در حالی از آزاد بودن اعضای کنونی فرقه ی رجوی دم زده می شود که همه بصورت برده هایی دست و پا بسته نگهداری می شوند. در هر زندانی می توان پشت دربهای بسته و با فشارهای روحی و جسمی و شکنجه، هر عقیده ای را به شخص زندانی تحمیل کرد، تشخیص طلا بودن و یا نبودن هر فلزی با محک زدن آن مشخص می گردد. محک زدن اسیران رجوی هم با قرار گرفتن در شرایط بهینه و آزاد مشخص می شود که در فرقه ی رجوی ششدانگ حضور دارند یا اساسا اختیاری وجود ندارد که انتخابی هم انجام گردد.
ما جداشدگان مدعی هستیم که تمام اعضای اسیر در این فرقه، با تکنیک های مغزشوئی و تهدید و زندان و شکنجه، نگه داری می شوند. بر این ادعای خود هم بسیار مصر هستیم، تجربه ی سالیان گذشته هم نشان داده است که اعضای سازمان فقط در حالت ایزولاسیون فرقه ای، به تعهدات اجباری خود پایبند هستند، به محض خروج از فرقه ، چشم هایشان گویا بینا می شود و حقایق را می بینند، همه زبان باز می کنند و از جنایات رجوی، ساعت ها و روزها سخن می گویند، اساسا در این فرقه هیچ نوع از آزادی، اعم از آزادی بیان، آزادی رفتار، آزادی پوشش، آزادی در اختیار خود بودن، آزادی فردی و اجتماعی و … وجود ندارد.
برای روشن شدن موضوع خاطره ای از اولین روزهای پیوستنم به این فرقه بیان می کنم:
“چند روز اول که به این فرقه پیوسته بودم، هنوز از جنایات پشت پرده در این فرقه اطلاع نداشتم، اجبارات دیکته شده را ، بعنوان نظم و نظامی گری قبول می کردم، اما یک شب که خاموشی ساعت 30/10 بود، برای اینکه خوابم نمی برد، از آسایشگاه خارج شده و قصد نشستن جلوی آسایشگاه برای هواخوری را کردم، من که از آسایشگاه خارج شدم ، مسئولم هم خارج شد و از دور من را کنترل می کرد، چند نفر دیگر از بچه های دیگر هم بیرون بودند، بعد از چند ثانیه مسئولم نزد من آمد و نشست و گفت : چرا نخوابیدی؟ چرا بیداری ؟… گفتم خوابم نیامد آمدم بیرون کمی هوا بخورم. او هم خندید و گفت فردا قرار است نوار های سخنرانی رهبری را ببینی، اگر الان نخوابی فردا سر کلاس چرت خواهی زد! گفتم من قول می دهم چرت نزنم. کمی ساکت ماند و گفت نه منظورم این است که اینجا ما نظامی هستیم و مقررات اجازه نمی دهد بعد از خاموشی کسی کار دیگری به جز استراحت انجام دهد. گفتم باشه شما بروید من می آیم، او رفت اما چند دقیقه ی بعد مجددا آمد و گفت چرا نمی آیی؟ من خیلی تعجب کردم که این چه اصرار بیخودی است! آنشب او آنقدر به من پیله کرد که اعصابم هم خرد شد و برگشتم به آسایشگاه و روی تختم دراز کشیدم. اما نزدیک به یک ساعت خوابم نبرد که او چرا اینقدر اصرار به برگرداندن من به آسایشگاه می کرد، این شرایط را با دوران سربازی خودم مقایسه کردم، آنجا هم اینطور نبود، اصلا توی مغزم نمی رفت که با اجبار باید بخوابم! من که بچه نبودم، چرا باید به زور می خوابیدم؟”
کم کم همه چیز برایم روشن شد و ذهنم روی برخی موارد دیگر رفت و نتیجه گرفتم که هیچ اعتمادی به هیچ کس در سازمان وجود ندارد. به تمام اعضا به دید یک دشمن بالقوه نگاه می کنند، بعدها بیشتر متوجه شدم که با هر سابقه ای، با هر رده ی تشکیلاتی، تا لحظه ای که چشم و بله قربان بگویی، مجاهد هستی، به محض یک انتقاد، یک سئوال، یک پرسش، گوئی یک چراغ قرمز رنگ بالای سرت روشن شده و به تو حلقه ی ضعیف و نفوذی می گویند، اما در حقیقت تو تبدیل به یک عضو قوی و مطالبه گر شدی ، نمی خواهی کورکورانه مطلبی را قبول کنی. بعد ها هم که مثل تمام اعضای سازمان گذرم به زندان های سازمان افتاد، کاملا متوجه شدم که همه را با زور زندان و شکنجه مجاهد کردند، در حقیقت هیچ مجاهد خلقی به معنایی که آنها می گویند وجود خارجی ندارد.
امروز هم در آلبانی هیچ کس به اختیار خود آنجا نمانده است، همه در یک اقامت و بازداشت اجباری بسر می برند وگرنه چه نیازی به نگهبانان سرتا پا مسلح خارجی است که شبانه روز و بی وقفه دقیقا مثل یک زندان در اشرف نگهبانی می دهند.
عده ی کثیری که سنشان بالای 60 سال است ، احساس می کنند که دیگر جایی برای رفتن ندارند. تضمینی برای ادامه ی حیات خود در بیرون فرقه نمی بینند. اگر مطمئن باشند که کسی از آنها پشتیبانی خواهد کرد، حتما لحظه ای درنگ نخواهند کرد، که البته امروز این مهم به یمن تلاش جداشدگان در آلبانی حل شده است و انجمن آسیلا که بصورت قانونی فعالیت خود را شروع کرده است ، تبدیل به نقطه ی امیدی برای جداشدگان و حتی اعضای دربند سازمان شده است.
اگر همین الان اسیران درون اشرف ، به وجود این انجمن و کمک های انسان دوستانه ی آن اشراف پیدا کنند، بی گمان سیلی از نیروهای سازمان به سمت این انجمن راه خواهد افتاد. مریم رجوی هم بدین علت ، اجازه نمی دهد هیچ اطلاع رسانی در مورد انجمن آسیلا در درون فرقه انجام شود ، سران سرکوب در تشکیلات هم که هرگز فکر نمی کردند چنین انجمنی بصورت قانونی بتواند در بیخ گوششان فعال شود، کاملا آچمز شدند و شروع به دادن پوئن های فراوان به جداشده ها می کنند که البته این باج دهی هم خیلی دوام نخواهد آورد و دیر یا زود، همه شک خواهند کرد که حتما بیرون خبری است.
اگر همین بن بست های پی در پی در فرقه ی رجوی ادامه پیدا کند ، بی شک حصارهای سرکوب در این فرقه هر روز بیشتر از قبل ترک بر خواهد داشت و فرارها و درخواست های جدایی ، روند رو به رشدی خواهد داشت.
واقعیت این است که طبق گفته ی جداشده ها، اگر هر عضو سازمان بتواند حتی یک روز بیرون از فضای سیاه و بسته ی سازمان زندگی کند و نفس بکشد، به این نتیجه خواهد رسید که بهر قیمتی خود را از قید و بندهای این فرقه برهاند .
فرید