برنامه ” پرونده ” که از تلویزیون سازمان مجاهدین پخش می شود، برای دومین بار ” کانون هابیلیان ” را مورد نظر قرار داد و به بررسی مواضع، رویکردها و جایگاه کانون هابیلیان پرداخت.
با مروری به برنامه جدید ” پرونده ” در خصوص هابیلیان می توان به این شباهت پی برد، همان حرف های قدیمی، همان ادعاهای واهی و همان مهملات بی پایه و اساس… ” خط حقوقی جدید “، ” باز کردن خط جدید علیه سازمان “، ” به چالش کشیدن سازمان در مجامع بین المللی ” و… از جمله مواردی بود که عیناً در فیلم سابق نیز عنوان شده بود، کما این که اعضای کانون هابیلیان در این برنامه هم به مانند پرونده قبلی مزدور و شکنجه گر معرفی شده بودند.
در این برنامه ذکر شده که “دولت ایران نتوانست حتی یکی از اتهامات مجاهدین را اثبات کند “، جای پرسش و حیرت دارد، زمانی که انکار این مسئله همانند انکار نور خورشید در روز روشن است، کافی است فقط اندکی به گذشته بازگشت تا به تقابل گفتار و رفتار گذشته سازمان با حال حاضر به ترجمان تداوم تروریسم _ البته در الگوهایی متفاوت _ در گذشته و حال سازمان پی برد.
شاید برنامه سازان سازمان مایل باشند که گذشته را به یاد نیاورند، اما محض اطلاع باید گفت: در استدلال سازمان ها، گروه های حقوق بشری و نیز دول اروپایی و آمریکا برای قرار دادن نام مجاهدین در فهرست گروه های تروریستی، اشاره انبوهی از اعمال تروریستی این سازمان بوده که البته معیارهای این تصمیم گیری نیز بارها به سازمان اعلام شده است.
دزدی، پول شویی، قاچاق انسان و جعل اسناد از سلسله رفتارهایی است که جزء لاینفک و ماهیتی سازمان مجاهدین است که بخشی از آن برای تأمین هزینه ها و بخشی دیگر برای نیل به مطامع غیر انسانی سازمان دنبال می شود.
نوکری صدام و شراکت در جنایات صدام با این همه فیلم و سند و مدرک از چشم کدام انسان آزاده ای دور مانده است؟ آیا همین دول آمریکا و اروپایی نیز به این امر اذعان نکرده اند؟ شاید فراموش کرده اید که دولت فرانسه گروه شما را به عنوان ” باند بزهکاران ” خطاب نمود؟!
شما که گمان می کنید طرح اخراجتان با شکست مواجه شده باید بدانید خواست و اراده دولت و ملت عراق اخراج شماست و شما امروز از صدقه سر نیروهای آمریکایی است که به حیات انگلی خود در عراق ادامه می دهید و دیر یا زود باید غزل خداحافظی را بخوانید، زیرا این راه راهی است برگشت ناپذیر.
در پرونده بی ورق سازمان با تکرار ادعاهای گذشته ذکر شد که اعضای کانون هابیلیان در دهه 60 شکنجه گر بوده اند، حال سؤال اینجاست: سازمان که ادعا می کند به بسیاری از اطلاعات دسترسی دارد لطف نموده و در یک برنامه دیگر و طی افشاگری دیگری اسامی کسانی که به دست اعضای کانون هابیلیان در زمان های مذکور شکنجه شده اند یا کشته شده اند را ذکر کند.
با توجه به اشراف کامل سازمان به همه قضایای عالم، توقع زیادی نیست اگر از آنها بخواهیم نحوه شکنجه و به قول خودشان شهید شدن نیروهای سازمان مجاهدین به دست اعضای کانون هابیلیان را به تشریح بیان کنند.
البته به شرطی که این تشریح همانند پرونده شکنجه و ذکر نام شکنجه گران ابراهیم خدابنده در زمان دستگیری نباشد، که از اساس دروغ بود، یا همانند جریان شهادت مرجان ملک و قهرمان پروری های کاغذی و متعاقباً رسوایی مورد مذکور نباشد و لطفاً از ذکر نام و عکس قاچاقچیان و تجاوزگران به نوامیس مردم که به اعدام محکوم شده اند _ کاری که همیشه توسط سازمان انجام می شود _ نیز خودداری شود و این افراد را جزو لیست شهدای خود قرار ندهید.
دیگر این که ادبیات نوشتاری مقالات سایت هایتان را به عنوان دردنامه و ذکر مقاومت بیان می شود کمی تغییر دهید، زیرا نحوه بیان و نوشتن مطالب آن قدر به هم شبیه و تکراری است که حتی دانش آموز دبستانی نیز به خوبی پی می برد که چند نفر انگشت شمار این مطالب را می نویسند و هر دفعه با نام و عکس شخص خاصی بر روی سایت هایتان منعکس می شود.
