقام ریاست جمهوری و انتخاب محمد علی رجایی به عنوان رئیس جمهور، بنا به پیشنهاد شهید رجایی، شهید باهنر در سال ۱۳۶۰ به عنوان نخستوزیر به مجلس شورای اسلامی معرفی گردید و مجلس نیز به او و وزرای وی رأی اعتماد داد.
سر انجام شهیدان باهنر و رجایی در انفجار ۸ شهریور ۱۳۶۰ در دفتر نخستوزیری توسط عامل نفوذی مجاهدین خلق به شهادت رسیدند.
اکنون بعد از گذشت این سالیان هنوز که هنوز است سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی مسئولیت ترور این دو بزرگوار را به صورت علنی بر عهده نگرفته است زیرا بخوبی میداند که در جامعه بین الملل محکوم به تروریست بودن خواهند گردید. دقیقا کاری که در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی کردند و مسئولیت نپذیرفتند ولی در سالگردهای این حوادث و ترورها، دست افشانی کرده و جشن میگیرند.
رجوی با این ترورهای وحشتناک نشان داد که برخلاف ادعاهایش ،هیچ گاه میانه رو و صلح طلب نبوده و اتفاقا بدنبال تنش آفرینی و هرج و مرج طلبی است. زیرا بقای خود را در این نوع از حرکت های وحشیانه اجتماعی می دید. قدرت طلبی و جنون به قدرت رسیدن او را وادار میکرد که جامعه را به آشوب کشیده و با انجام انفجارها ایجاد رعب و وحشت کرده تا بتواند به مقاصد شوم و نیات پلید خود نائل آید.
اما اکنون با بزک کردن زنی که ظاهرا مُدره و میانه رواست و شعارش صلح و دمکراسی خواهی میباشد تلاش میکند که از آن تاریخچه تیره و تار خود فاصله بگیرد، ولی مگر می شود تاریخ را فراموش کرد و نادیده گرفت؟! مگر می شود با رنگ زدن کلاغ آنرا به اسم مرغ بهشتی جا زد و پیشینه تروریستی را نادیده انگاشت؟
معلوم است که نمی شود. بی دلیل هم نیست که رجوی تلاش میکند با هوچی گری و ایجاد دود و دم های زیاد، گذشته تروریستی خودش را در هاله ای از ابهام بپوشاند و آنرا به مرور زمان به فراموشی بسپارد، ولی این امر نشدنی است.
هرگز نمی شود آن ایام را از خاطره ها زدود و فراموش کرد.
و بی دلیل هم نیست که هنوز بعد از نزدیک به نیم قرن این گروه که بسیار مدعی است که در جامعه ایران نفوذ و رخنه دارد فقط در حد شعارهای تو خالی بماند و به گفته سرکردگانشان در شکاف ها زندگی کند ولی از جا باز کردن در میان توده ها و قلب خلق ایران ناتوان بماند.
بخشعلی علیزاده