اینجانب علی اکبر بابایی نژاد پدر جعفر بابایی نژاد اسیر در فرقه رجوی موسوم به مجاهدین خلق هستم. من یک فرد ایرانی هستم و یک کشاورز که اصلا اهل سیاست نبوده و نیستم. نظریه پرداز هم نیستم تا نظر بدهم. فردی بی سواد اما پدری که سالها در انتظار دیدن فرزندش با بیماری دسته و پنجه نرم می کند تا آنقدر زنده بماند و یکبار دیگر فرزندش که به مدت سی سال در اسارت است را در آغوش بگیرد.
گفتم بی سواد هستم ولی آنقدر معنی و مفهوم آزادی رامی فهمم. چرا یک انسان که برای دفاع از کشورش در جنگ اسیر می شود. باید از حداقل حقی که خداوند برایش ارزانی داشته وآن آزادی است محروم باشد؟
امیدوارم زیر سایه خداوند متعال خوب بوده باشی. جعفرجان چشم انتظاری مرا دیگر خسته کرده است. حدود 18 سال پیش به دیدار تو به اشرف آمدم و چندین بار دیگر هم در اشرف و لیبرتی برای دیدنت آمدم و موفق به دیدارت نشدم. امید داشتیم که بعد از رفتن به آلبانی، با خانواده تماس تلفنی داشته باشی ولی دراین چندسال این تماس هم ازطرف تو برقرار نشد. متاسفانه تو برای یک تماس تلفنی آزادی نداری!
انتظار من پدر این است که از وضعیت عمومی تو باخبر باشم.
توحق داری زندگی طبیعی مثل دیگران داشته باشی وحالا نمیدانم چرا از این حق نمیتوانی استفاده کنی؟
جعفر جان ما را در جریان سلامتی خودت قرار بده. مادرت آلزایمر گرفته و من هم پیر و ناتوان شدم .
علی اکبر بابایی نژاد