همانگونه که در بیانیه روابط عمومی کانون هابیلیان ذکر شد، اکثریت قریب به اتفاق نویسندگان سایت هابیلیان در دهه 60 سن و سال کمی داشتند، من جمله این حقیر که متولد 1357 هستم و در دورانی که عنوان شده مشغول بازی در کوچه پس کوچه ها بودم و چه می دانستم منافق چیست و ناجوانمردانه کشتن یعنی چه؟
این حقیقتی است که کانون هابیلیان امروز شاکی جنایات مسلم سازمان است، اما این نمایندگی از جانب کسانی است که پدر، مادر، خواهر، برادر، طفل خردسال و کودک شیرخواره خود را به دست شقی ترین افراد از دست داده اند.
سازمان در نمایش کمدی ” پرونده ” مدعی شده که ” از حکومت ایران خواسته شده تا در دادگاهی بین المللی حاضر شوند و از عملیات های خود دفاع کنند “، واحیرتا!! باید گفت چرا سازمان همیشه و حتی در همین برنامه کذایی از تشکیل جبهه حقوقی در مجامع بین المللی بر علیه خود هراس دارد و داد و فریاد به راه می اندازند؟
این سازمان وقیحانه مدعی است در مجامع بین المللی برای اثبات جنایات حکومت ایران در عراق و نیز علیه مجاهدین تا رسیدن به نتیجه نهایی کوتاه نخواهد آمد، با این تفاسیر پس این حق مسلم هم باید برای خانواده های قربانیانی که توسط همین سازمان به کثیف ترین شیوه ها ترور شده اند محفوظ باشد، مگر این که مرگ فقط برای همسایه خوب باشد.
این سؤال همواره مطرح است که حالا و در این زمان که سازمان نقاب عشق به حقوق بشر و حقوق ملت ایران را به چهره زده، چرا از فلسفه ترورها و شکنجه ها فرار می کند و چرا با توجه به آمار و ارقام مستندی که خودشان از نحوه چگونگی و تعداد ترورهایی که انجام داده اند و در آن زمان در نشریات شان منعکس نموده اند دفاع نمی کند؟
چرا به فرزندان کسانی که ترور شده اند علت ترور پدران شان را توضیح نمی دهند؟ مهدی ملازاده که امروز به عنوان یکی از مدافعان حقوق خانواده های ترور فعالیت می کند به دنبال چه توجیهی باید باشد؟
وقتی پدرش _ که یک کاسب ساده بود _ توسط این افراد ترور شده و یا محمد جواد هاشمی نژاد در باره گناه پدرش _ به عنوان یک روحانی متفکر _چگونه باید فکر کند که باید به آن شیوه پلید ترور می شد؟
این سؤالی است که در دل و ذهن بازماندگان قربانیان 16 هزار ترور ناجوانمردانه نقش بسته است و پرسشی برای آن نیافته اند، سازمان مدعی است کانون هابیلیان با ” جمع آوری لیست مجعولی از قربانیان ترور ” سعی در به چالش کشاندن سازمان دارد.
چطور تمام حرف ها و ادعاهای صد در صد اثبات شده و دارای سند و مدرک متقن کانون هابیلیان باطل است و دروغ اما فرضاً ادعای سازمان در خصوص حمایت هزار وکیل اروپایی، 12 هزار وکیل عراقی و 5 میلیون و 200 هزار تن از مردم عراق از سازمان مجاهدین عین صداقت است.
آیا وکلای اروپایی آن قدر چشم بسته اند که ندانند سازمان دائماً مشغول در جا زدن در لیست تروریستی است؟ آیا 12 هزار وکیل عراقی به عنوان نمایندگان حقوقی مردم عراق تا به این اندازه در جهل مرکب هستند که از گروهی جنایتکار دفاع کنند؟
مسلماً چنین نیست و آیا مردم عراق امروز همانند مردم کوفه در صدر اسلام قادر به تمیز حق و باطل نیستند تا خون به ناحق ریخته شده هموطنان کردشان را نبینند و از مشارکت در جنایات صدام توسط سازمان چشم پوشی کنند و تازه کرامت هم به خرج بدهند و از سازمان حمایت کنند؟
البته که این حکایت هم خنده دارد و هم گریه، خنده بر دروغ هایی به این بزرگی و گریه بر خون های به ناحق ریخته شده توسط سازمان.
