هواداران و مرتبطین مشهور فرقه رجوی همان کسانی هستند که در طول سالهای زیست این فرقه تروریستی هرکدام به بهانه ای فریب این سازمان را خورده و زندگی و آینده خود را بر روی آن قمار کردند. به عنوان مثال در فهرست این هواداران تعداد محدودی خواننده لسآنجلسی بود که همه آنها بهغیراز مرضیه فقط مدت کوتاهی با رجوی ماندند و خیلی زود از آینده تباه خود در کنار این فرقه مطلع شده وزندگی شان را نجات دادند. در این میان سیاسیون کم فروغی هم بودند که در میان گروههای پرتعداد اپوزیسیون بدترین انتخاب ممکن را کردند و با پیوند خوردن با رجوی آن چنان نام و سابقه خود را آلوده کردند که دیگر هیچگاه توان بازیابی خود را نیافتند.
اما اتفاق جدیدی که در چند سال اخیر در حال وقوع است، اعلام برائت این مرتبطین و هواداران از رجوی و مجاهدین است که معمولاً بعد از مرگ این افراد و از سوی خانواده و وارثانش رخ میدهد که خودش بیانگر جدایی و برائت خاموش این افراد از مجاهدین در زمان زنده بودن بوده است؛ هرچند که هیچ گاه جرأت و توان اعلام رسمیاش را نداشتهاند.
نمونههایی مثل فرزندان مرضیه که حاضر نبودند اعضای سازمان را حتی در مراسم خاک سپاری تحمل کنند یا همسر و فرزندان سرهنگ بهزاد معزی خلبان هواپیمای فرار رجوی و بنیصدر از ایران که از سوی رجوی بهعنوان عضو شورای ملی مقاومت هم معرفیشده بود، اما به قول یکی از دخترانش سالها در حصر و محدودیتهای سازمان در پاریس گرفتارشده بود؛ محدودیتهایی که حتی اجازه تماس با فرزندانش را به او نمیداد!
واقعاً رجوی با هوادارانش چه کرد که این پایان مشترک همه آنها شده و در یک دهه گذشته باعث جدایی و اعلام برائت برجسته ترین مرتبطین و طرفداران و حتی اعضای شورای ملی مقاومت از قبیل محمدرضا روحانی و کریم قصیم هم شده است.
دلایل متعددی برای این سرنوشت مشترک میان هواداران و مرتبطین مشهور رجوی میتوان یافت، اما اگر بخواهیم به دو دلیل عمده در ارتباط با این مسئله اشاره کنیم باید به دو مؤلفه زیر بپردازیم:
استفاده ابزاری
در طول سالهای گذشته رابطه هواداران و مرتبطین با فرقه رجوی صرفاً یک رابطه یک سویه بوده است که منافع و استفاده آن صرفاً برای رجوی لحاظ شده است. رجوی در ارتباط با معدود مرتبطین نسبتاً سرشناس خود فقط مانند جادهای یک طرفه خدمات گرفته و افراد را به هر سمت و سویی که خواسته برده است. از حمایت از ننگینترین جنایتهای رجوی تا پشت کردن به همه اعتقادات و باورهای عرفی و سیاسی و مذهبی، ازجمله اقداماتی است که رجوی از مرتبطین و هوادارانش خواسته است.
به عبارت ساده تر رجوی آدم میکشته و از مرتبطین فرقه اش خواسته که حمایتش کنند؛ رجوی جاسوسی و وطن فروشی کرده و از مرتبطینش خواسته تا توجیهش کنند؛ رجوی سر اعضایش را زیرآب کرده و از همین مرتبطین خواسته تا سکوت کنند و … .
این رویه در مورد برخی از مرتبطین و هواداران سازمان ۴۰ سال به طول انجامیده است، اما هیچ ما به ازایی از سوی سازمان برای آنها ایجاد نکرده است. درواقع همه وعدههای رجوی برای جبران این خدمتها به بعد از براندازی موکول شده است! یعنی رجوی درازای هر خدمتی فقط گفته که بعد از براندازی نظام مثلاً فلان جایگاه را اعطا خواهد کرد! این آرزو که هیچ گاه رجوی بدان نزدیک هم نشد، به قیمت معامله ای دوسر باخت برای مرتبطین و هوادارانی بود که همهی آبرو و توان خود را خرج مسعود رجوی و جنایتهایش کردند.
آلودگی رجوی
اما آلودگی رجوی که حاصل سابقه بینظیر او در جنایت و خیانت علیه ملت ایران است، حکایت آشنایی است که باعث حفظ فاصله گروههای مختلف اپوزسیون از این فرقه شده است. درواقع رجوی بدنام ترین ضد انقلاب ایران بوده که هر رابطه و مراودهای با او به سرایت این بدنامی و آلودگی میانجامد. مرتبطین و هواداران شاخص رجوی عموماً براثر انتخاب اشتباه و خطا در محاسبه در مورد عاقبت این فرقه به آن نزدیک شدند که درنهایت به راهی بی بازگشت منتهی میشد.
مرتبطین و هواداران رجوی یا باید تا پایان عمر زیر پرچم پارهی وی و فرقه اش میماندند یا اینکه با اعلام برائت و اعتراف به اشتباه در همکاری و تائید این فرقه از آن جدا میشدند. اما راه دوم چندان هم در اختیار این افراد نبود، در موارد متعدد مانند سرهنگ بهزاد معزی به نقل از فرزندانش گفته شده که سالهای پایانی عمر معزی به زندگی اجباری و حصر گونه در فرقه رجوی تبدیل شده بود.
درواقع رجوی خودش که خوب میدانست هرگونه جدایی این مرتبطین و هواداران شاخص با افشاگری و تبری از سازمان همراه خواهد بود، فشارهای روحی، روانی و محدودیتهای فیزیکی را برای حفظ این افراد بکار بست.
درمجموع باید گفت که شورای ملی مقاومت و اعضای نسبتاً شاخص آنکه قرار بود به وزنههایی برای افزایش اعتبار سازمان و رجوی مبدل شوند، هرکدام طی پروسه ای کوتاه یا بلند به زاویه و تناقض با رجوی و فرقه اش رسیدند و عموم آنها درحالی که تا پایان عمر مجالی برای جدایی و برائت نیافتند، در سرنوشتی مشترک با نفرت از مجاهدین به گورستان تاریخ پیوستند.