پس از اعزام نیروهای زمینی سپاه و ارتش ایران با مأموریت فاتحان خیبر به مرزهای کشور که طی یک هفته اخیر انجام گرفت التهاب و تنش مابین ایران و کشور جعلی آذربایجان و ترکیه، روز به روز در حال افزایش است.
واقعیت این است، در طول سه هزار سال اخیر کشور ایران همواره در جنگ و جدل با کشورهای همسایه و غیر همسایگانش بوده است. شاید به طور متوسط هر سه سال یک بار جنگ. جنگ با مغول و عثمانی و اعراب و افغان و انگلستان و روسیه و یونان و هند و سایر قبایل. متأسفانه هم اکنون نیز کشور ایران مابین کشورهایی قرار گرفته است که از حیث مالی و فرهنگی، در فقر قرار دارند و این فقر خود زمینه جنگ علیه کشور ایران است.
نیاکان ما در گذشته کشور بزرگتری برای ما به ارث گذاشتند که هم اکنون آنچه باقی مانده متعلق به همه ی وارثین امروزی است و حراست و نگهبانی از آب و خاک و منابع و امنیت و مردمش، وظیفه ملی و اخلاقی هر ایرانی است.
آخرین جنگی که ایران با کشور عراق داشت چهل سال می گذرد. این جنگ برای چندین نسل هنوز تازه است. اگرچه بعد از تجربه جنگ ایران و عراق جملگی مردم از جنگ و جنگ دیگری که اتفاق افتد، بیزارند اما گاهاً جنگ اجتناب ناپذیر است و برای دفاع از خاک و آب و منابع و مردم، توپ وارد زمین خودی می افتد که بایسته است به آن پاسخ قاطع داده شود تا فرزندان ما در آینده ملک و مملکت و مأمن امن تری داشته باشند.
نگارنده این سطور متأسفانه در جنگ مابین ایران و عراق در طرف ایران نبود که امروزه این نبود را به جد احساس می کنم و عذاب وجدان دارم. خلاصه ای از ماوقع آنچه که چرا در طرف ایران نبودم به شرح زیر است.
کشور عراق که در 31 شهریورماه سال 1359 به ایران حمله کرد با آن که با حکومت ایران مشکل داشتم اما راضی به پیروزی عراق در جنگ با ایران نبودم. یکی از روزهای مهرماه همان سال یکی از دوستانم به نام ابراهیم نزد من آمد و دلیل آورد که جنگ آغاز شده و این درست نیست جوانانی مثل من و تو در خانه بنشینیم و کشور و مردم ما در مخاطره باشند. منطقش را قبول کردم و از ابراهیم پرسیدم که تجربه نظامی ات چیست؟ او پاسخ داد که رانندگی تانک بلد است. وقتی او از من پرسید که چه می دانم، پاسخ دادم که من نیز در ارتش تخصص توپخانه در رسته هدایت آتش دارم. وقتی همدیگر را راضی کردیم و به هم قوت قلب دادیم، فردای آن روز شال و کلاه کرده و به بسیج رشت رفتیم تا اسم خود را برای اعزام به جبهه، بنویسیم. فرادی آن روز وقتی به محل رسیدیم، با ازدحامی مواجه شدیم که نام نویسی را مشکل می کرد. وقتی از مسئولین پرسیدیم که پس از نام نویسی موعد رفتن به جبهه چه زمانی خواهد بود؟ در پاسخ گفتند، حداقل شش ماه طول خواهد کشید تا نوبت به اعزام ما فرا برسد.
من و ابراهیم با دلسردی راه خانه را پیش گرفتیم و من در راه غر زدم که من همین حالا می خواستم به جبهه بروم شاید شش ماه دیگر جنگ به پایان برسد. به هر حال همین عقب گرد و ناامیدی از اعزام به جبهه، مسیر زندگی و عقایدم را به گونه ای تغییر داد که متأسفانه جنگ ایران و عراق پس از گذشت شش ماه خاتمه نیافت و تأسف بارتر این که من نیز بعدها در طرف مقابل یعنی جبهه عراقی بودم. البته زمانی که از سال 1363 در تهران زندگی مخفی داشتم آنچه که از سازمان شنیده و باور کرده بودم اعزام از تهران به منطقه و جهت آموزش بود و من نیز در راستای خروج از کشور حداکثر خود را برای شش ماه دور از وطن آماده کرده بودم و طاقت بیشتر از این زمان را نداشتم. به هر حال وقتی در حین جنگ در جبهه عراقی و در مقابل جبهه ایرانی، به سر بردم، وقتی جنگ خاتمه یافت و من به دنیای آزاد رسیدم و از حال و هوای شست و شوی مغزی خلاص شدم از هر ایرانی که در مورد خودم و جنگ، پرسیدم همه معتقد بودند که حضور یک ایرانی به هر دلیل در جبهه عراقی مذموم و غیر قابل بخشش است.
با این وصف، وقتی به گذشته و گذشته جنگ ایران و عراق بر می گردم و آن را کند و کاو می کنم و به اعتقادات مردم فکر می کنم، با آن که در اوایل اعزام به عراق قصد و هدفم ابداً جنگ ایران و عراق، نبود و اهداف و آرمان دیگری در سر داشتم اما متاسفانه آنچه در عمل اتفاق افتاد کمک و همکاری من و سایر رزمندگان مجاهد به جبهه عراقی بود.
لذا در همین رابطه اعتقاد دارم اگر احیاناً جنگی مابین ایران و همسایگانش اتفاق افتد این بار بی درنگ در جبهه ایران قرار خواهم گرفت چون نیک می دانم جنگ تنها مربوط به نظامیان نیست بلکه همه مردم و شهروندان ایران از حیث اخلاقی و ملی، وظیفه حراست از آب و خاک و منابع و امنیت و مردمشان، را دارند و آنچه در مورد من و هم نوعانم ضریب می خورد این که ما یک بدهکاری در باب جنگ ایران و عراق، به مردم ایران داریم و این عذاب وجدان باعث می شود که احیاناً اگر جنگی اتفاق افتد این بار صد در صد در جبهه ایرانی باشم. این بار شاید مانند سال 1359 توان جنگی و در خط مقدم، را نداشته باشم ولی در حد توان و مقدورات در خدمت جنگ و جبهه و اهداف و آرمان ایرانی، خواهم بود.
همچنین اعتقاد دارم، دشمن و دشمن خارجی غرض و مرضش در وهله اول جانب حکومت ایران نیست تا جنگ را آغاز کند بلکه آنان در ابتدا نقشه و جغرافیای ایران را روی میز قرار می دهند و مردم و منابع و ظرفیت های نظامی و غیر نظامی، را مد نظر مطامع خود قرار می دهند.
همچنین باور دارم که جنگ فقط وظیفه و مسئولیت نظامی ها نیست بلکه پشتیبانی مردم داخل و خارج در پیشگیری و نتایج جنگ، تاثیر فراوان دارد به دور از این که دشمنان داخلی این بار نیز جانب دشمنان ایران را خواهند گرفت و خواهان قرار گرفتن ایرانیان در مقابل جنگ و جبهه ایرانی، خواهند شد بنا به وظیفه ملی و شخصی، در اولین روزهای جنگ خود را به هر روشی به داخل ایران رسانده و سهم خود را در جنگ از هر طرقی که ممکن باشد، ادا خواهم نمود.
مهدی خوشحال