باز هم زنی دیگر بدنبال کاروان بی انتهای مرگ در اسارتگاه اشرف 3 در آلبانی بر خاک افتاد! امثال این بیگناهان زخم خورده در آلبانی و در اقامتگاه اجباری رجوی ها، فراوان است. بیش از 40 سال می گذرد و امروز فرقه ی ضدبشری رجوی ، ضعیف تر از همیشه در بدترین نقطه ی تشکیلاتی با موجی از مخالفان تشکیلاتی، مواجه است و در آلبانی زمین گیر شده است.
درخبرها داشتیم:
” خواهرمجاهد مژگان کوکبی، عضو شورای مرکزی و از مسئولان سازمان مجاهدین خلق ایران، پس از ۴۱سال مجاهدت در برابر دیکتاتوری دینی در اثر بیماری سرطان در ناحیه مغز، در بیمارستان در آلبانی درگذشت. این مجاهد پاکباز و والا به عهد خود با خدا و خلق وفا کرد و به کهکشان یاران شهیدش در اشرف و لیبرتی و جاودانهفروغها و خواهران شهید همبندش در زندان خمینی پیوست…”
نویسنده ی مفلوک این چند خط، یا نمی داند معنی شورای مرکزی و مسئول چیست ! یا خود را به نفهمی زده است! مگر در سازمان کسی هست که اختیار داشته و تصمیم گیر باشد؟ همه ی زنان ، همه ی مردان، از درون تهی و هیچ هستند. از خود هرگز خط و خطوطی نداشتند و اگر هم تک نمود هایی پیدا می شد و حرف می زد ، صحبت های او در نطفه خفه می شد! لگد مال می شد! له می شد! هیچ کس نداند، ما که می دانیم ، همه اعضای شورای مرکزی و شورای کذائی ملی مقاومت و کاندید شورای رهبری و … همه یک بازی کثیف و احمقانه برای سرگرم نگه داشتن اعضای اسیر سازمان است و بس!
هدر دادن عمر انسانها ، نابود کردن انسانیت ، به مرگ سپردن جانها، سرطان و کرونا و سکته و.. همه ، بازیهای سرد و مرگ آلود رجوی ها با جان انسان های گرفتار و فریب خورده در سازمان است. این فرقه ای ها ، بدبخت ها، نه حزب دیده اند و نه شورای مرکزی و نه شورای رهبری و نه …، در جهانی که زندگی می کنیم، مردم آگاه تر از هر زمان دیگر هستند و چشم شان به حقایق باز شده است!
همه می دانند که سر تا پای مجاهدین و سازمان شان، یک فریب و دروغ بزرگ است. اندک کسانی هم که به رویای آب ، سراب مجاهدین را باور کرده و پیوستند، خیلی زود پشیمان شدند و اما سرشان به حصارهای فولادی و بتنی مجاهدین خورده است و ماندگار شدند!
امثال این مژگان ها، همه بازیچه ی دست رجوی ها هستند و در حسرت زندگی عادی وسالم! اما به ظاهر دیگر دیر شده است و مریم رجوی دستبند طلا و نامرئی به دستانشان زده است وهمه را برده ی خود کرده است!
از روزی که مسعود رجوی ایران را ترک کرد، فقط شکست وناکامی تجربه کرده است وبس! عاقبت هم گم و گور شد، راه که غلط باشد ، دستاوردهایش هم غلط از آب در می آید! الان در آلبانی همه اعضای پیر و سالخورده ی سازمان درصف مرگ هستند و منتظر هستند رستگار!!! شوند! براستی این باید عاقبت سازمانی باشد که حنیف نژاد تاسیس کرد؟
چرا همه چیز خیلی زود خراب شد؟
چرا سازمان مجاهدین 1357 ، به انحراف کشیده شد و تیغ تیز سرکوبش به سمت اعضای خودش برگشت؟
چرا امروز دیگر از منش و پرنسیب های انقلابی گری در سازمان مجاهدین ، اثری نمانده است؟
تاریخ ننگین و خیانتبار سازمان مجاهدین، نشان داد که ناخدای این کشتی هیچ نمی دانسته است!
امروز اگر در آلبانی تک تک اعضاء، بدنبال هم بر خاک های سرد غربت می افتند، مقصر اصلی یک نفر بیشتر نیست، یک نفری که الان هم گم و گور شده است! امروز تنها اوست که باید پاسخگو باشد ، اما او هم غیب شده است! از پاسخگوئی فراری است !
اما خانواده های این عزیزان، خانواده های کشته شده ها در اشرف، می توانند به صف شاکیان علیه این سازمان بپیوندند، می توانند به خونخواهی عزیزان خود بپاخیزند، امروز می توانند سران سازمان جنایتکار رجوی را به پای میز محاکمه بکشانند و آنان را وادار به پاسخگوئی بکنند! هرگز برای خونخواهی و دادخواهی دیر نیست . . .
فرید