16 هزار قربانی تروریسم در ایران کسانی هستند که از هر گروه و کسب و کاری در آنها وجود دارد، بیش از 95% از آنها اصلاً با سیاست کاری نداشتند، افرادی که در میان آنها دانش آموز، کادر ارتش، روحانی، سرباز وظیفه، پاسدار، بسیجی، جهادگر، نگهبان، کاشیکار ساختمان، راننده، معلم، تعمیرکار، کارمند، نامه رسان، دانشجو، خانه دار، لوله کش ساختمان، خرازی، امدادگر، میوه فروش، آهنگر و جوشکار، فرش فروش، مستخدم، راننده تاکسی، کشاورز، نقشه کشی ساختمان، خواربار فروشی، خیاط، آسفالت کار، آئینه ساز، معاون وزیر، نماینده مجلس، قاضی، و…… فراوان یافت می شود.
این افراد همه جای ایران و از هر شهر و دیاری هستند: استان مرکزی 313 نفر، قم 193 نفر، مازندران 639 نفر، سمنان 208 نفر، سیستان و بلوچستان 63 نفر، یزد 150 نفر، چهار محال و بختیاری 84 نفر، ایلام 55 نفر، گلستان 572 نفر، فارس 490 نفر، بوشهر 23 نفر، قزوین 229 نفر، آذربایجان شرقی 1101 نفر، همدان 433 نفر، آذربایجان غربی 3109 نفر، تهران 2466 نفر، اصفهان 978 نفر، کرمانشاه 999 نفر، کردستان 1803 نفر، لرستان 275 نفر، هرمزگان 65 نفر، خراسان شمالی، جنوبی و رضوی جمعاً 1032 نفر، کهکیلویه و بویراحمد 29 نفر، خوزستان 188 نفر، کرمان 163 نفر، زنجان 289 نفر و اردبیل 238 نفر، که این افراد با شیوه های مختلفی همچون حمله مسلحانه، ترور و بمب گذاری، رشته حیات شان بریده شده، البته می توان برای اطلاع از جزئیات این اعمال ننگین به فهرست شهدای سایت سری زد تا شرح ماوقع را بهتر دریافت.
همچنین به زودی واحد اسناد کانون هابیلیان اسناد تک تک عملیات های تروریستی سازمان را برای اطلاع عموم منعکس خواهد کرد و بهترین گواه صداقت این لیست این است که در نشریات سازمان تمام این موارد ذکر شده است، اما این که امروز به فراخور حال و روز سازمان انکار می شود دیگر حسابش جداست.
سازمان مدعی است لیست 32 هزار مزدور و حقوق بگیر ایران در عراق را به همراه شماره حساب های آنها در اختیار دارد، خب طبیعی است که باید راحت تر از آن بتواند ارتباط اعضای کانون هابیلیان با وزارت اطلاعات و دیگر نهادهای حکومتی را مشخص کند، مقدار پول دریافتی و شماره حساب هر کدام به همراه سر خط های دریافتی و تصمیمات یا به قولی تحرکات آینده را مشخص کند.
و همچنین ذکر کند کدام یک از افراد کانون شکنجه گر هستند، و البته باز هم ذکر این نکته الزامیست که این افشاگری ها نباید با کلی گویی و حدس و گمان و حب و بغض باشد و باید گفت تناقض در ابتدای این مسئله کاملاً آشکار است، این که سازمان چگونه توانست لیست بلند بالای 32 هزار نفری را افشا کند، اما در افشای ماهیت واقعی اعضای کانون هابیلیان عاجز و درمانده مانده است.
برنامه سازان سازمان در قسمت دوم پرونده در حالی از شکنجه سخن به میان می آورند که خود ید طولانی در شکنجه و شکنجه گر پروری دارند، حتماً همه به یاد می آورند سال 1373 را که در آن سال اعتراضات داخلی نیروهای اشرف به سیستم حاکم بر سازمان باعث دستگیری، شکنجه و تواب سازی بیش از 700 نفر شد، پروژه ای که جزو دردناکترین و وحشیانه ترین وقایع درون گروهی یک فرقه تا زمان حاضر می باشد.
فرقه ها به دلیل کارکرد خاص شان که اطاعت کورکورانه را می پسندند هر از چند گاهی با بن بست های ناشی از طغیان داخلی مواجه می شوند که هر کدام از این فرقه ها به نوعی با این طغیان ها برخورد می کنند و این مسئله در چند دسته گنجانده می شود.
ممکن است شیوه و روش فرقه با تغییراتی ظاهری برای مدت کمی از مسیر اصلی منحرف شود تا با فریب افراد گروه، در اسرع وقت به روال عادی خود باز گردد، در این حالت، فریب بیشتر با وعده و وعید نمایان می شود و ترسیم آرمان شهری خیالی و متعالی.
در حالت دیگر انقباض بیشتر و سختگیری سازمانی _ البته بدون آزار و شکنجه _ به طوری که کوچکترین فعالیت افراد فرقه زیر ذره بین قرار می گیرد و در روش سوم نیز برخوردهای شدید گنجانده می شود که توأم است با شکنجه جسمی و روحی، گرفتن اعتراف با زور، قطع کردن جیره غذایی و نهایتاً از هستی ساقط کردن افراد معترض.
