همیشه صحبت از گناه در جایگاه رهبری، صحبت از اشتباه، انتقاد از رهبری، یا انتقاد بخود رهبر در مجاهدین ممنوع ، امری غیر ممکن و جرمی نابخشودنی تلقی شده است .
رهبری در مجاهدین معصوم، بی گناه، پاک جامه، پاک دامن، عفیف، خطاناپذیر و پارسا، شمرده می شود و هرکس خلاف آن فکر کند ، مزدور و دشمن و نفوذی نامیده شده و شکنجه و زندان کمترین سرنوشت زودرس در تقدیر، برای او خواهد بود.
اما این بار نوشته ای در یکی از سایت های مجاهدین کذاب، زده شده بود با عنوان :
” تنها گناه و گناه بزرگ و بسیار بزرگ مجاهدین! ”
که توجهم را جلب کرد ، گفتم حتما تغییری در استراتژی رهبری غائب مجاهدین، ایجاد شده است و شروع به انتقاد از خود کرده است ! اما هر چه بیشتر در این نوشته عمیق شدم، کمتر به نتیجه رسیدم. باز هم هیچ انتقاد بخودی وجود نداشت! گویا تنها گناه مجاهدین به گفته ی خودشان این بوده است که به جرم گفتن “حقیقت” ، به نفاق متهم شدند و زندانی و شکنجه و تیرباران شدند و تیر و تبر نصیب شان شده است!!!
گناه بسیار بزرگشان هم این بوده است که :
” دل در گرو عشق به ایران و آزادیاش داشتند و حاضر بودند برای آن تمام دار و ندار خود را فدا کنند”
آیا رهبری مجاهدین! که بیشتر عمرش، یا تمامش را در سوراخ موش و تاریکخانه های اشباح گذرانده است، اهل دادن بهاء برای آزادی مردم ایران بوده است ؟ آیا این رهبر فرزانه ! در سربزنگاهها و گلوگاهها، سکاندار و رهبر بوده است یا یک بزدل فراری ؟!
مسعود رجوی در طی زمان، شخصیتی دوگانه و بلکه چندگانه داشته است، هرکس شنونده ی حرافی های او باشد، در قدم اول فکر می کند او رهبری شایسته، صلاحیت دار و مستقل است! اما با نگاهی بسیار کوتاه به گذشته و عملکرد او، به روشنی می توان دریافت که او حتی صلاحیت اداره ی یک اصطبل را ندارد، چرا که با شعار، نمی توان کاری انجام داد، مسعود رجوی هرگز شهامت یک رهبر معمولی را نداشته، چه برسد به اداره ی یک جنبش! در حقیقت مسعود رجوی با دجالیت مختص خودش سارق جایگاه رهبری این جنبش است و از زمانی که زمام امور را بدست گرفته ، این سازمان را دچار انحرافات بسیار جدی کرده است، از خیانت هایش در ساواک شاه، تا حذف مدعیان از دور و اطراف خود، از خیانت هایش به مردم ایران، تا خزیدن به آغوش صدام حسین در عراق، از شکنجه و زندانی کردن اعضای سازمان در عراق ، تا کانالیزه کردن و اعزام اجباری هواداران در خارجه با روش های فریب و آدم ربائی، از راه انداختن انقلاب کذائی در عراق تا نابود کردن کانون خانواده ها و محرمیت با تمام زنان! از رقص رهائی تا معراج جمعی با زنان تا درآوردن رحم زنان در تشکیلات، از فرار از صحنه ی جنگ در عراق ، تا مخفی شدن در سوراخ موش تا کنون . . .
راستی مگر گناه و منکری مانده است که مسعود رجوی مرتکب نشده است ؟
اکنون در دنیای سیاست، آیا شخصیتی مستقل و آزاد وجود دارد که از مسعود رجوی حمایت کند؟
چه کسی از دیرباز با او بوده و با سوابقش آشنا است و اکنون در کنار او مانده است ؟
آیا مبارزه در فرهنگ سخیف رجوی ، چیزی جز کامجوئی از زنان در اسارت ، برای مسعود ، معنای دیگری داشته است؟
زندگی بورژوائی مسعود و مریم، که هر دو سمبل مفت خوری و تن پروری هستند، آیا با وضعیت فلاکت بار و تاسف انگیز اعضای سازمان، همخوانی دارد؟
مسعود رجوی که دائم از دادگاهی کردن و مجازات ظالمان سخن می گوید، خود گریزان ترین فرد از عدالت است. راستی بقول شاعر:
آنرا که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟
ما جداشدگان حاضریم در هر دادگاه عادل و بین المللی ، با رهبران خود منتصب این فرقه رو در رو شویم، بدون هیچ اضافه و کمی ، سرنوشت خود و بلاهائی که در این فرقه ، بر سر تک تک ما آمده است را فقط بیان کنیم، اگر دادگاه ما را متهم کرد که صفوف مبارزه ی برحقی را ترک کردیم ، که هر مجازاتی برایمان مشخص شد را با کمال میل خواهیم پذیرفت، اما اگر رهبران این فرقه و شکنجه گران و بازجوهای رجوی را محکوم به نقض حقوق بشر کرد، آیا ببینیم آنان نیز جرم خود را خواهند پذیرفت و خود را به عدالت خواهند سپرد؟ زمان ثابت کرده است که هرگز این ظالمان به جنایات خود معترف نبودند، اما عدالت و قانون در گوش های کر و بسته ی آنان ، فریاد زده شده است و آنان را مجبور به پذیرفتن جنایات خود کرده است . اگر در این دنیا عدالتی وجود دارد ، ما خواهان اجرای آن هستیم ، بی هیچ کم و کاستی . . .
فرید