هر حزب یا گروه سیاسی مشی خود را بر مبنای ساختاری از اندیشه یا چنان که برخی گروه ها قائل هستند بر مبنای یک ایدئولوژی استوار میکند. با این وجود، سران مجاهدین خلق از بدو تاسیس تا امروز قادر نبودهاند که بنیادی منسجم و فراگیر برای ایدههای خود فراهم کنند.
محسن زال در کتاب «چریک مجاهد خلق» بر اساس اسناد بازجویی حنیف نژاد به این تحلیل میرسد که دستگاه نظری و عملی مجاهدین خلق نه برای توجیه مارکسیست بودن و نه اسلام گرا بودن، موفق عمل نکرده است. زال مینویسد که حنیف نژاد مارکسیسم را علم انقلاب میداند و آن را در حد یک ابر علم بالا میبرد اما مبنای نظری آن را به طور کامل نمیپذیرد و اسلام را متکاملتر و پیشرفتهتر میداند. در جای دیگر از بدیعزادگان مینویسد که ملاک همراهی اسلام و مارکسیسم را بر دشمن مشترکشان یعنی «آریامهریسم» یا همان «ضد انقلاب»، بنا میکند.
از نظر محسن زال این عدم انسجام در مبانی نظری و در پی آن عدم توجه به اندیشه ورزی در تشکیلات، میدان عمل را برای چریک بودن و کشته شدن در راه مبارزه گشادهتر میکند. سازمان مجاهدین خلق با شروع مبارزه مسلحانه و محوریت قرار دادن خشونت ورزی، اندیشیدن و ایده ورزی را از اولویت امورات خود خارج میکند و چنان که محسن زال به این تحلیل میرسد، «مبارزه مسلحانه به مثابه تنها معنای کنش اصالت پیدا میکند».
هر چند که در افت و خیزهای دهه پنجاه و قدرت گرفتن جریان مارکسیستی در تشکیلات، مواضع سران باز مانده چون تقی شهرام، با نفی اسلام، اندکی بر توجیهات و مباحث نظری متمرکز شد، اما عملا تشکیلات تا امروز نتوانسته است چهرهای یکدست از خود و مبانی نظریاش ارائه دهد.
در دوره حکمرانی مسعود رجوی بر تشکیلات، جزوهها و سخنرانیهای مطول او نیز نتوانست راهی پیش ببرد و تناقض ها را حل کند. به ویژه پس از سقوط صدام حسین و خلع سلاح مجاهدین خلق توسط ارتش آمریکا و پس از آن دور شدن از مرز ایران و اسکان در آلبانی این تهیدستی مجاهدین خلق در میدان نظر با انفعال بیشتر در میدان عمل همراه شد و تناقضها حتی تا جایی پیش رفت که دشمن قدیمی تشکیلات یعنی امپریالیسم تبدیل به دوست جدید شد! چون این بار دشمن مشترک جمهوری اسلامی بود.
اکنون دو دهه است که با تشکیلاتی مواجهیم که در عرصه عمل و نظر تهی است. این کمبودها تنها راه تناقض گویی، دروغ و پروپاگاندا و انتشار فیک نیوز را برای سران مجاهدین خلق باز میگذارد. از همین روست که وقتی برنامه ده ماده ای مریم رجوی برای ایران آینده رسما در رسانههای تشکیلات منتشر و مکررا تکرار میشود، تناقض های پی در پی با رفتار فعلی سران تشکیلات در آن پدیدار است.
ذکر تنها یک نمونه از تناقضها در اظهارات مریم رجوی برای تبیین این موضوع کافی به نظر میرسد. در حالیکه مریم رجوی در برنامه ده مادهای خود وعده آزادی زنان ایرانی در انتخاب نوع پوشش در ایران آینده تحت حکمرانی خود را میدهد، نزدیک به نهصد زن ساکن در قرارگاههایش در آلبانی و فرانسه، حق انتخاب پوشش خود را ندارند. آنها مجبورند حجاب داشته باشند و لباسهای متحد الشکل بپوشند. کدام عقل سلیمی میپذیرد که از میان صدها زن مجاهد هیچ کدام میل به پوشیدن لباسی متفاوت یا بی حجاب شدن نداشته باشد. کما اینکه بسیاری از زنانی که از تشکیلات جدا شدهاند و امروز در جهان آزاد زندگی میکنند با پوشش های متفاوت، با حجاب یا بدون حجاب هستند.
این تناقضها و عدم انطباقهای گفتاری و رفتاری در مواقع بسیاری آشکارا تبدیل به دروغگویی میشود. دروغهایی که با روشهای مختلف تشکیلاتی و پروپاگاندایی به خورد رسانهها داده میشود. برای نمونه در همه اسناد معتبر از نهادهای معتبر حقوق بشری و سیاسی همچون گزارش دیدبان حقوق بشر و گزارش رند وابسته به وزارت دفاع آمریکا و گزارشهای وزارت امورخارجه آمریکا درباره مجاهدین خلق، این تشکیلات را نوعی فرقه معرفی کردهاند که در آن تجرد اجباری است و بر اساس قوانین فرقه، اعضا میبایست همسران خود را طلاق بدهند. همچنین، بر اساس گزارشهای مستند و تحقیقی در نشریههای معتبر نیز میدانیم که حتی فکر کردن به جنس مخالف از جمله مرور خاطرات همسر سابق برای اعضای فرقه مجاهدین خلق جرم تلقی میشود که فرد خاطی را مستوجب تنبیه میکند.
با توجه به موارد بالا، در نظر بگیرید که در گزارش اخیر ساندی تایمز از درون قرارگاه اشرف سه در آلبانی، زنی میانسال که انگلیسی را نسبتا خوب میداند، در اتاق کار مجاهدین که مجهز به رایانههایی است که از طریق آن مبارزه با حکومت ایران انجام میشود (و توییتر و فیس بوک گهگاه به جرم آنکه اینها اراذل اینترنتی هستند که فیک نیوز منتشر میکنند حساب های کاربری آنها را میبندد)، با گزارشگر ساندی تایمز صحبت میکند. او از شیوه مبارزهاش در فضای اینترنت و کمک رسانی به مردم درون ایران میگوید. حال همه این صحنه آراییها را کنار بگذارید و این صحنه را ببینید: زن عکسی از همسر مرحومش که «در راه مبارزه با رژیم کشته شده است» از روی میز کارش برمیدارد، به گزارشگر نشان میدهد و این جمله کلیدی را میگوید:«خیلی دلم برای او تنگ شده است. هر روز به او فکر میکنم.»
این جمله که در یک روز عادی در ساختار فرقه مجاهدین خلق گفتن آن جرم محسوب میشود و جزای آن جلسات خودانتقادی، فشار جمعی، زندان انفرادی و حتی شکنجه است، در برابر گزارشگر یک روزنامه غربی کاملا مجاز و معمولی جلوه میکند.
به همین ترتیب، برای تشکیلاتی که از تمام ایدئولوژی و مبانی نظری و عملی آن ، وجه تبلیغاتی و پروپاگاندایی باقی مانده است، پیگیری این تناقضها و دروغها در مواضع، سخنرانیها و برنامههای تبلیغاتی آن و بیرون کشیدن مصادیق دروغگویی و متناقضگویی کار بسیار سادهای است. کافی است که نگاهی منصفانه به همه مدارک و اسناد موجود بیندازیم.
مزدا پارسی