اشرف ابریشمچی کودک سه ساله مریم قجر عضدانلو (مریم رجوی) و مهدی ابریشمچی، اولین فرزند طلاقهای ایدئولوژیک در تشکیلات مجاهدین خلق بود که امروز به سمت معاونت مسئول اول تشکیلات منتصب شده است.
اشرف ابریشمچی در سال 1361 به دنیا آمد. نام او را با الهام از نام اشرف ربیعی همسر اول مسعود رجوی که در درگیری با حکومت ایران کشته شده بود، اشرف نهادند. زندگی ناامن او در خانههای تیمی در کنار پدر و مادری که عضو مجاهدین خلق بودند آغاز شد. چندی بعد خانواده نوپای او از ایران به فرانسه و نزد مسعود رجوی گریختند و زندگی برای اشرف ناامنتر از گذشته شد. چرا که طولی نکشید که رهبری مجاهدین خلق مسعود رجوی اراده کرد که پدر و مادر اشرف از هم جدا شوند.
در سال 1364، با طلاق همزمان مادر اشرف از پدرش و ازدواج او با مسعود رجوی، تناقضات ذهنی دختر بچهای سه ساله کلید خورد. با انتقال سازمان به خاک عراق و پناه رفتن نزد صدام حسین، زندگی اشرف ابریشمچی در قرارگاه های سازمان در عراق، پیچیده تر از پیش شد.
علی اکرامی از اعضای جدا شده از تشکیلات که خاطرات روشنی از کودکی اشرف ابریشمچی در عراق دارد در این باره مینویسد: «او طول هفته را با یک سرپرست بود. بعد به نزد مادرش مریم میرفت. در آنجا باید زندگی مشترک مادرش با ناپدریاش مسعود را تحمل میکرد. روز بعد باید به دیدار پدر و نامادریاش میرفت و آخر هفته هم مادر بزرگ و عموهای سازمانی – تشکیلاتی. هضم این میزان عدم سنخیت در آن سن وسال برایش براستی مشکل بود.»
در آن سالها اشرف حدودا نه ساله بود که برای دیدار با مادربزرگش به قرارگاه جلال زاده در عراق، محل کار علی اکرامی، می آمد. علی اکرامی به خاطر میآورد: «یک روز که در کیوسک ورودی درب پایگاه کشیک بودم دیدم به آرامی به عکس مراسم ازدواج مادرش (مریم) با مسعود که در سال 64 در اوور گرفته شده بود نگاه میکند. کنجکاو شدم از او سوال کردم عمو به چه نگاه می کنی؟ گفت به عکس عروسی مامانم با عمو مسعود!! بعد با اشاره عکس مهدی ابریشم چی را نشان داد و گفت اون هم بابامه درسته؟ گفتم اره درسته عمو و بعد به فکر فرو رفت. احتمالا در ذهن کوچکش تلاش می کرد علت آن طلاق و این ازدواج و ربط آن را به سرنوشت خودش بفهمد! و اینکه گناه او در این داستان چیست که باید هرهفته معادله ناپدری و نامادری و سرپرست و آوارگی بین مقر بدیع و اشرف و بغداد را حل کند. احساس کردم از دیدن عکسها و اینکه به جوابی نرسیده خسته شده بود. به آرامی و بدون اینکه با من صحبتی بکند بسمت آسانسور رفت.»
در زمان جدا کردن اجباری والدین از کودکان در سال های 1396 و 1370 اشرف ابریشمچی نیز به فرانسه فرستاده شد و مدتی را در پایگاه مجاهدین خلق در اوورسوراواز ماند. اما در سنین نوجوانی همچون بسیاری دیگر از فرزندان مجاهدین خلق به عنوان نیروی میلیشیا به عراق بازگردانده شد.
از آن پس زندگی در تشکیلات نظامی که ساختار فرقه ای داشت برای اشرف رقم خورد. با این وجود، او در عین اینکه آموزه های تشکیلاتی را فرا میگرفت و مغزش شسته میشد از امتیاز فرزندی خواهر مریم (مریم رجوی) در میان همسن و سالانش برخوردار بود.
مریم سنجانی عضو جدا شده از مجاهدین خلق با انتشار تصاویری از اشرف ابریشمچی در یادداشتی درباره او مینویسد: «گرچه سرنوشت او شبیه به بقیه فرزندان اعضای سازمان مجاهدین است که نام پرطمطراق «میلیشیا» را بر آنها نهاده بودند. اما اشرف ابریشم چی و تعداد محدودی از آنان به واسطه آنکه پدر یا مادرشان عضو شورای رهبری فرقه بودند از امکانات بهتر و خاص تری برخوردار بودند؛ تبعیضی که در سرتاسر فرقه مدعی جامعه بی طبقه توحیدی موج می زند.»
مریم سنجانی شاهد یکی از جشن هایی که توسط بخش پرسنلی مجاهدین برای اشرف ابریشم چی در محل ستاد ۴۹ برپا کردند، بوده است. او در ادامه مینویسد: «ریخت و پاشها، بودجههای خاص، سفارش غذاهای رنگین و تبعیضهای متفاوتی را متاسفانه از نزدیک بسیار دیدهام.»
بدین ترتیب، امکانات خاصی که در تشکیلات برای فرزندان سران وجود داشت موجب شد که اشرف ابریشمچی در شهریور 1400 در سن 39 سالگی بدون رعایت سلسله مراتب تشکیلاتی، به سمت معاونت زهرا مریخی مسئول اول تشکیلات، گماشته شود. این در حالی است که شمار زنان عضو شورای رهبری مجاهدین خلق با سنین بالاتر و سوابق مبارزاتی بسیار بیشتر از اشرف ابریشمچی، قابل ملاحظه است.
اشرف ابریشمچی از معدود جوانان ساکن قرارگاه مجاهدین است که همه عمر خود را در تشکیلات و تحت حکمرانی کیش شخصیتی مسعود رجوی زیسته است و طول نزدیک به چهار دهه عمر خود زندگی عجیب و پیچیدهای را تجربه کرده است.