سازمان در برخورد با عصیان داخلی خود راه حل سوم را برگزید، بر خلاف گروه طالبان که راه حل را در پیش گرفت و البته آمیزه ای از راه دوم را نیز جانشین آن نمود. در همین سال _ سال 1373 _ بود که عده زیادی از نیروهای سازمان به زندان های قلعه، فضیلیه و ابوغریب فرستاده شدند و بدترین شکنجه ها را تحمل کردند.
حتماً بسیاری از خوانندگان این مطلب می دانند که قربان علی ترابی و پرویز احمدی در همین زمان و در زیر شکنجه های سازمان جان خود را از دست دادند، این دو از کسانی بودند که زمانی از مریدان صادق سازمان بودند اما به تیغ بدبینی سازمان و مسعود گرفتار شدند، خالی از لطف نیست، وقتی از شکنجه در سازمان نام می بریم اسمی از شکنجه گران سازمان به میان نیاوریم.
نادر رفیعی نژاد، حسن حسن زاده، علی خلخالی، اسماعیل مرتضایی، حسن عزتی (نریمان)، حسین ابریشمچی، عادل، سعید نقاش و نعمت اولیایی از جمله این افراد هستند که بارها رسالت خود را در خدمت به منویات مسعود رجوی به خوبی انجام داده اند.
سازمان در این برنامه در ادعایی خنده دار مدعی شده منتقدین و جدا شدگان سازمان که امروز بر علیه سازمان می گویند و می نویسند نیروهای وزارت اطلاعات هستند و از مواجب بگیران حکومت ایران.
و فراموش کرده که روزی روزگاری همین افراد جگر گوشه های سازمان بوده اند و با اعتقاد وارد سازمان شدند، اما با مرور زمان به پوشالی بودن بت خود ساخته پی بردند و البته این بریدن از سازمان هم به معنی تسلیم به حکومت ایران نبوده و نیست.
امیر موثقی، حسین فرقانی، مسعود خدابنده، آن سینگلتن، حورا شالچی، عباس صادق نژاد، کریم حقی، محمد حسین سبحانی، هادی شمس حائری، سعید شاهسوندی، رفعت یزدان پناه، صمد نظری، اصغر فرزین، حبیب خرمی، محسن هاشمی باجگیرانی، محمد باقر مؤمن زاده، جمشید طهماسبی، علی قشقاوی و محسن عباسلو کسانی هستند که امروز سازمان در سایت هایش به شدیدترین لحن ممکن از آنها یاد می کند و آنها را نیروهای حکومت ایران می داند.
اگر واقعیت چنین بوده باشد و افراد فوق نفوذی وزارت اطلاعات ایران باشند که بدا به حال سازمان مجاهدین که تا این حد ضعیف و زبون هستند که هر کس به هر نحو و هر زمان که تمایل داشته و دارد وارد سازمان می شود، به پست های بالا می رسد، تخلیه اطلاعاتی انجام می دهد و بعد هم راه خود را به سوی درب وزارت اطلاعات ایران کج می کند.
آیا سازمان با همین تشکیلات زه وار در رفته داعیه آلترناتیو بودن و ایجاد دموکراسی نجات بخشی ملت ایران را دارد؟ وا اسفا!
متأسفانه امروز اوج دریوزگی و فلاکت سازمان به حدی رسیده است که به خاطر خوشامد بیگانگان و رسیدن به مطامع کثیف خود حاضرند ارزش های اصیل میهنی خود را انکار کنند، زمانی که عباس داوری در گفتگو با ” الوطن ” به جای کاربرد کلمه خلیج فارس از عبارت مبهم و بیگانه پسند ” خلیج ” استفاده می کنند تا محض رضایت و توجه بیگانگان خودی نشان داده باشد و جالب اینجاست که هیچ کدام از نیروهای سازمان نیز نتوانند از این افتضاح دفاع کنند.
برای سازمان مجاهدین امروز دیگر تئوری ” هر که با ما نیست، بر ماست ” صدق نمی کند و سازمان در پیشرفتی قابل توجه رو به تئوری ” هر کس به طور کامل از ما نیست، بر ماست ” را دنبال می کند و اینجاست که هر سؤال، پرسش و ابهام در سازمان و در میان نیروهای سازمان نباید بیان شود.
آمریکا و متحدانش موظف به همراهی کاملاً و چشم و گوش بسته با سازمانند و باید در اختیار سازمان باشند و نیروهای سازمان هم به جای پیروی از مسعود و مریم باید جان خود را تقدیم این دو جرثومه فساد و تباهی نمایند.
مهدی عسگری، کانون هابیلیان، بیست و سوم آوریل 2007