محسن شعبانی در جنگ ایران و عراق سرباز که در سال 67 به اسارت در آمد. خانواده او بارها و بارها برای دیدنش به اشرف رفتند. اما نتیجه ای نگرفتند و مجاهدین با فحش و ناسزا از آنها استقبال کردند.
مادر محسن خطاب به او می گوید: با گرفتاری تو را بزرگ کردم، حالا باید تو از من نگهداری کنی، خیلی گرفتاری کشیدم، میخواهم حرف بزنم ولی گریه ام می گیرد…
برای دانلود اینجا را کلیک کنید.