« وقتی میرزا بنویس رسوا، مسیحی می شود!»
لقب« مشرک » و « ملعون »، هر دو را ازفیض رهبری معلوم الحال و لنگه اش، یافته است. اولی را به جهت ستایش انسانی ناتوان و دومی، لقبی که همراه و همطراز دیگر برادران مجاهد، بجای سردوشی در « کارزار» های تروریستی از دست نامبارک و تجاوزکار رهبری- به سوی ضلالت- گرفته است!
باری، ما که می دانیم طرف چکاره است! کلمات و جملات! خرچنگ غورباغه اش داد می زند که میزرا بنویس در حمله ناجوانمردانه یی دیگری کپی اراجیف مرسومش را با عوض کردن اسم آدم ها و تحت امضاهای جعلی بیرون می دهد و در آن وانفسای فرقه یی شاید هرازگاهی در محفل تروریستی باید اعتراف کند که « استعداد شگرف نویسندگی اش به صورت فردیتی مهیب، حایل عشق او به رهبری گشته » و دو سه تایی برسرخودش بزند و از جمعیت کف برلب هم فحش بخورد.
قصه گوی در جهنم هم چنین واژه ی « شهبانو » را که برای تجلیل بانوان دامن کش و رسته از فرقه، بکار می برم به خود من هم تعمیم داده است. اگرنویسنده براستی همسرم بود خوب بیزاری از خودستایی را در من می شناسد و بقیه رجاله های رجوی هم بدانند که من جنون خودستایی گستاخانه را فقط شایسته رهبری ناشایست می دانم وبس!
در این باره پیش تر و بیش تر همرهانم در« نگاه نو» طی مطلب نغزی به « مسیحی غنی شده » در لامذهبی رجوی ها، پرداخته اند و همچنین همراه دلاورم مسیحی باایمان و ایرانی میهن دوست « ادوارد ترمادو » که رجوی ها را در هر دو مورد بزانو درآورد.
↑
02.05.2007